AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای عهد با صدای دلنشین استاد فرهمند🌿"
اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼.
+ عھدۍتازھکنیم^^؟
#دعای_عهد
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
سلام کشتی امن نجات نوکرها
سلام ای تو حیات و ممات نوکرها
سلام شاه دو عالم، سلام اربابم
سلام بر تو شد از واجبات نوکرها
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
#صدقهاولماهقمری
صدقه اول ماه قمری فراموش نشه
دوستان اعلام واریزیتون #صدقهاولماه یا خریدجهیزیه
بزنیدروی شماره کارت کپی میشه
5892107046105584کارت بنام گروه جهادی حضرت مادر اگر برای شماره کارت گروه جهادی واریز نشد به این شماره کارت واریز بزنید بزنید روی شماره کارت کپی میشه
5894631547765255محمدی https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c رسید واریزی رو برای ادمین ارسال کنیددوستان اگربیشترجمع بشه برای کارهای خیردیگه هزینه میشه @Karbala15
هدایت شده از حضرت مادر
#سلام_امام_زمانم💚
آسمان خواهش یک جرعه نگاهت دارد؛
نه که ما فاطمه هم چشم به راهت دارد
✦السّلامُ عَلَیْڪَ یا صاحِبَ الزَّمانِ
✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا شَریڪَ الْقُرْآنِ ،
✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌘✨✨🌘✨✨🌘✨✨🌘✨🌘✨✨ ✨🌘 #قسمتهشتم سراب🕳 با صدای حاج مالک گفتن خانم جون از فکر بیرون اومدم و سرم رو به
✨🌘✨✨🌘✨✨🌘✨✨🌘✨🌘✨✨
✨🌘
#قسمتنهم
سراب🕳
صدای زنگ آیفون باعث بالا رفتن ضربان قلبم شد ناخواسته در اتاق رو به جلو هول دادم و در رو بستم و خودم رو سمت در کشوندم آب دهنم که خشک شده بود رو بزور پایین فرستادم و گوشم رو به در چسبوندم
هر لحظه که صدای بابا نزدیکتر میشد استرستم بیشتر میشد بعد از تموم شدن سلام و احوال پرسی هاشون بابا سوالی از خانم جون پرسید
_خانم جون صنم کجاست؟
_بچه م خسته بود رفت یه کم استراحت کنه چطور مگه ؟
آهنگ صدای بابا رنگ دلخوری به خودش گرفت
_دیشب ده بار بهش تاکید کردم امروز اگر دانشگاه کلاس و کار مهمی نداری نرو قبول نکرد گفتم برو زود برگرد که شب که مهمون ها میان خسته و کوفت توی جمع نشینی حالا به حرفم هیچ گوش نکرده از دانشگاه مستقیم اومده اینجا
دلیل این کارها و تصمیم های بدون فکر کردنش رو نمیفهمم
صدای مهربون خانم جون که میخواست بابا رو آروم کنه بلند شد
_آقا علی یعنی ما حق دیدن نوه مون نداریم که شما برای سر زدنش به ما دلخور شدی ؟
بابا نفس عمیقی کشید
_خانم جون این چه حرفیه میزنید وظیفه من و بچه هاست هر روز برای سر زدن و دست بوس شما و حاج بابا خدمت برسیم ولی خودتون که از دوری مسیر خبر دارید قبول هم نمیکنید بیاید نزدیک ما ،الانم حرفم من اینه چرا صنم برای اینکه توی مهمونی امشب نباشه بی خبر و به بهانه سر زدن اومده اینجا چند ساعت دیگه مهمون ها میرسن نمیشه بعد از رسیدن اونا بیاد خونه بنظرتون اینطوری بی احترامی نمیشه؟
_آرامش صنم مهم یا مهمونی؟علی جان میدونی بچه م راضی نیست چرا انقد به این وصلت اصرار میکنی
حاج بابا پشت سر حرف خانم جون گفت
_باباجان هیچ کاری به اجبار خوب نیست و عاقبتش معلوم نیست چطور بشه ،امشب صنم اینجا باشه بهتره هرکی هم هرچی گفت بگو من نذاشتم برگرده خونه شاید اینطوری قضیه خواستگاری تموم بشه دخترمون خیالش راحت بشه
صدای گرفته و کلافه بابا بلند شد
_حاج بابا وقتی صنم یه کلمه با پسر حاج فتاح حرف نزده چطوری با چه بهونه ای جواب منفی بدم؟ خدا رو خوش نمیاد نمیدونم چرا این بچه بیخودی روی دنده لج افتاد اعصاب خودش و همه ریخته بهم
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
قسمت اول
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/54932
✨
✨🌘🌘✨🌘🌘✨
✨🌘🌘✨🌘🌘✨🌘✨🌘✨
هدایت شده از حضرت مادر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*اولینفاطمیهایهستکهکنارموننیستی* 😔💔
هدایت شده از حضرت مادر
21ـ ارزشمندترین درس ها برای فرزندان 2.mp3
12.07M
🔰 درس بیست و یکم: ارزشمندترین درس ها برای فرزندان ۲
#تربیت_نسل_مهدوی
سلام نمازم رو دادم و به علی که سرسجادهش ذکر میگفت نگاه کردم.
