eitaa logo
کانال سیاسی،انقلابی ،بابصیرت در مسیر ولایت
160 دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
13.6هزار ویدیو
176 فایل
#ماملت_امام_حسینیم
مشاهده در ایتا
دانلود
. 🕋🕋🕋 🏴ادامه مطالب.......🏴 «خانواده و دوستان شهید» بزرگان میگویند: آنچه انسان را به کمال میرساند به دو عامل (وراثت یا خانواده) و محیط (دوستان )مربوط است. پدر ما شرایط خانواده را با الگوهای اسلامی پرورش داده بود. اگر هم اینقدر به فکر مدرسه و دوستان فرزندانش بود میخواست شرایط محیط خوب را برای فرزندانش ایجاد کند. نتیجه زحمات او در تربیت فرزندانش ً بخصوص محمد کاملا مشخص بود. پدر حتی برای دبیرستان محمد هم حساسیت داشت. بعد از پیروزی انقلاب به دنبال دبیرستان خوب برای محمد بود. بنده اعتقاد دارم اگر محمد به سرمنزل مقصود رسید بعد از عنایت خدا مدیون رزق حلال و تربیت صحیح پدر و زحمات مادر بود. پدر شنیده بود آقای زهتاب (از معلمان انقلابی و مؤمن ) مسئول دبیرستان هاتف شده. ایشان معلمان انقلابی را نیز در دبیرستان خود جمع کرده بود. محمد را در دبیرستان هاتف ثبت نام کرد. محمد دانش آموز رشته اقتصاد دبیرستان هاتف گردید. صبح زود به دبیرستان میرفت. ظهر برای ناهار به خانه میآمد. عصرها هم برای کمک به پدر به نانوایی میرفت. غروب هم خودش را به مسجد ذکرالله میرساند و تقریبًا تا نیمه های شب آنجا بود. آن ایام محمد لحظه ای بیکار نبود. هر زمان که فرصت می یافت مشغول مطالعه و قرائت قرآن میشد. زیاد قرآن تلاوت میکرد. يك قرآن جيبي كوچك داشت كه هميشه همراهش بود. هر زمان فرصت داشت مشغول قرائت می شد آن هم با تدبر و دقت. انجمن اسلامی دبیرستان راه اندازی شد. این مکان محلی برای فعالیت نیروهای انقلابی بود. با اینکه بیشتر اعضای اصلی آن از دانش آموزان سال آخر بودند اما محمد به عنوان مسئول تبلیغات انجمن انتخاب شد. از هر فرصتی برای کار انقلابی استفاده میکرد. زنگهای تفریح مشغول بحثهای سیاسی با بچه ها بود. بسیاری از بچه ها را به این طریق با بسیج و مسجد و... پیوند داد. ٭٭٭ رفته بود پیش آقای زهتاب. در مورد برگزاری دعای کمیل با ایشان صحبت کرد. گفت: مهم اجازه شماست، بقیه کارها را خودم انجام میدهم. موضوعي كه تا آن زمان سابقه نداشت. هیچ مدرسه ای برنامه دعای کمیل برگزار نکرده بود. دوستانش مخالف بودند. میگفتند: بچه ها ما را به چشم نیروهای انقلابی مدرسه میشناسند. اگر استقبال نشود خیلی بد می‌شود. اما محمد مصمم بود. میگفت: هر طور شده باید در کنار کار عقیدتی برنامه دعا هم داشته باشیم. با موافقت مدیر و كمك معاون پرورشي اولین برنامه دعا برگزار شد. پنجاه نفر از دانش آموزان آمدند. برنامه خوبی بود. این اولین باری بود که محمد به طور رسمی مداحی می کرد. ادامه دارد............ 💐کانال مهمانی ستاره ها 🆔 @m_setarehha
