AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای عهد با صدای دلنشین استاد فرهمند🌿"
اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼.
+ عھدۍتازھکنیم^^؟
#دعای_عهد
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
سلام کشتی امن نجات نوکرها
سلام ای تو حیات و ممات نوکرها
سلام شاه دو عالم، سلام اربابم
سلام بر تو شد از واجبات نوکرها
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
شـــهــیــدانـــه🌱
امام صادق(ع)فرمودند: ثواب صدقه در شب و روز جمعه هزار برابر است. #بحار_الانوار از صدقه شب و روز جمعه
سلام رفقا صبحتون بخیر میخوایم برای خرید وسایل اقدام کنیم از پنج تومن ده تومن تا حد توانتون کمک یا صدقه بدید تا هفته چند روز دیگه وسایل ببریم تحویل بدیم
اجرتون با خانم حضرت زهرا(س)
اگر واریزی ها بیشتر شد برای کارهای خیر بعدی هزینه میشه
هدایت شده از حضرت مادر
🌹ابراهیم مهزیار می گوید
🌴 #امام_زمان به من فرمودند:
🌾 شیعیان آخرالزمان ندیده به من عشق میورزند، اگرآنها بدانند چقدر دوستشان دارم از شوق میمیرند 🍃
#امام_زمان ❤️
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌘✨✨🌘✨✨🌘✨✨🌘✨🌘✨✨ ✨🌘 #قسمتدهم سراب🕳 صدای آرامبخش و دلنشین حاج بابا بلند شد _علی جان اجازه بده امش
✨🌘✨✨🌘✨✨🌘✨✨🌘✨🌘✨✨
✨🌘
#قسمتیازدهم
سراب🕳
در اتاق رو بستم پشت پنجره ایستادم پرده رو کنار زدم ،نگاهم به گوشه اتاق کشیده شد
با دیدن کتاب خونه حاج بابا چند قدمی برداشتم یاد روزهایی که برامون مسابقه کتابخوانی میذاشت ناخواسته لبخند رو لبم نشوند
نگاه گذری به گلدان های گوشه اتاق و قاب عکس و تابلو های روی دیوار انداختم
روی پاشنه پا چرخیدم و روبروی پنجره ایستادم سرم رو بلند کردم به آسمونی که پر از ابرهای پنبه ای بود خیره شدم
خدایا خودت یه راهی بزار جلوی پام بی دردسر از این روزها رد بشم و همه چی به خیر بگذره به روزهای خوب برسم
آهی کشیدم و سمت تخت رفتم و نشستم ،گوشی رو روی تخت انداختم پشت به در اتاق نشستم که داخل حیاط رو ببینم و زانوهام رو بغل گرفتم به گنجشک های که روی شاخه درختها نشسته بودن خیره شدم
توی این هوای سرد چطوری سرما رو احساس نمیکنن
با صدای زنگ گوشیم نگاه ازشون برداشتم روی تخت جابجا شدم و گوشی رو برداشتم و جواب دادم
_الو سلام
فائزه مثل همیشه پر انرژی و بشاش جواب داد
_سلام صنم خانم خوبی کجایی ؟داری میایی اینجا؟
نفس کلافه ای کشیدم
_اومدم خونه خانم جون
_باز چی شده اینطوری نفس میکشی دل کافر رو میسوزنی وای به حال کسی که مسلمون باشه
وسط حال گرفته م خنده م گرفت باز ضرب المثل های من در آوردی فائزه شروع شد
_فائزه خانم برای یه بارم شده جدی باش
_عه خب من جدی بشم کی حال دوست درب و داغون و بی اعصابم رو خوب کنه
باید برم سر اصل مطلب وگرنه اینطوری الکی حرف بزنیم توی این وقت کمی که دارم نمیتونم تصمیم درستی بگیرم
_صنم هستی؟؟؟