برای رفتار دیروزش اصلا ازم دلجویی نکرد.
_علی
هموجور که با سر انگشتهاش ذکر میگفت گردنش رو به عقب چرخوند. خودم رو مظلوم کردم
_تو دیگه من رو دوست نداری؟
با تعجب ابروهاش بالا رفت و سرش رو سوالی تکون ریزی داد. دست از سبحانالله گفتنش برنداشت
_دیروز بیخودی من رو دعوا کردی
خندید و سرش رو تکون داد و کف هر دو دستش رو روی صورتش کشید و گفت
_انقدری که من تو رو دوست دارم...
_آدم یکی رو دوست داره بیخودی دعواش میکنه؟
_بیخودی بود؟!
_نبود؟
کامل سمتم چرخید
_نه نبود.به خاطر رضا اعصابم خورد بود یکم شلوغش کردم ولی بیخودی نبود.
نمایشی اخم کرد
_اصلا بگو ببینم کی به تو اجازه داد میلاد رو ببری بیرون؟
دلخور نگاهم رو ازش گرفتم
_الان باید توضیح هم بدم!
با خنده خودش رو سمتم کشید
_الان قاضی تویی؟ خب بگو چیکار کنم که از این حالت در بیای. حکمت چیه؟
ناراحت نگاهش کردم
_بغلم کن
ابروهاش بالا رفت و جوری که انگار یه بچه جلوش نشسته با عشق نگاهم کرد
_چه حکم قشنگی.
دست هاش رو ....
https://eitaa.com/joinchat/1734934546C9ef95d0bac
شـــهــیــدانـــه🌱
سلام نمازم رو دادم و به علی که سرسجادهش ذکر میگفت نگاه کردم. برای رفتار دیروزش اصلا ازم دلجویی ن
بیا ببین این دختره چه دلبری میکنه از شوهرش😍🤣
هدایت شده از حضرت مادر
enc_17080813460047563404816.mp3
7.01M
مادر از دست دادی این شبا تسلیت میگم به محضرت 😭😭😭😭
هدایت شده از شـــهــیــدانـــه🌱
سلام نمازم رو دادم و به علی که سرسجادهش ذکر میگفت نگاه کردم.
برای رفتار دیروزش اصلا ازم دلجویی نکرد.
_علی
هموجور که با سر انگشتهاش ذکر میگفت گردنش رو به عقب چرخوند. خودم رو مظلوم کردم
_تو دیگه من رو دوست نداری؟
با تعجب ابروهاش بالا رفت و سرش رو سوالی تکون ریزی داد. دست از سبحانالله گفتنش برنداشت
_دیروز بیخودی من رو دعوا کردی
خندید و سرش رو تکون داد و کف هر دو دستش رو روی صورتش کشید و گفت
_انقدری که من تو رو دوست دارم...
_آدم یکی رو دوست داره بیخودی دعواش میکنه؟
_بیخودی بود؟!
_نبود؟
کامل سمتم چرخید
_نه نبود.به خاطر رضا اعصابم خورد بود یکم شلوغش کردم ولی بیخودی نبود.
نمایشی اخم کرد
_اصلا بگو ببینم کی به تو اجازه داد میلاد رو ببری بیرون؟
دلخور نگاهم رو ازش گرفتم
_الان باید توضیح هم بدم!
با خنده خودش رو سمتم کشید
_الان قاضی تویی؟ خب بگو چیکار کنم که از این حالت در بیای. حکمت چیه؟
ناراحت نگاهش کردم
_بغلم کن
ابروهاش بالا رفت و جوری که انگار یه بچه جلوش نشسته با عشق نگاهم کرد
_چه حکم قشنگی.
