eitaa logo
کانال سیاسی،انقلابی ،بابصیرت در مسیر ولایت
157 دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
13.9هزار ویدیو
181 فایل
#ماملت_امام_حسینیم
مشاهده در ایتا
دانلود
💥گزارش بی بی سی از تبعات تجزیه کالیفرنیا: 🔸️جدایی کالیفرنیا شاید مرحله اول فروپاشی ایالات متحده باشد 🔸️در دنیایی که کالیفرنیا مستقل شده است، بدبینانه‌ترین سناریو ادامه روند تجزیه ایالات متحده است. 🔸️بعید است ژنرال‌های ارتش ایالات متحده زیر بار اشغال نظامی کالیفرنیا بروند‌ 🔸️برخورد ایالات متحده با جدایی کالیفرنیا بیش از هر چیز به رهبران وقت کشور و نظرشان نسبت به این مساله بستگی دارد. استیون سایدمان، استاد امور بین‌الملل در دانشگاه اوتاوا، می‌گوید "جمهوری‌خواه‌ها شاید از این مساله خشنود هم شوند، اما دموکرات‌ها احتمالا با این تصمیم مخالفت خواهند کرد، چون برای همیشه در صحنه سیاسی ایالات متحده در حاشیه قرار خواهند گرفت." 🔸️از دست دادن کالیفرنیا قطعا ضربه سختی به اقتصاد آمریکا وارد خواهد کرد. کالیفرنیا پنجمین اقتصاد بزرگ دنیا است (بزرگ‌تر از کل اقتصاد بریتانیا)، و مالیاتی که به خزانه دولت مرکزی می‌فرسد از هر ایالت دیگری بیشتر است. 🔸️در صورت تجزیه کالیفرنیا، ایالات متحده جدید بدون کالیفرنیا جایگاه خود را در دنیا از دست خواهد داد. @syjebraily
14.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨مارکوس ایوانز، رئیس جنبش استقلال کالیفرنیا در پیام ویدئویی به مردم ایران: 🔸️ایران مانند روسیه کشوری مهم است و نقشی راهبردی در اقتصاد جهان دارد. اگر مردم ایران اعلام کنند که کالیفرنیا در صورت استقلال به رسمیت شناخته می‌شود، آتشی در کالیفرنیا بپا خواهد شد که جهان مثلش را ندیده است 🔹بسیاری از مردم سراسر جهان دولت آمریکا را به دلیل سیاست‌های خصمانه‌اش دوست ندارند. ما کالیفرنیایی‌ها نمی‌خواهیم این سیاست‌ها به نام ما تمام شود. 🔹ما خواهان جدایی از آمریکا هستیم @syjebraily
‏دو پرونده، پاشنه آشیل قوه قضاییه است. در ‎ پای برخی اعضای خانواده لاریجانی و در ‎ پای برخی یاران روحانی در میان است. درهر دو پرونده، عده‌ای می‌خواهد تا پای این خواص به دادگاه کشیده نشود. ق.ق اگر می‌خواهد در این پرونده‌ها سربلند باشد باید مصلحت را کنار بگذارد. بدیهی است این مطالبه به معنای تایید نقش آملی لاریجانی در پرونده طبری و تایید نقش روحانی در پروتده زم نیست بلکه بررسی شفاف به همه ابعاد این پرونده‌ها افکار عمومی را نسبت به نتیجه دادگاه قانع می‌کند. 🔺کانال حمید رسایی🔻 @rasaee
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠🎥 ماجرای جالب خواستگاری امام خمینی (ره) از همسرش 🔺۳ شرطی که همسر امام برای ازدواج با او گذاشته بود و امام هر ۳ را پذیرفت...☝️ 🎞 بخشی از مستند «آقا رضای خودمون» ▪️از زبان محافظ شخصی امام 🆘 @Roshangari_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌🎥 چه کسی فکر میکرد شخصی که قضات هم از او وحشت داشتند، محاکمه شود!؟ (معاون سابق ریاست قوه قضاییه) و (بازپرس)، امروز در دادگاه ☝️ 🆘 @Roshangari_ir
9.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠🎥 ماجرای عجیب خانه خریدن امام خمینی (ره) در قم 🔺همسر امام: وقتی خانه را دیدم، فهمیدم این همان خانه ایست که در خواب دیده بودم ..! 🎞 بخشی از مستند «آقا رضای خودمون» ▪️از زبان محافظ شخصی امام 🆘 @Roshangari_ir