_آره چند لحظه به حرفام گوش بده خواهش میکنم خوشمزگیت رو بزار کنار اول فکر کن بعد یه جواب درست و حسابی بهم بده باشه؟
_عه باشه من که دستم بهت میرسه خوبی بهت نیومده ،بگو ببینم باز چه نقشه ای برای گروه پزشکی بدبخت کشیدی
دوباره ناخواسته خنده م گرفت
انگار نه انگار بهش گفتم جدی باشه بازم کار خودش رو میکنه
_نمکدون بحث بچه های دانشگاه نیست بحث پسر حاج فتاح
یهوی وسط حرفم پرید
_بازم سر و کله خانواده این پسره چندش پیدا شده؟
_بله متاسفانه، امروزم مجبور شدم پناه بیارم پیش حاج بابا اینا شاید بتونن کمکم کنن ولی با حرفهای که بابا زد فکر نکنم دیگه بتونن کاری کنن
_الان قهر رفتی اونجا؟چرا کاری از حاج بابات بر نمیاد ؟
_نه قهر نکردم اومدم که مهمونی امشب بهم بخوره ولی فقط فعلا بحث خواستگاری منتفی شد
نفسم رو محکم بیرون فرستادم و ادامه دادم
_البته بابا به حاج بابا گفت اگر من جواب قانعه کننده ای برای جواب منفیم نداشته باشیم دفعه بعدبجای خواستگاری قول و قرار عقد میزاره
یهو تن صداش بالا رفت
_وای صنم چرا انقد سکوت میکنی این ساکت بودنت یهویی میبره میندازت توی قعر چاه اون وقت بیرون اومدنت به این راحتی ها نیست ،زبون باز کن به بابات بگو پسر دوستت زمین تا آسمون باباش فرق داره بگو یه جماعت به خونش تشنه هستن
بگو بجای دعا کلی نفرین پشت سرشه، هرچیزی که بهت گفتن و میدونی بهشون بگو که زودتر شر این ماجرا کنده بشه چرا انقد خودت و من و بقیه رو با حرف نزدنت آزار میدی دختر تا دیر نشده حرف بزن
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
قسمت اول
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/54932
✨
✨🌘🌘✨🌘🌘✨
✨🌘🌘✨🌘🌘✨🌘✨🌘✨
هدایت شده از حضرت مادر
این ذکر حضرت زهرا(س)زیاد بگید:
اللَّهُمَّ اسْتَعْمِلْنِی لِمَا خَلَقْتَنِی لَهُ
خدایا مرا خرج کاری کن که مرا
برای آن آفریدی🌱✨
سلام نمازم رو دادم و به علی که سرسجادهش ذکر میگفت نگاه کردم.
برای رفتار دیروزش اصلا ازم دلجویی نکرد.
_علی
هموجور که با سر انگشتهاش ذکر میگفت گردنش رو به عقب چرخوند. خودم رو مظلوم کردم
_تو دیگه من رو دوست نداری؟
با تعجب ابروهاش بالا رفت و سرش رو سوالی تکون ریزی داد. دست از سبحانالله گفتنش برنداشت
_دیروز بیخودی من رو دعوا کردی
خندید و سرش رو تکون داد و کف هر دو دستش رو روی صورتش کشید و گفت
_انقدری که من تو رو دوست دارم...
_آدم یکی رو دوست داره بیخودی دعواش میکنه؟
_بیخودی بود؟!
_نبود؟
کامل سمتم چرخید
_نه نبود.به خاطر رضا اعصابم خورد بود یکم شلوغش کردم ولی بیخودی نبود.
نمایشی اخم کرد
_اصلا بگو ببینم کی به تو اجازه داد میلاد رو ببری بیرون؟
دلخور نگاهم رو ازش گرفتم
_الان باید توضیح هم بدم!
با خنده خودش رو سمتم کشید
_الان قاضی تویی؟ خب بگو چیکار کنم که از این حالت در بیای. حکمت چیه؟
ناراحت نگاهش کردم
_بغلم کن
ابروهاش بالا رفت و جوری که انگار یه بچه جلوش نشسته با عشق نگاهم کرد
_چه حکم قشنگی.
دست هاش رو ....