دست هاش رو ....
https://eitaa.com/joinchat/1734934546C9ef95d0bac
هدایت شده از شـــهــیــدانـــه🌱
بیا ببین این دختره چه دلبری میکنه از شوهرش😍🤣
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1159 گذر از طوفان✨ گلسرم رو روی میز جلوی آینه گذاشتم روی تخت نش
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸
#پارت1160
گذر از طوفان✨
صندلی رو عقب کشیدم بلند شدم که طاها رو تا جلوی در بدرقه کنم نگاه نگرانش توی صورتم چرخید
_تا مامان برسه نمیرم
_خوبم برو، مامان برگرده بهت خبر میدم
_اگر حالت خوب بود اینطوری رنگت نپریده بود، برم نامه های شهرداری تحویل داداش بدم سریع بر میگردم
سعی کردم لبخندی بزنم که از نگرانیش کم کنم
_طاها جان دکتر که گفت این روزهای آخر این حالم طبیعی چرا انقد دلواپس میشی برو با خیال راحت به کار هات برس
با باز شدن در حال هر دوتا چرخیدیم به مامان سلام کردیم و جواب گرفتیم
_طاها جان هنوز نرفتی سر کار یا زود برگشتی؟
_نرفتم، منتظر بودم برگردید خونه، نورا تنها نباشه بعد برم
لبخندی زد
_کار خوبی کردی الان با خیال راحت برو
کیف و سویچ رو برداشت سمت در رفت چند قدم دوباره برگشت به مامان گفت
_مامان جان زود برمیگردم ولی اگر حال نورا خوب نبود بهم زنگ بزن
_باشه عزیزم
خداحافظی کرد و بیرون رفت ،مامان به مبل اشاره کرد
_چرا سر پا وایسادی بشین ،برم لباس هامو عوض کنم بیام باهم دیگه چایی و کیک بخوریم
_تا شما میاید من چایی و کیک رو میارم
با نگاه پر جذبش گفت
_نورا جان بشین الان خودم میام
نشستم و گوشیم رو برداشتم نگاهی به ساعت روی صفحه انداختم
پریسا ساعت یازده وقت استراحتشه بهش پیام بدم بپرسم آزمون این ماهش چطور بود کاش این چند روز هم زودتر بگذر ،طاها بعد از به دنیا اومدن بچه ها تا خوب نشم اجازه نمیده درس بخونم ،خدا کنه زود این روزها تموم بشه از برنامه م عقب نیفتم
آینده😱😱😱😱😱
https://eitaa.com/joinchat/1275986393C57f6f531da
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای عهد با صدای دلنشین استاد فرهمند🌿"
اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼.
+ عھدۍتازھکنیم^^؟
#دعای_عهد
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
سلام کشتی امن نجات نوکرها
سلام ای تو حیات و ممات نوکرها
سلام شاه دو عالم، سلام اربابم
سلام بر تو شد از واجبات نوکرها
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌘✨✨🌘✨✨🌘✨✨🌘✨🌘✨✨ ✨🌘 #قسمتنهم سراب🕳 صدای زنگ آیفون باعث بالا رفتن ضربان قلبم شد ناخواسته در اتاق رو
✨🌘✨✨🌘✨✨🌘✨✨🌘✨🌘✨✨
✨🌘
#قسمتدهم
سراب🕳
صدای آرامبخش و دلنشین حاج بابا بلند شد
_علی جان اجازه بده امشب صنم اینجا باشه باهاش حرف میزنیم یه جواب منطقی بهمون بده که بتونیم بهتر تصمیم بگیریم نمیشه نظر صنم نادیده گرفت بشه، بحث یه عمر زندگیه
بابا نفس عمیقی کشید
_مشکل اینجاست این بچه درست و منطقی حرف نمیزنه فقط پاش رو کرده توی یه کفش شما به حاج فتاح بگید جوابمون منفیه، کی تا حالا اینطوری به خواستگار دخترش جواب داده که من نفر دوم باشم؟
_باباجان متوجه هستم چی میگی شماهم حق داری میدونم نگران آینده صنم هستی میخوای خوشبخت بشه،ولی گفتم که باهاش حرف میزنم شاید موفق بشم دلیل مخالفتش بفهمم، اون وقت ان شاءالله بتونه یه تصمیم درست بگیره
_بخدا که امشب نبودن صنم خیلی زشته میشه،ولی بزور هم نمیخوام ببرمش که با اخم و بدخلقی کردنش ناراحتی پیش بیاد ،فقط حاج بابا امشب بخاطر شما و خانم جون کوتاه میام و منتظر یه جواب درست و حسابی از صنم هستم وگرنه این دفعه دیگه قرار خواستگاری نمیزارم قول و قرار مراسم عقد رو باهاشون میزارم