🌸قورباغه هایی که مامور خدا بودند!🌸 هنگام عبور از اروند رود به دلیل تلاطم شدید آب، عده ای از غواصان، دهان و گلویشان پر از آب شده بود و در آستانه ی خفه شدن قرار داشتند. در چنین حالتی بی آنکه خود بخواهند، دچار وضعیتی شده بودند که ناچار به سرفه کردن بودند اما چون می دانستند که با یک سرفه ی کوچک هم عملیات لو رفته و نیرو ها به قربانگاه می روند، با تمام توان تلاش می کردند تا سرفه نکنند. چون وضعیت اضطراری شد، ماجرا را با سردارقربانی در میان گذاشتیم ایشان پیغام داد: اگر شده خود را خفه کنید اما سرفه نکنید، چون یک لشکر را نابود خواهید کرد. ما که از انتقال این پیام به خود می لرزیدیم ناگزیر آن را ابلاغ کردیم. در پی این ابلاغ چنان صحنه های تکان دهنده ای را می دیدیم که به راستی بازگو کردن آنها نیز برایم سخت و دشوار است. عزیزانی که دچار سرفه شده بودند، بار ها و بار ها خود را زیر آب فرو می بردند اما باز موفق به اجرای فرمان نمی شدند. در شرایط سخت و غیر قابل توصیفی قرار داشتیم. این بار دستور رسید: از فرد کنار دست خود کمک بگیرید تا زیر آب بمانید و بی صدا شهید شوید تا جان دیگران به خطر نیفتد. می دانستیم که صدور چنین دستوری برای فرمانده چقدر دشوار است. اما این را هم می دانستیم که موضوع هستی و نیستی یک لشکر و پیروزی یک عملیات در میان است. اما با این همه نفس در سینه های ما حبس شده بود و مدام از خود می پرسیدیم که کدامیک از ما قادر به انجام چنین کاری است. این در حالی بود که خود دوستان عزیزی که دچار سرفه ی شدید شده بودند با خواهش و تمنا از ما می خواستند تا با آنها کمک کنیم که زیر آب بمانند و خفه شوند! می دانم که بازگو کردن این حقایق چقدر تلخ و غم انگیز است اما این را نیز می دانم که برای ثبت در تاریخ و نشان دادن عظمت یک نسل و روح بلند رزمندگانی که برای دفاع از جان و مال و آبرو و آرمان یک ملت از هیچ مجاهدتی دریغ نمی ورزیدند ناگزیر به بیان این وقایع هستیم. به هر تقدیر همه در تکاپو بودیم تا راهی برای گریز از این مهلکه پیدا کنیم که در یک چشم بر هم زدن تمام اروند رود و همه ی ساحل ما و دشمن پر از صدای قورباغه هایی شد که نمی گذاشتند صدای سرفه ی نیرو ها ی ما به گوش کسی برسد. شگفت انگیز بود و باور نکردنی زیرا در جایی و حالی که شاید در طول یک سال هم نتوان صدای یک قورباغه راشنید، آن شب و آن جا مالامال از صدای قورباغه هایی شد که تردید ندارم به یاری ابراهیم ها و اسماعیل هایی شتافته بودند که برای یاری الله در برابر آن فرمان سر تعظیم فرو آورده و حاضر شده بودندتا قدم به قربانگاه خود بگذارند. همان لحظه بود که اعجاز توسل به بی بی فاطمه زهرا(سلام الله علیها) و تبرک جستن از پرچم بارگاه امام رضا(علیه السلام) را در یافتیم و بار دیگر خدای را سپاس گفتیم که ما را در صف عاشقان خاندان عصمت و طهارت قرار داد. راوی: شهید سرهنگ رمضان قاسمی رفاقت با شهدا تا قیامت 🕊 یاد شهدا غواص با ذکر صلوات 🕊 «منتشر کنید»
کفش زوار امام حسین علیه السلام راواکس میزد،،بهداز معلوم شدکه اویکی ازسرداران سپاه است.