https://eitaa.com/joinchat/1734934546C9ef95d0bac
شـــهــیــدانـــه🌱
سلام نمازم رو دادم و به علی که سرسجادهش ذکر میگفت نگاه کردم. برای رفتار دیروزش اصلا ازم دلجویی ن
بیا ببین این دختره چه دلبری میکنه از شوهرش😍🤣
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸 #پارت1160 گذر از طوفان✨ صندلی رو عقب کشیدم بلند شدم که طاها رو تا جلوی
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت1161
گذر از طوفان✨
با احساس خفه گی و سر دردی که داشتم بیدار شدم دستم رو بی حال روی دست طاها گذاشتم
_طاها
سریع بیدارشد خواب آلود روی تخت نشست دستم رو گرفت
_نورا چرا دست انقد سرده
دستپاچه شد و چراغ خواب رو روشن کرد بزور آب دهنم رو قورت دادم
_سرم درد میکنه دارم خفه میشم
آشفته از تخت پایین رفت و گوشیش رو برداشت با قدم های بلند سمت کمد رفت چراغ رو روشن کرد و لباس هام رو برداشت
کنار تخت وایساد و دستم رو گرفت
_میتونی بشینی؟
_چشم هام رو بستم و باز کردم
_آره
گوشیش رو کنار گوشش گذاشت با شونه ش نگهش داشت و کمکم کرد بشینم
بی حال گفتم
_به کی زنگ
هنوز حرفم تموم نشده بود که که گفت
_الو مامان نورا حالش بد شده میخوام ببرمش دکتر
_باشه چشم
گوشی روی روی تخت گذاشت مشغول بستن دکمه های مانتوم شد
_چرا مامان بیدار کردی بدخواب میشه خودمون میرفتیم
_نماز صبح می اومد میدید نیستیم نگران میشید الانم گفتم همراهمون میاد
داخل بیمارستان یکی باید پیشت باشه اگر نسخه ای چیزی بنویسن برم بگیرم
ضربه آرومی به در اتاق زده شد و در باز شد مامان چادر و کیف به دست داخل اومد کنارم نشست و دستم رو گرفت نگاه نگرانش بین دو تامون چرخید
_دخترم چت شد یهو ،سرشب که خوب بودی چرا انقد سردی
_نمیدونم،حس میکنم نفسم داره تموم میشه
روبه طاها گفت
_زنگ بزن اورژانس یه آمبولانس بیاد
گوشی و سویچ رو از روی میز برداشت
مامان جان خیابون ها الان خلوت خودمون بریم زودتر میرسیم
آینده🥲🥲🥲🥲
https://eitaa.com/joinchat/1275986393C57f6f531da
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
🌹ابراهیم مهزیار می گوید
🌴 #امام_زمان به من فرمودند:
🌾 شیعیان آخرالزمان ندیده به من عشق میورزند، اگرآنها بدانند چقدر دوستشان دارم از شوق میمیرند 🍃
#امام_زمان ❤️
هدایت شده از حضرت مادر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️فقط دلشوره حرم دارم😭
(یازینب)
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌘✨✨🌘✨✨🌘✨✨🌘✨🌘✨✨ ✨🌘 #قسمتیازدهم سراب🕳 در اتاق رو بستم پشت پنجره ایستادم پرده رو کنار زدم ،نگاهم به
✨🌘✨✨🌘✨✨🌘✨✨🌘✨🌘✨✨
✨🌘
#قسمتدوازدهم
سراب🕳
_فائزه به این راحتی که میگی نیست، تا یه کلمه بگم میگن استغفرالله فکر میکنن راهی بجز تهمت زدن پیدا نکردم، امکان داره بابا هم بیشتر از دستم دلخور و ناراحت بشه و اوضاع بدتر بشه
_دختر خوب وقتی میتونی با سند و مدرک حرف بزنی چرا معطل میکنی! الان وقت صبوری کردن نیست ها، بشینی سرسفره عقد و دیگه راه پس و پیش نداری
_صبر کجا بود ؟دارم به هر دری میزنم یه راهی پیدا کنم بابا رو راضی کنم بیخیال بشه ، برای سند و مدرک هم چی داریم؟یه سری حرف و اتفاق که شنیدیم و دیدیم کجای اینا دلیل محکمه پسند میشه؟بازم فقط میشه حرف که قبول نمیکنن
با صدای نفس کشیدن عصبی فائزه رشته کلام از دستم در رفت
_وای من از دست تو سر به بیابون بزارم کمه اصلا تو نمیخواد هیچ کاری بکنی فقط به حاج بابات بگو تا یه هفته دیگه دلیل مخالفتم رو با مدرک ثابت میکنم
_بعد یه هفته چه جوابی بدم ؟اینطوری که فکر میکنن من دروغ گفتم و شرایط بدتر میشه
_نگران نباش خودم کمتر از یه هفته نشده مدرک و سندمعتبر به دستت میرسونم
از جوابش جا خوردم
_چی میگی ؟فکر کردی من اجازه میدم خودت رو بندازی توی دردسر بقول زهرا این جماعت حیف نون و آب زیرکاه باید بخدا واگذر کرد
_صنم خانم من حواسم هست دارم چی میگم نمیتونم بشینم فس فس کردن تو رو ببینم که این بی شخصیت مذهبی نما در کنار هرغلطی که میکنه به لقمه گنده تر از دهنش برسه بعد به ریش همه مون بخنده وقتی هدفش از از این ازدواج برات روشن شده باید زد خودش و خانواده ش رو تارو مار کرد از اولم اشتباه کردم به حرفت گوش کردم تا الان برای کله پا کردنش صبر کردم
کلافه نوچی کردم و حرفش رو قطع کردم
_نمیشه که بخاطر یه آدم پلید خودت رو بندازی توی دردسره اینطوری استرس من هم بیشتر میشه
_کلمه آدم برای اینطور کسی حیفه ،نترس یه راه بی خطر پیدا میکنم ولی باید حق این مکارحلیه گر بزارم کف دستش هم تلافی اذیت و آزارهای که برای بچه ها درست کرد در میاد هم شرش از سر زندگی تو کنده میشه
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
قسمت اول
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/54932
✨
✨🌘🌘✨🌘🌘✨
✨🌘🌘✨🌘🌘✨🌘✨🌘✨
هدایت شده از دُرنـجف
بعد از اینکه از صفین بازگشتند،
خبر دادند که "سهلبنحُنیف"
که از یاران دوست داشتنی
برای امیرالمومنین بود؛
از دنیا رفته است.