▪️‏این طرح ازدواج اجباری رو یه آدم نادان و گمنام واسه‌ خودش نوشته، نه مقام و مسئولی. جالب اینه که دو سال پیش بدون اسم نویسنده توی سایت پارسینه منتشر شده و هیچکس ندیده بود، حالا مجلس جدید اومده یهو با تیتر بی‌ربط «پیشنهاد قوانین جدید برای تسریع ازدواج به مجلس و دولت» بازنشر می‌شه! 💬 سیب سا 🆘 @Roshangari_ir
💠 امام خمینی (ره) در مورد همسرش: من حق ندارم به ايشان امر كنم ! رفتار امام در منزل و با مادرم، رفتاري نمونه و مثال زدني بود. من بارها شاهد بودم كه مادرم وارد اتاق ميشدند و يادشان مي‌‏رفت، در را پشت سرشان ببندند. امام، هيچ وقت به خانم نميگفتند: »در را ببند!«، بلكه صبر مي‌‌كردند تا خانم مي‌‌آمد، مينشست كنار ايشان. آن وقت خودشان بلند مي‌ شدند و در را ميبستند. روزي به آقا گفتم: وقتي خانم داخل اتاق ميشوند، همان موقع به ايشان بگوييد در را ببندند! فرمودند: من حق ندارم به ايشان امر كنم! 🌐 ماهنامه خانه‌ خوبان، شماره ۲۲ ،به نقل ازخانم زهرا مصطفوي (دختر امام خمینی) 🆘 @Roshangari_ir
شهیدی که بخاطر رضایت پدر ازبهشت برگشت 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 از کتاب" بازگشت " خاطرات رزمندگان از مشاهدات آنها از فضای برزخ بهشتی و نحوه شهادت شهدای رزمنده و... به شما توصیه می کنم. حتما این کتاب را تهیه نمایید. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹و اما شما هم اینک یکی از داستان تکان دهنده و زیبای این کتاب را پیش رو دارید...  💠 💠آخرین روزهای اسفند ۱۳۶۴ بود. در بیمارستان مشغول فعالیت بودم. من تکنسین اتاق عمل و متخصص بیهوشی بودم‌. با توجه به عملیات رزمندگان اسلام تعداد زیادی مجروح به بیمارستان منتقل شده بود. لحظه ای استراحت نداشتیم اتاق عمل مرتب آماده می شد و تیم جراحی وارد می شدند. داشتم از داخل راهروی بیمارستان به سمت اتاق عمل می رفتم، که دیدم حتی کنار راهروها مجروح خوابیده!! همین طور که جلو میرفتم یک نفر مرا به اسم کوچک صدا زد، برگشتم اما کسی را ندیدم می خواستم بروم که دوباره صدایم کرد، دیدم مجروحی کنار راهروی بیمارستان روی تخت حمل بیمار از روی شکم خوابیده و تمام کمر او غرق خون است. رفتم بالای سر مجروح و گفتم شما من را صدا زدی؟ چشمانش را به سختی باز کرد و گفت: بله، منم کاظمینی .چشمانم از تعجب گِرد شد، گفتم محمدحسن اینجا چه کار می‌کنی؟  محمدحسن کاظمینی سال های سال با من همکلاسی و رفیق بود. از زمانی که در شهرضای اصفهان زندگی می کردیم. حالا بعد از سال ها در بیمارستانی در اصفهان او را می‌دیدم. او دو برادر داشت که قبل از خودش و در سال‌های اول جنگ در جبهه مفقود شده بودند. البته خیلی از دوستان می‌گفتند که برادران حسن اسیر شده اند.  بلافاصله پرونده پزشکی اش را نگاه کردم. با یکی از جراحان مطرح بیمارستان که از دوستانم بود صحبت کردم و گفتم این همکلاسی من طبق پرونده‌اش چندین ترکش به ناحیه کمرش اصابت کرده و فاصله بین دو شانه چپ و راست را متلاشی کرده طوری که پوست و گوشت کمرش از بین رفته، دو برادر او هم قبلاً مفقود الاثر شدند. او زن و بچه هم دارد اگر می شود کاری برایش انجام دهید.  