eitaa logo
کانون شعر حوزه هنری استان همدان
59 دنبال‌کننده
760 عکس
88 ویدیو
17 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
و راویان هرگز این فصل را نمی‌گویند: خلیفه ای تنها برگشته از هزاران جنگ با بیشمار زخم رفیقان میان کوچه و بازار تنهاست ولی هنوز و همیشه مانند پرچمی بر پاست -چقدر چهره تو آشناست مرد عرب! ترا کجا دیدیم؟ پس از هزاران قرن نشان و نام تو ما را می برد به غاری دور که مثل وحی وحی منزلی آری تو در حرا بودی و با حمایل شمشیر - لا اله الا الله- چون خدا بودی چه حرفها که نگفتند از سر انکار علی و دین؟ علی و نماز؟ ممکن نیست!!! که این امام یقین ‏ به حکم مجتهد نهروان: کافر است مومن نیست! اگر چه هیچ نگفت -این خدای خانه نشین- اگرچه هیچ نگفت حیدر کرار ولی سکوت نیست علی -این تجسم فریاد- نشان صبر خودش را آویخته ست بر دیوار زمانه ای ست عجب آکنده از بنی مروان بنی کلاب بنی نعمان که در میانه میدان به رسم قوم و قبیله ترا رها کردند یگانه مرد که دنیا ‏ با هزار لشکر غمزه ‏به بصره و کوفه ‏گذشت از گذرش ولیک عجوزه نیرنگ شکست در نظرش تو عین علم و عمل خوشا چنین که تویی زمان به دیده شک به دیده تردید در تو مینگرد هلا یقین که تویی که قرنهاست ابوجهل در شگفت انگار خوشا به دین که تویی کسی نمیداند علی شب قدرست و چون سحر بیدار علی کجاست؟ دمی گوش کن که در دل چاهی صدای دریا را «عجب حکایت جانکاهی!» چه میکند اینک؟ این کوه ؛ کوه عدالت نشسته است به دیوان مباد مورچه ای بی نصیب از پر کاهی مباد کوتاهی! گرسنگان جهان _شب و روز_ می‌روند و می‌آیند و کاسه‌های تهی در چشم پی دو سکه زرد پی دو لقمه نان پی همین دو مسافر؛ قطامه و وردان دو جیفه و مردار که دست و پا گیر ست و چاره باز همان انحنای شمشیر ست
ولیکن عزم رفتن داشت طوفان بود ابراهیم  به دریا زد به دریا! مرد میدان بود ابراهیم  اگرچه میز ناچیز ریاست مانعش می‌شد  کجا وابسته دیوار زندان بود ابراهیم ** خبر از سنگلاخ راه خبر چون لفظ غم کوتاه! خبرها درهم و برهم خبرهایی مردد می‌رسید او هست شاید هم! خبر پشت خبر میامد و ... در خویش پنهان بود ابراهیم [چنان کوهی فروتن گمشده در مه ببین آنجاست ابراهیم سحر مه رفته و چون کوه پابرجاست ابراهیم] دوباره باد و باران است برای سرکشی رفته است طوفان است به فکر بینوایان است تو ما بودی؛ علی احمد رضا صادق سهیل اکبر سهیلا فاطمه سارا ... دوباره عزم رفتن داشتی آنگاه... ابراهیم تو اسماعیل بودی روز قربانگاه ابراهیم! شبیه بالگردی خسته می‌چرخد جهان دور سرم گویا من و تردید من و آیا به دنبال چه بودی؟ نام و نان؟ عنوان؟ هلا در جان مردم گم! هلا دلگرمی مردم میان برف کوهستان!؟ سخن‌ها سخت‌تر از صخره‌ها دل می‌خراشید از دلت ای کوه خودت را سوختی در خویشتن چون کوره ابراهیم میان صخره ها افتاده نعشی سوخته مجروح :هلا ققنوس ای اسطوره؛ ابراهیم! □ صدا زد آسمان حالا بیا هنگام پرواز است ابراهیم : در باغ شهادت باز هم باز است ابراهیم!
تو مطلع یک هوای تازه، تو مقصد یک مسیر بودی خلاصه‌ی هر چه بود و باید، تو وعده‌ای ناگزیر بودی تجسم سادگی، صداقت، خلوص، آرامش، استقامت تولد یک امید دیگر، تو آرزویی نمیر بودی شبیه دریا پر از تلاطم، شبیه صحرا پر از تکلم شبیه طوفان، شبیه باران، شبیه نه! بی‌نظیر بودی به گوش باغ و درخت و جنگل، پیام یک رویش دوباره  به دیده‌ی انتظار مردم، تو چشمه‌ای در کویر بودی خوشا چنین روز و شب دویدن، به حال بی‌دست‌وپا رسیدن تو مرد میدان جان‌فشانی، به راه خدمت دلیر بودی تو یادگار که‌ای؟ رجایی؟ بهشتی روزگار مایی  به هر دلی از تو ردّپایی! ظهور خیر کثیر بودی تو سوختی در خودت بدانسان که خانه‌ی من شود گلستان به لطف خورشید در خراسان چقدر روشن‌ضمیر بودی تو خاکی و همنشین مردم، تو محرمی، تو امین مردم امید مردم یقین مردم، امیر بودی، کبیر بودی نگاهت از اشک روضه‌ها تر، ز چشمه‌ی روضه‌ی رضا تر ز مرز جغرافیا فراتر نگاه کردی، بصیر بودی مدیرِ بی دفتر جهادی، مجاهد جنگ اقتصادی تو خون سرخی که با شهادت تداوم این مسیر بودی تو زنده‌ای زنده و نمیرا که با نگاه صبور و گیرا  شکایت هر که را پذیرا؛ که خستگی‌ناپذیر بودی دلیل امروز و راه فردا، شهید زهد و مثال تقوا نمادی از سربلندی ما، که قله‌ای سربه‌زیر بودی چقدر سید فروتنی تو، بمان که سرباز میهنی تو! چه زود بی‌تاب رفتنی تو، دریغ... ای‌کاش دیر بودی!  
هدایت شده از شعر انقلاب
به جرم صدا چرا و چرا و چرا می‌کشند؟ «به جرم صدا» بی‌صدا می‌کشند بگو تا به کی تا به کی تا به کی در این کربلا مصطفی می‌کشند؟ نمی‌میری ای نور! ای زندگی! اگر مرده ‌‌دل‌ها تو را می‌کشند اگر چه به اصرار و انکارشان تو را بارها بارها می‌کشند کنون بذر خورشیدها خون توست چه باکی اگر شعله را می‌کشند هوای نفس‌های مایی هنوز اگر چه تو را بی‌هوا می‌کشند چنین بوده آیین تاریکشان که خفاش‌ها روشنا می‌کشند شکستیم و آغاز روییدنیم که ما را برای بقا می‌کشند... شهادت چه جانی به ما داده است که ما زنده هستیم تا می‌کشند 🏷 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab