سلام بر حاضرترین غایب...
دورتان بگردم قصد آمدن ندارید؟!
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
در جمعه آخر رمضان آیه 10سوره اعراف را نوشته ودر پارچه ای بدوزید ودر کیف گذاشته هرگز بی پول نمی شوی .
همچنین میتوان آنرا نوشته برای رزق فراوان وکار گشایی در خانه یا مغازه رو به قبله وصل کنید
بِنَفْسیٖ أَنْتَ مِنْ عَقیٖدِ عِزٍّ لاٰ یُسٰامیٰ
به جانم قسم که تو از سرشت عزتی که
بر شما هیچکس برتری نخواهد یافت..!
#یاایهاالعزیز💙
✍حاجقاسممیگفت:
ازخدایڪچیزخواستم...!'
خواستمڪهخدایااگربخواهمبہ
انقلاباسلامۍخدمتڪنم..
بایدخودمراوقفانقلابڪنم..
ازخداخواستماینقدر بهمنمشغلهبدهد کهحتۍفڪرگناههمنڪنم..
جـان_فـدا
#حاج_قاسم...🌷
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت224 گذر از طوفان✨ عمو از آژانس جلوی بیمارستان ماشین برام گرفت
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت225
گذر از طوفان✨
چه رویی داره چقد امروز رو اعصابم اسکی رفته بازم داره زنگ میزنه
صفحه گوشی خاموش شد و تماس قطع شد
دوباره صدای پیامک گوشی پخش شدقفل صفحه رو باز کردم پیام فروغی که روی صفحه افتاده بود رو باز کردم
_فعلا که نرسیدید خونه جواب بدید
تند به طرف شیشه عقب ماشین چرخیدم
به ماشین های پشت سرمون رو خیره شدم
از کجا فهمیده هنوز نرسیدم پشت سرمونم که نیست یعنی تا وقتی بیمارستان بودم جلوی در بوده
صدای زنگ گوشیم باعث شد چشم ازماشین ها بردارم و سرجام بشینم
دیدن شماره فروغی کلافه م کرد انگشتم رو روی دکمه سبز گذاشتم صدای سلام کردنش پخش شد و ناراحت جوابش رو دادم
نگران پرسید
_بد از رفتنم حال پدرتون بد شد؟
طلبکار وحرصی گفتم
_بله ،اصلا کی به شما اجازه داد هر چیزی که ازم شنیدید رو برای بابام تعریف کنید اتفاقی براش می افتاد چه جوابی داشتید بدید
از حرف هام کمی جا خورد ناراحت و نگران تر از قبل گفت
_من نمیخواستم حالشون رو بد کنم سعی کردم همه چی رو توضیح ندم الان حالشون چطوره؟
_چی به بابام گفتید؟
_پرسیدم حال آقای نیکجو چطوره؟
چقد پررو جواب نمیده سوال میپرسه
_دارو براش تزریق کردن بهتر شد
_خب خدارو شکر خواستم بهتون بگم در مورد ملاقات امروز من و پدرتون به کسی حرفی نزنید فردا هم رسیدید شرکت مستقیم بیاید اتاق من یه برگه هست بهتون بدم پدرتون امضاش کنه
_چرا باید به کسی نگم؟متن نوشته شده برگه چیه؟
_فردا متوجه میشید
من دارم از کنجکاوی استرس میمیرم این میگه تافردا صبر کنم
عزیزان خانواده ای از سادات که بد سرپرست هستن ، مهلت خونهش تموم شده. هزینههای زندگی افتاده گردن خانم خونه. دو تا دختر داره یکی ۶ ساله یکی ۹ ساله و توی این اوضاع گرونی ، زندگی براشون طاقت فرسا شده
باید نقل مکان کنن اما هزینهی کرایه خونه ها خیلی بالاست
نیت کردیم با کمک دوستان هزینهی اضافه کرد پول پیش خونه و مقداری از بدهی هاشون رو جمع آوری کنیم.