تیم جراحی خیلی سریع آماده شد و محمدحسن راهی اتاق عمل شد دکتر همین که میخواست مشغول به کار شود. مرا صدا زد و گفت: باورم نمیشه، این مجروح چطور زنده مانده به‌قدری کمر او آسیب دیده که از پشت می توان حتی محفظه ای که ریه ها در آن قرار می گیرد مشاهده کرد!! دکتر به من گفت: این غیر ممکن است، معمولاً در چنین شرایطی بیمار یکی دو ساعت بیشتر دوام نمی آورد بعد گفت: من کار خودم را انجام می دهم. اما هیچ امیدی ندارم ، مراقبتهای بعد از عمل بسیار مهم است. مراقب این دوستت باش. عمل تمام شد یادم هست حدود ۴۰ عدد گاز استریل را با بتادین آغشته کردند و روی محل زخم گذاشتم و پانسمان کردم .دایره‌ای به قطر حدود ۲۵ سانت، روی کمر او متلاشی بود. روز بعد دوباره به محمدحسن سر زدم حالش کمی بهتر بود، خلاصه روز به روز حالش بهتر شد . یادمه روز آخر اسفند حسابی براش وقت گذاشتم، گفتم فردا روز اول عید است مردم و بستگان شما به بیمارستان و ملاقات مجروحین می‌آیند. بگذار حسابی تر و تمیز بشیم همینطور که مشغول بودم و او هم روی شکم خوابیده بود به من گفت می خواهم به خاطر تشکر از زحماتی که برای من کشیدی یک ماجرای عجیب رو برات تعریف کنم. گفتم بگو میشنوم، فکر کردم می خواهد از حال و هوای رزمندگان و جبهه تعریف کنه.  ماجرایی را برایم گفت که بعد از سالها هنوز هم وقتی به آن فکر می‌کنم حال و هوایم عوض می‌شه. ⭕ادامه ماجرا ... 💠محمد حسن بی مقدمه گفت: اثر انفجار را روی کمر من دیدی؟ من با این انفجار شهید شدم، روح به طور کامل از بدنم خارج شد و من بیرون از بدنم ایستادم و به خودم نگاه می کردم یک دفعه دیدم که دو ملک در کنار من ایستادند. به من گفتند: از هیچ چیزی نگران و ناراحت نباش تو در راه خداوند شهید شده و اکنون راهی بهشت الهی خواهی شد. همراه با آن دو ملک به سمت آسمان ها پرواز کردیم در حالی که بدن من همینطور پشت خاکریز افتاده بود . در راه همین طور به من امید می دادند و می گفتند نگران هیچ چیزی نباش خداوند مقام بسیار والایی را در بهشت برزخی برای شما و بقیه شهدا آماده کرده. در راه برخی رفقایم را که شهید شده بودند می‌دیدم آنها هم به آسمان می رفتند کمی بعد به جایی رسیدیم که دو ملک دیگر منتظر من بودند دو ملک قبلی گفتند اینجا آسمان اول تمام می شود شما با این ملائک راهی آسمان دوم میشوی از احترامی که به ملائک آسمان دوم گذاشته شد فهمیدم، ملائک آسمان دوم از لحاظ رتبه و مقام از ملائکه آسمان اول برترند. آن دو ملک هم حسابی مرا تحویل گرفتند و به من امید دادند که لحظاتی دیگر وارد بهشت برزخی خواهی شد و هر زمان که بخواهی می توانی به دیدار اهل بیت علیه السلام بروی. بعد من را تحویل ملائکه آسمان سوم دادند همین طور ادامه داشت تا این که مرا تحویل ملائک آسمان هفتم دادند، کاملا مشخص بود که ملائکه آسمان هفتم از ملائک آسمان ششم برترند. بلافاصله نگاهم به بهشت افتاد
نمی دانید چقدر زیبا بود از هر نعمتی بهترین هایش در آنجا بود. یکباره دیدم که هر دو برادرم در بهشت منتظر من هستند فهمیدم که هر دوی آنها شهید شده‌اند. چون قبلاً به ما گفته بودند که آنها اسیر هستند .خواستم وارد بهشت بشوم که ملائک آسمان هفتم با کمی ناراحتی گفتند : این شهید را برگردانید، پدرش راضی به شهادت او نیست و در مقام بهشتی او تاثیر دارد او را برگردانید تا با رضایت پدرش برگردد. تا این حرف را زدند، ملائک آسمان ششم گفتند چشم ...  یکباره روح به جسم من برگشت تمام بدنم درد میکرد. من را در میان شهدا قرار داده بودند. اما یک نفر متوجه زنده‌بودن من شد و مرا به بیمارستان منتقل کردند و از آنجا راهی اصفهان شدیم . حالا هم فقط یک کار دارم، من بهشت و جایگاه بهشتی خودم را دیدم. .حتی یک لحظه هم نمی توانم دنیا را تحمل کنم فقط آمده‌ام رضایت پدرم را جلب کنم و برگردم. او میگفت و من مات و متحیر گوش میکردم. روز بعد پدرش حاج عبدالخالق به ملاقات او آمد، پیرمردی بسیار نورانی و معنوی، میخواستم ببینم ماجرا چه می شود وقتی پدر و پسر خلوت کردند ، شنیدم که محمدحسن گفت: پدر شما راضی به شهادت من نیستی؟ پدر خیلی قاطع گفت: خیر. محمد حسن گفت: مگه من چه فرقی با برادرهایم دارم آنها الان در بهشت هستند و من اینجا.  پدر گفت: اون ها شاید اسیر باشند و برگردند اما مهم این است که آنها مجرد بودند و تو زن و بچه داری من در این سن نمی توانم فرزندان کوچک تو را سرپرستی کنم .از اینجا به بعد رو متوجه نشدم که محمدحسن برای پدرش چه گفت، اما ساعتی بعد وقتی پدرش بیرون رفت و من وارد اتاق شدم محمد حسن خیلی خوشحال بود گفتم چه شده گفت: پدرم راضی شد انشاالله می روم آنجایی که باید بروم.من برخی شب‌ها توی بیمارستان کنارش می نشستم برای من از بهشت می گفت، از همان جایی که برای چند لحظه مشاهده کرده بود، می گفت: با هیچ چیزی در این دنیا نمی توانم آنجا را مقایسه کنم. زخمهایش روز به روز بهتر می‌شد، دو سه ماه بعد ، از بیمارستان مرخص شد شنیدم بلافاصله راهی جبهه شده. 💠چند روزی از اعزام نگذشته بود که برای سر زدن به خانواده راهی شهرضا شدم، رفقایم گفتن امروز مراسم تشییع شهید داریم. پرسیدم کی شهید شده؟ گفتند:محمد حسن کاظمینی. جا خوردم و گفتم این که یک هفته نیست راهی جبهه شده! به محل تشییع شهدا رفتم درب تابوت را باز کردم محمد حسن، نورانی تر از همیشه گویی آرام خوابیده بود. یکی از رفقا به من گفت: بلند شو که پدرش داره میاد. دوست من گفت: خدا به داد ما برسه ممکنه حاجی سر همه ما داد بزنه دو تا پسرش مفقود شده و سومی هم شهید شد. من گوشه ای ایستادم. پدر بالای سر تابوت پسر آمد و با پسرش کمی صحبت کرد ، بعد گفت: پسرم بهشت گوارای وجودت دو سال بعد جنگ تمام شد و اُسرای ایرانی آمدند اما اثری از برادران محمدحسن نبود. با شروع تفحص پیکر دو برادر محمد حسن هم پیدا شد و برگشت، و در کنار برادرشان و در جوار مزار حاج ابراهیم همت در گلزار شهدای شهرضا آرام گرفتند. ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ 😭🤲🏻خدایا دستمان خالی است به لطف و کرمت . عاشقان شهادت، ما را به کاروان شهدا برسان. 📚 @Dastan 📚
🔰بحران در غرب 🔹هنری کیسینجر، استراتژیست و مشاور یهودی‌الاصل رئیس‌جمهور سابق آمریکا: آیت‌الله خمینی، غرب را با بحران جدی برنامه‌ریزی مواجه کرد، او با معیارهای دیگری، غیر از معیارهای شناخته‌شده در دنیا، سخن می‌گفت و عمل می‌کرد، گویی از جایی دیگر الهام می‌گرفت.
🔻 🎙 سید علیرضا آل داوود 🔺پژوهشگر فضای مجازی و رسانه، مدرس دوره های تربیت رسانه‌ای 💯 موضوع: نقش حکمرانی رسانه‌ای سایبری آمریکا در سانسور و سرکوب اعتراضات