eitaa logo
کانون شعر حوزه هنری استان همدان
70 دنبال‌کننده
901 عکس
95 ویدیو
17 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
نام بلندت اگرچه خسته از آماجِ تیرِ زخم زبانی نبینمت که از این غم، گرفته‌ای! نگرانی! همان که از دل تاریخِ رنج، یک‌تنه رد شد تنِ تکیدۀ تنهای من، هنوز همانی! خدا نیاوَرَد آن روز را، زمین بهاری! ببینمت که گرفتارِ دستِ باد خزانی به آب‌های گل آلودِ کینه کار ندارم به رغم حیله‌ی مرداب‌ها تو در جریانی چقدر چین و چروک زمان نشسته به جانت ولی هرآنچه که می‌بینمت هنوز جوانی عجب قصیدۀ نابی شده‌ست نام بلندت همیشه و همه جا مثل شعر ورد زبانی
هدایت شده از رضا ابوذری
بیا سنگینیِ بارِ گناهم را نبین امشب مقدّر کن برایم بهترین‌ها را همین امشب برای استجابت فرصتی بهتر نخواهم یافت گره خورده‌ست احیا با امیرالمؤمنین امشب تمام عمر با خود، گرمِ جنگی تن به تن بودم به دیدارت می‌آیم از جدالی سهمگین امشب پناهِ من همین سجاده و تسبیح و قرآن است نگاهی کن به این درماندۀ گوشه‌نشین امشب شب قدر است و جا خوش کرده بغضی در گلوی من مقدّر می‌شود آیا برایم اربعین امشب؟ به فردایم امیدی نیست، اکنون دستگیری کن همین حالا، همین حالا، همین امشب، همین امشب @rezaaboozari
هدایت شده از رضا ابوذری
جان در وجود آمد و اینسان مقدّر است سررشته‌ی حیات به دستان حیدر است هرکس که چشم داشته دیده‌ست در غدیر دست علی‌ست آن که به دست پیمبر است قرآن ناطقی‌ست که لب بسته در سکوت نهج‌البلاغه‌ای‌ست که بالای منبر است در هرچه سختی است علی را صدا‌ بزن کو آن‌ دری که بسته‌تر از باب خیبر است؟ من نیز سائلانه به راهش نشسته‌ام چشم فقیر اگر که به رویش منوّر است دور خمار می‌رود آری خم غدیر در دست با کفایت ساقیّ کوثر است @rezaaboozari
به بارگاه تو می‌آورم پناه دوباره خوشا پناه به آن صحن و بارگاه دوباره به جاده می‌زنم این بار هم به شوق نگاهی.. به این حقیر بیفتد مگر نگاه دوباره چو قطره‌ایم به دریای بی‌کران تو راهی گدا پناه می‌آرد به سوی شاه دوباره برادریم در این راه رنگ فرق ندارد که هم سفید می‌آید، که هم سیاه دوباره امیدوار به لطف تو دل به جاده زدم باز که بازگردم از این راه، سر به راه دوباره هزار بار هم از خود مرا اگر که برانی به بارگاه تو می‌آورم پناه دوباره
هدایت شده از رضا ابوذری
﷽ دریغا دلی را بهاری نکرد کسی را به لبخند یاری نکرد زمانه به جز یک دقیقه سکوت برای بشر سوگواری نکرد فغان بود و خون بود و غم بود و مرگ ولی هیچ کس جان‌نثاری نکرد مگر‌ می‌شود دید و از غم نسوخت؟ مگر‌ می‌شود بی‌قراری نکرد؟ مگر می‌شود دید و ساکت نشست؟ مگر می‌شود دید و کاری نکرد؟ دریغا دریغا که دست کسی برای کمک پافشاری نکرد زمین بانگ هل من معین، برنداشت جهان ناله‌ی انتحاری نکرد مبادا بر این‌ زخم بی التیام از این اشک‌ها سیل جاری نکرد مبادا اگر خشک شد اشک چشم به خون دل خویش زاری نکرد مبادا دعای فرج را نخواند شب و روز چشم انتظاری نکرد! @rezaaboozari
هدایت شده از شعر هیأت
بیا سنگینیِ بارِ گناهم را نبین امشب مقدّر کن برایم بهترین‌ها را همین امشب برای استجابت فرصتی بهتر نخواهم یافت گره خورده‌ست احیا با امیرالمؤمنین امشب تمام عمر با خود، گرمِ جنگی تن به تن بودم به دیدارت می‌آیم از جدالی سهمگین امشب پناهِ من همین سجاده و تسبیح و قرآن است نگاهی کن به این درماندۀ گوشه‌نشین امشب شب قدر است و جا خوش کرده بغضی در گلوی من مقدّر می‌شود آیا برایم اربعین امشب؟ به فردایم امیدی نیست، اکنون دستگیری کن همین حالا، همین حالا، همین امشب، همین امشب 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4657@ShereHeyat