هر کی در حد توانش به این خانوادهی سادات کمک کنه. ان شالله روز قیامت از جدّشون پاداش بگیرید.
پیامبر فرمودند هرکسی در این دنیا برای فرزندان من خانه ای تهیه کنه من در قیامت خانه ای از خانه های بهشت به او میدهم
عزیزان دقت کنید کمک هاتون اگر به نیّت سادات هست از صدقات نباشه🙏
از ۵ تومن تا هر مبلغی که در توانتون هست
بزنید رو کارت ذخیره میشه
5894631547765255
محمدی
فیش رو حتما برای این آیدی ارسال کنید
@Karbala15
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
سلام
دوستان عزیز به خاطر درخواست های زیاد شما بزرگواران نویسنده تصمیم گرفتن vip رمان ها رو بار گزاری کنند😍
🌹توجه داشته باشید عزیزانی که میخواند تو کانال خصوصی نویسنده عضو بشن لطفا قبل از رفتن به پی وی ادمین شرایط رو کامل بخونن درصورت قبول شرایط پی وی ادمین مراجعه کنند
.
https://eitaa.com/joinchat/1087308137C16faeedd95
اعمالتان همانند یک پرنده از
شما پرواز نمی کند که برود
بلکه مطلق اعمالتان در جانتان می ماند
و وقتی پرده ها کنار رود
کتاب وجود خود را می بینید.
-علامه حسن زاده آملی(ره)-
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت225 گذر از طوفان✨ چه رویی داره چقد امروز رو اعصابم اسکی رفته ب
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت226
گذر از طوفان✨
در حیاط رو باز کردم و داخل رفتم ناز بانو پنجره رو باز کرد و سرش بیرون آورد گفت
_در رو نبند نگاه کن ببین ماشین قالی شویی اومد داخل کوچه، آدرس رو بلد نیست پیدا کنه
_سلام صبر میکردی بعد تعطیلات فرش هارو میدادی بشورن
_علیک سلام نه عید مهمون میاد دلم میخواد خونه از تمیزی برق بزنه
نه که خیلیم کار میکنه چه رویی داره هرکی نشناسش فکر میکنه صبح تا شب ناز بانو در حال گرد گیری و کار بشور و بسابه
سرم رو از گوشه در بیرون بردم وانت سفید رنگی که سمت خونه می اومد رو دیدم
_ماشین قالی شویی رسید
کفش هام رو کنار در راهرو گذاشتم و داخل رفتم از دیدن پتوهای چیده شده روی فرش ها تعجب کردم وپرسیدم
_اینارو چرا بهم ریختی
پست چشمی برام نازک کرد
_ببرن بشورن توکه نمیشوری
پوزخندی به حرفش زدم
_من خوبه حداقل دو سه باری شستم توکه نشستی چرا انقد ادعا داری
بعدشم به هزینه شون فکر کردی؟
من پول ندارم نیایی بگی بیا رسید رو پرداخت کن
از حرفم جا خورد مثل همیشه پررو ترگفت
_فکر کردی چند باری دو ریال برای خونه خرج کردی همش چشمم به دست تو ،از خانواده م پول میگیرم
دست هرچی آدم دور زنه از پشت بسته خانواده ش هزار تومن کف دستش نمیزارن الکی پزشونم میده
در اتاق رو باز کردم از بهم ریختگیش و نبودن فرش اعصابم خرد شد کوله پشتیم رو گوشه اتاق گذاشتم وبرگشتم داخل هال وطلبکار گفتم
_اتاق منو چرا منفجر کردی چندبار گفتم کاری به وسایل اتاقم نداشته باش
_کار خوبی کردم وقتی خواستگار بیاد نمیاد توی آشپزخونه باهات حرف بزنه میاد داخل اتاق منم لطف کردم گفتم داداش فرش جمع کنه بدم بشورن بقیه کاراشم خودت انجام بده
خدایا چرا یه ساعت از دست این زن نمیشه آسایش داشت شر ودردسر هاش چرا تموم نمیشه
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