آب دهنم با چند کلمه آخری که بابا گفت خشک ،دستم که یخ زده بود رو آروم روی پیشونیم زدم
وای بدبخت شدم امشب چی به حاج بابا و خانم جون بگم که از مهلکه نجات پیدا کنم بابا هیچ وقت انقد بی منطق نبود اگر این تصمیمش رو عملی کن آینده م باخاک یکسان میشه
با تکون خوردن در از فکر بیرون اومدم کمی جابجا شدم و سرم رو چرخوندم نگاهم به چشم های دایی گره خورد، نمایشی اخم ریزی کرد گفت:
_ما رو باش فکر کردیم خانم خوابیده اومدم بیدارت کنم نهار بخوری بعد خانم خانما گوش وایسادی
لبش رو به دندون گرفت و سرش تکون داد
_الان برای حق سکوت چقد حساب میکنی ؟
بزور آب دهنم رو پایین فرستادم و لب هام رو از هم جدا کردم
_بابام رفت؟
در رو هول داد و روی یک پا نشست و دستم رو گرفت،رنگ نگاهش نگران شد
_دستات چرا اینطوری یخ زده ،فکر کنم فشارت افتاده، برم یه آب قند برات بیارم
زبونم رو روی لبم کشیدم
_دایی خوبم ،بابا رفت؟
_آره چند دقیقه پیش رفت ،از رنگ و روی پریده ت معلومه حالت چقد بده
پس حرفهای آخر بابا نشنیدم باید یه طوری از دایی بپرسم ببینم حرف آخر بابا چی بوده
_صنم خانم با شما هستم ها بلند شو آماده شو بریم دکتر تا غش نکردی و کار دستمون بدی
نوچی کردم
_دایی گفتم که خوبم
_برو جلو آینه وایسا بعد بگو خوبم ،بلندشو بیا نهار بخور تا حاج بابا خودش دنبالت نیومده
میلی به خوردن هیچی ندارم ولی توی خونه خانم جون اینا هیچ عذر و بهانه ای برای نخوردن غذا قابل قبول نیست
بعد از نهار باید به فائزه زنگ بزنم باهاش حرف بزنم شاید بتونه یه راهی جلوی پام بزاره بتونم خانواده حاج فتاح از زندگیم پاکشون کنم
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
قسمت اول
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/54932
✨
✨🌘🌘✨🌘🌘✨
✨🌘🌘✨🌘🌘✨🌘✨🌘✨
هدایت شده از حضرت مادر
28.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 بخشی از سرود حلالم کن
تقدیم به ساحت مقدس حضرت زهرا💚
🎙 کار دلی دخترای عزیز نجم الثاقب
اگه یه چند روز دیگه میموندی
نوزده سالت میشد عزیزم 💔😭
هدایت شده از حضرت مادر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟠🔊 پاسخ شهید بهشتی و شهید مطهری به اظهارات تأسف آور رئیس جمهور در نشست خبری !
#پزشکیان
هدایت شده از حضرت مادر
دوستان برای چند قلم از وسایل اولیه قیمت گرفتیم فرش از ده میلیون به بالا تلوزیون۱۴میلیون به بالا جارو برقی ۴میلیون به بالا یخچال ۱۷میلیون به بالا
عزیزان برای جهیزیه این دختر خانم۱۶میلیون۸۵۰هزارتومن جمع شده ما اگر بخوایم چند قلم براشون بخریم حداقل نزدیک ۳۰میلیون تومن لازمه
هر عزیزی از#۱۸هزارتومنبهنیتسنخانمجانمونحضرتزهرا(س) تا هرچقد درتوانش هست کمک یا صدقه بده که بتونیم زودتر وسایل بخریم بتونن برن سر خونه زندگیشون
به نیابت از #اهلبیت و #شهدا یا #امواتتون یاعلی بگید و کمک کنید
بزنیدروی شماره کارت کپی میشه
5892107046105584کارت بنام گروه جهادی حضرت مادر اگر برای شماره کارت گروه جهادی واریز نشد به این شماره کارت واریز بزنید بزنید روی شماره کارت کپی میشه
5894631547765255محمدی رسید رو برای ادمین بفرستید🙏 @Karbala15 https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c دوستان اگر واریزی ها بیشتر باشه برای کارهای خیر بعدی هزینه میشه اجرتون باحضرت زهرا(س)