eitaa logo
『 اَلحُسِـٰین‌🇵🇸』
2.2هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
844 ویدیو
97 فایل
ومیانِ‌این‌همه‌تشـویش‌و‌دل‌آشوبی‌هنوز‌هم - حُ‌سِ‌‌ۍنٰ - امن‌ترین‌تکیه‌گاھِ‌نوکرهاست.. | خادم‌الرقیه | https://harfeto.timefriend.net/16795929679036 - کپی : - الھُم‌عجل‌لولیک‌الفرج - الهی به رقیه
مشاهده در ایتا
دانلود
🌙♥️ • ^ࢪوز‌نھم‌شدۅݪے‌یـاࢪنیـامڋ چہ‌بگویـم‌کھ‌جاݩ‌سࢪ‌شد ۅ عبـاس‌نیامڋ... سخـن‌از‌غُصہ‌عاۺـق‌شڋ ۅ معشوق‌ݩـیامـد؛ اے‌اهݪ‌‌حرݦ! یـا‌حسیݩ‌میࢪ‌و‌علمڋاࢪ‌نیامد...^ . ‌‌• 🌙 ══@karbala_h══ ╚══๑♥️⃝⃖⸙ᬼ ᬼ⃝⃖♥️๑══╝
『 اَلحُسِـٰین‌🇵🇸』
#ماه‌بندگے🌙♥️ • ^ࢪوز‌نھم‌شدۅݪے‌یـاࢪنیـامڋ چہ‌بگویـم‌کھ‌جاݩ‌سࢪ‌شد ۅ عبـاس‌نیامڋ... سخـن‌از‌غُصہ‌عاۺـ
🖇♥️ |سحرِ روزِ نهم را دو سہ خط روضہ ڪنم عطش و مشڪ و لب خشڪ و دو دستان قلم| ══ @karbala_h ══ ╚══๑♥️⃝⃖⸙ᬼ ᬼ⃝⃖♥️๑══╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💜 •• صَباحاًاتنَفس‌بحُب‌الحُسین💛🌱 ══@karbala_h══ ╚══๑♥️⃝⃖⸙ᬼ ᬼ⃝⃖♥️๑══╝
..🎈 خونریزےِ شدیدے داشت داخلِ اتاق عمل دڪتر اشاره ڪرد🤞🏻 ڪه چادرم رو دربیارم، تا راحت تر مجروج رو جابه‌جا ڪنم. گوشہ‌ۍ چادرمـ رو گرفت🌿 وبُریده بُریده گفت: "من دارم میرم ڪه چادُرت رو درنیارے" چادرم تو مُشتش بود ڪه شهید شُـد....♥️•° .. 🧕🏻• به روایت پَرستارِ جنگ:) 🦋• ══ @karbala_h ══ ╚══๑♥️⃝⃖⸙ᬼ ᬼ⃝⃖♥️๑══╝
°وَقتـئ‌مـئ‌گؤیَـم: مَـن‌لـٕئ‌غَیرُڪ‌یَعنـئ بُـریده‍ ٱم‌ٱز‌ایـن‌دُنیـٱی‌بـئ‌أرزش😔 ٱز‌ایـٓن‌دُنیٱئ‌بـئ‌مهـٓدی...🥀° 💚 ══ @karbala_h ══ ╚══๑♥️⃝⃖⸙ᬼ ᬼ⃝⃖♥️๑══╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 بہ‌یہ‌سرۍ‌ازرفیـقاش‌میگفت: حیـف‌اون‌بچہ‌بسیجۍ‌کہ‌بدنش‌مـیره‌روسنگ غـسالخۅنہ...🥀♥️ ══@karbala_h══ ╚══๑♥️⃝⃖⸙ᬼ ᬼ⃝⃖♥️๑══╝
🍃🎈 .• ﴿الٰلهُم‌احفَظ‌قائِدݩاَالاماٰم‌الخٰامِنھ‌اے﴾‌ ══@karbala_h══ ╚══๑♥️⃝⃖⸙ᬼ ᬼ⃝⃖♥️๑══╝
『 اَلحُسِـٰین‌🇵🇸』
#اسٺورے🍃🎈 .• ﴿الٰلهُم‌احفَظ‌قائِدݩاَالاماٰم‌الخٰامِنھ‌اے﴾‌ ══@karbala_h══ ╚══๑♥️⃝⃖⸙ᬼ ᬼ⃝⃖♥️๑══╝
💜🖇 بخند آنقدر جآنآنھ ڪھ دل تمام ثانیھ‌ها شاد شود این نھایت مھربانی توست در حق دنیایے ڪھ در برابر حجم غم‌هایمان ڪم آوردہ🙃🌱 💜 ══@karbala_h══ ╚══๑♥️⃝⃖⸙ᬼ ᬼ⃝⃖♥️๑══╝
همش‌خجالت‌میکشم وقتی‌ڪھ‌میبینم رفیق‌هیئتیم‌شده شهید:)
joze9.mp3
4.11M
♥️🖇 ۹قرآن‌ڪریم😍🌱 تندخوانے‌و‌ترتیل📖 قـارے: 🎤 مدت‌زماݧ←۳۴دقیقہ •^به‌نیابٺ‌از👇 ‌←شهید‌‌محسن‌حججی♥️ ←حضرت‌‌ابراهیم💜 🌱 ══@karbala_h══ ╚══๑♥️⃝⃖⸙ᬼ ᬼ⃝⃖♥️๑══╝
••‌دل‌من‌در‌سبدی عشق‌به‌نیلِ‌تو‌سپرد نگه‌ش‌دار ، به‌موسی‌شدنش می‌ارزد ..🕶☁️•• ══@karbala_h══ ╚══๑♥️⃝⃖⸙ᬼ ᬼ⃝⃖♥️๑══╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفت‌از‌دلتنگی‌بنویس گفتم‌دلتنگ‌ڪی ؟ گفت‌: #ح ! گفتم‌ح‌مثل‌چی‌؟ گفت‌بنویس‌ح‌مثل : ♥️ 🌱 ✨ نوشتم... گفت‌جملہ‌بساز ! با‌بغض‌نوشتم : دلتنگی‌یعنی‌حسین حسین‌یعنی‌حرم حرم‌یعنےحیات حیات‌یعنی‌من‌بی‌عشق‌حسین‌می‌میرم💔 🌱 ══@karbala_h══ ╚══๑♥️⃝⃖⸙ᬼ ᬼ⃝⃖♥️๑══╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『 اَلحُسِـٰین‌🇵🇸』
#پارت‌‌پنجم📒😍🌱 می دانست این تنهایی را نیاز دارد. نگاهش را در اتاق چرخاند... به لباسهای مردش که مثل
📚🖇 _خیره انشاءاهلل! آیه که چشم باز کرد، صدای بسته شدن در خانه را شنید. چشمش به قاب عکس روی میز کنار تخت افتاد... عکس دونفره! کاش بودی و با کودکت رد من! َ حداقل یک عکس داشتی چشمش را بست و به یاد آورد: -من میدونم دختره! دختر باباست این فسقلی! آیه: نخیرم! پسر مامانشه؛ مثال من دارم بزرگش میکنما! خودم میدونم بچه پسره! -حاال میبینی! این خانوم کوچولوی منه، نفس باباشه! آیه ابرو در هم کشید و لب ورچید: _بفرما! بهخاطر همین کارای توئه که میگم من دختر نمیخوام! دختر هووی مادره؛ نیومده جای منو گرفته! -نگو بانو! تو زیباترین آیهی خدایی! تو تمام زندگی منی... دختر میخوام که مثل مادرش باشه... شکل مادرش باشه! میخوام همهی خونه پر از تو باشه بانو! َ لبخند به لب آیه آمد؛ کاش پسری باشد شبیه تو! من تو را میخواهم‌من! تلفن همراهش زنگ خورد. آن را در کیفش پیدا کرد. نام "رها" نقش بسته بود... "رها" دوست بود، خواهر بود، همکار بود. رها لبخند بود... لبخندی به وسعت تمام دردهایش! رها پالتویش را بیشتر به خود فشرد. از زیر چادری که سوغات آیه از مشهد بود هم سرما میلرزاندش! باید چند دست لباس گرم می خرید؛ شاید میتوانست اندکی از حقوقش را برای خود نگاه دارد. خسته شده بود از این زندگی؛ باید با احسان صحبت میکرد تا زودتر ازدواج کنند. اینطوری خودش خالص میشد اما مادرش چه؟ او را تنها میگذاشت؟ به خانه رسید؛ خانهی نسبتا بزرگ و خوبی بود، اما هیچ چیز این خانه برای او و مادرش نبود. زنگ را فشرد... کسی در را باز نکرد. میدانست مادرش اجازهی باز کردن در را هم ندارد؛ هیچوقت این حق را نداشت. ّصه زندگی رها واین مادر و دختر هیچ حقی نداشتند، داستان تلخی بود مادرش... امروز کلیدش را جا گذاشته بود و باید پشت در میماند تا پدر دلش بسوزد و در را باز کند. ساعتی گذشت و سرما به جانش نشسته بود. ماشین برادرش رامین را دید که با سرعت نزدیک میشود. ترمز سخت مقابل در زد و با عجله پیاده شد؛ حتی رها را هم ندید! در را باز کرد و وارد خانه شد... در را باز گذاشت و رفت. رها وارد شد، رامین همیشه عجیب رفتار میکرد؛ اما امروز این همه دستپاچگی، عجیب بود! وارد خانه که شد، به سمت آشپزخانه رفت، جایی که همیشه میتوانست مادرش را پیدا کند. رها: سالم مامان زهرای خودم، خسته نباشی! _سالم عزیزم؛ ببخش که پشت در موندی! بابات خونهست، نشد در رو برات باز کنم! چرا کلید نبرده بودی؟ آخه دختر تو چرااینقدبیحواسی؟ رها مادر را در آغوش گرفت: _فدای سرت عزیزم؛ حرص نخور! من عادت دارم!صدای فریاد پدرش بلند شد: _پسرهی احمق! میدونی چیکار کردی؟ باید زودتر فرار کنی! همین حاال برو خودتو گم و گور کن تا ببینم چه غلطی کردی! رامین: اما بابا... خفه شو... خفه شو و زودتر برو! احمق پلیسا اولین جایی که میان اینجاست! 😍🌱
♥️ ^اللّٰهم أَنتَ عُدَّتى إنْ حَزِنْتُ ... خدایا بین غصہ ها ، تو پناه منـی😌^ ══ @karbala_h ══ ╚══๑♥️⃝⃖⸙ᬼ ᬼ⃝⃖♥️๑══╝
♥️🔗 ^•^←اے‌غیرٺ‌ایماݩ‌ها 🌱 اے‌ݘاره‌ݕہراݩ‌ها→^•^ ^•^←هرگز‌ݩروے‌از یاد در‌ݩعرہ‌طوفاݩ‌ها→^•^ ^•^←ازخوݩ‌ٺو‌مے‌روید صد‌ݪاݪہ‌بہ‌داماݩ‌ها→^•^ ^•^←اے‌قاسم‌جݕاریݩ سر‌لشڪر‌میداݩ‌ها→^•^ ^•^←از‌ݩام‌تو‌مےافٺد صد‌ݪرزہ‌ݕہ ‌شیطاݩ‌ها→^•^ ══@karbala_h══ ╚══๑♥️⃝⃖⸙ᬼ ᬼ⃝⃖♥️๑══╝
🌱 ^إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ‌؛:) ڪہ عاشِقـ|♥️| بدے معشوق را نمےبیند🦋💚✨ ══ @karbala_h ══ ╚══๑♥️⃝⃖⸙ᬼ ᬼ⃝⃖♥️๑══╝
4_5814519033038374985.mp3
8.33M
✨۶:۰۰✨ ♥️🌱 میخانیم‌هرروزبہ‌نیت| •‌🤲😍•سلامتۍهمہ‌مردم‌جهان •😍🤲•سلامتۍ‌رهبرموݩ •🤲😍•شفاعت‌امام‌حسین‌جانم •😍🤲•تعجیل‌در‌فرج‌صاحب‌قلبموڹ ══@‌karbala_h══ ╚══๑♥️⃝⃖⸙ᬼ ᬼ⃝⃖♥️๑══╝
😌💪 ^بیان‌پیوےاسم‌شهید‌بدن🌱^ @A_REZAEI_19
『 اَلحُسِـٰین‌🇵🇸』
#نماز‌شب‌خونآ😌💪 ^بیان‌پیوےاسم‌شهید‌بدن🌱^ @A_REZAEI_19
(: ماه‌رمضون‌خدا‌درست‌حسابےمیبخشہ‌عا(: درست‌حسابےیعنۍبی‌حساب‌ڪتاب! فقط‌میگہ‌چون‌بندم‌اومد‌طرفم‌میبخشم🌱