.گذر از طوفان
پارت اول تقدیم به نگاه مهربونتون✨
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
بهش گفتم :
چند وقتیه به خاطر اعتقاداتم مسخره ام می کنن...
گفت :
برای اونایی که اعتقاداتتون رو مسخره می کنن،
دعا کنین خدا به عشق حسین دچارشون کنه...
#ختمدهصلواتیکحمدوتوحید
هدیه به
#شهیداحمدمشلب🕊🌹
رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ
انبیاء/۸۳
بدحالی و مشكلات به من روی آورده و تو ارحم الراحمينی
خدایا سختیا ناراحتم کرده ولی می دونم که تو از همه مهربون تری!
سپردمش به تو چون میدونم خودت درستش میکنی...
#قرآن_بخوانیم 🍃
از ته دلت الان بگو ای کاش الان مشهد بودم، ای کاش الان اونجا بودم
برات می نویسن هم رحمتش، هم برکتِ زیارتش...
حاج آقا پناهیان میگه
🌸🍃
🌱🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.:
برای اولین باره از لندن به عشق رهبرم اومدم راهپیمایی
برای این که پوز علی کریمی ها مصی جغجغه و اینتر آشغال رو بزنم اومدم
ضدانقلاب شایعه کرده بودند، فرمانده لشکر
از ترس یک تونل زیر خانه اش ساخته که بتواند فرار کند.
خاک های جلوی خانه را دیده بودند.
#حاج_قاسم گفته بود زیرزمین را طوری بسازیم
که بشود داخلش روضه خوانی برگزار کرد. خودش هم هروقت می آمد آنجا، دست بنا را می بوسید که دارد حسینیه می سازد.
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت154 گذر از طوفان✨ _هزینه چی؟نگو ناز بانو دوباره رفته نسیه گرفته
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت155
گذر از طوفان✨
دو تا قرار داد جدید رو داخل دفتر ثبت کردم پاکت نامه رو برداشتم از اتاق بیرون رفتم نگاهی به در باز آبدارخانه انداختم جلوتر رفتم آروم خانم خادمی صدا زدم کتاب جلوی دستش رو بست سرش رو بلند کرد لبخندی زد به صندلی رو بروش اشارش کرد
_خسته نباشی مادر چرا جلوی در وایسادی بیا داخل بشین
_ممنون خانم شفقت رفتن ؟
_نه دخترم چند دقیقه پیش چایی خواست گفتم صبرکنه دم بکشه بهش میگم
_آقای فروغی جلسه دارن؟
_نه آقا کسری اومدن پیششون چطور مگه؟
_این پاکت باید تحویلشون بدم امضا بزنن
_خب در بزن برو داخل
_منتظر میشم خانم شفقت بیاد بهشون زنگ بزنه اجازه دادن میرم
صدای شفقت از پشت سرم بلند شد روی پاشنه پا چرخید نگاهی به دست های خیسش که درحال خشک کردنشون بود انداختم
_باید به کی زنگ بزنم؟
_آقای فروغی
_چرا چیزی شده؟
سرم ر روبه بالا تکون دادم
_نه باید برگه قرار داد جدید بهشون تحویل بدم
_ثبتش کردی؟
_بله همه کاراش انجام شده
_پس چرا منتظر زنگ زدن من هستی ببر تحویلش بده
_مهمون داره شاکی نمیشه؟
_نه بابا برو در بزن
باشه ای گفتم سمت اتاق مدیریت رفتم با انگشتم دوضربه به در زدم
_بفرمایید
دستگیر در رو پایین کشیدم در رو باز کردم سلام کردم فروغی و امیری سمت در چرخیدن و جوابم رو دادن
چند قدم جلوتر رفتم پاکت رو روی میزش گذاشتم
_دوتا قرار دادی که گفتید ثبتش کنم
پاکت رو باز کرد پشت برگ های که نوشته شده بود رو امضا زد
_ممنون خسته نباشید همین پاکت رو چسب بزنید بزارید داخل پوشه ای که مدارک رو گذاشتید
_چشم
پاکت رو از روی میز برداشتم
حالا چطوری بهش بگم مرخصی میخوام کاش میشد شفقت بهش بگه، ولی از کسی رو واسطه کردن بدش میاد
فروغی نگاهی بهم انداخت
_چیزی میخواید بگید؟
آب دهنم رو بزور قورت دادم
_بله
_خب بگید میشنوم
_ببخشید میشه دو روز بهم مرخصی بدید؟
از حرفم جاخورد
_بله چرا نشه فکر کردم مشکلی برای کارا پیش اومده
_نه همه چی مرتب و درست پیش میره
برگه ای رو از داخل کشو میزش بیرون آورد باخوردکاری جاهای خالیش رو پر کرد مهر وامضا زد
بفرمایید اینم درخواست مرخصیتون به خانم شفقت تحویل بدید
برگه رو از روی میز برداشتم تشکر کردم برگشتم داخل سالن سمت میز شفقت رفتم برگه رو جلوی دستش گذاشتم
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
.گذر از طوفان
پارت اول تقدیم به نگاه مهربونتون✨
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.