_ محبوب ما فرمود:
اگر کوهی مرا دوست بدارد؛
در هم فرو میریزد...
نهجالبلاغه،حکمت۱۱۱
شـــهــیــدانـــه🌱
مانده بودم چه بگویم اشکم از دیده روان گشت و خودت فهمیدی در این آشفته بازار دنیا هوامو داشته باش
در بهشت عاشقی و در کنارحرم آقا امام رضا علیه السلام به یادتونم
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1161 گذر از طوفان✨ با احساس خفه گی و سر دردی که داشتم بیدار شدم
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت1162
گذر از طوفان✨
از شدت دردی که توی کمرم میپیچید گریه م گرفته بود و به سختی میتونستم حرف بزنم
دکتر شروع به حرف زدن با طاها کرد
بعد از تموم شدن سوال هاش رو به یکی از پرستار ها کرد و گفت
_یه تماس با دکتر نور افشان بگیرید بگید سریع بیان بیمارستان باید زودتر زایمان انجام بشه
پرستار چشمی سمت ایستگاه پرستاری رفت
خانم دکتر دستگاه فشار رو از دور بازوم باز کرد روبه طاها و مامان گفت
_فشارشون خیلی پایین تا سِرم تموم بشه بهتر میشن
پرستاری که رفته بود با دکتر تماس بگیره برگشت و به دکتر گفت
_خانم دکتر گفتن تیم جراحی آماده و اتاق عمل آماده بشن به محض اینکه برسن عمل انجام بشه
دستم رو روی دست طاها نگران کنارم وایساده بود گذاشتم وبریده بریده گفتم
_دکتر که برای اول هفته تاریخ برای عمل زد
الان چرا میگن زودتر
دکتر قبل از طاها جواب داد
_عزیزم باید هرچی زودتر عمل انجام بشه وگرنه خدایی نکرده سلامتیتون بخطر میفته الانم نگران نباشه چند ساعت دیگه از دست این درد راحت میشی
زبونم رو روی لبم که خشک شده بود کشیدم و با همون زارم و نفسی های که بزور میکشیدم به طاها گفتم
_هیچ وسایلی برای بچه ها نیاوردیم به دنیا بیان چی بپوشن
توی اوج استرس و دلواپسیش سعی کرد لبخند بزنه
_میرم وسایلشون میارم
مامان بوسه ای روی سرم زد و گفت
_دورت بگردم مادر بمیرم برای این حالت
بی حال و با درد لب زدم
_خدانکنه
نگاهی به طاها انداخت
_نمیخواد بری زنگ میزنم به مینا بره ساک هارو برداره بیاره
چشم هارو روی هم گذاشتم و برای بلند نشدن صدای گریه م از دردی داشتم لبهام رو بهم چسبونده بودم و محکم دست طاها رو فشار میدادم
انگشت هاش رو زیر چشمم کشید و با صدای که گرفته و بود و نگرانی توش موج میزد کنار گوشم آروم شروع بخوندن قرآن کرد
آینده😟😟😟😟
https://eitaa.com/joinchat/1275986393C57f6f531da
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
هدایت شده از حضرت مادر
اون کارهایی که گمنام انجام میدی، خاکشون میکنی هیچکس نمیفهمه
اونها رو خود خدا، رشدشون میده...
امروز برای خدا چیکار کردی؟!😉
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1162 گذر از طوفان✨ از شدت دردی که توی کمرم میپیچید گریه م گرفته
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت1163
گذر از طوفان✨
تحمل چند ساعت درد دیگه توانم رو گرفته بود و بی رمق چشم هام چرخیدو طاها و مامان رو صدا زدم
از شدت دردی که چند ساعت بعد از عمل بیشتر شده بود صورتم رو جمع کردم
کاش یه مسکنی بهم بزنن دری که دارم کلا از بین بره با این وضعیت خدا میدونه چند روز باید در حال استراحت باشم همین روز اولی از روی تخت بودن خسته شدم ولی دکتر گفت فعلا باید این درد رو تحمل کنم با هیچ مسکنی هم آروم نمیشه
نگاهی به تخت نوزاد ها انداختم
چرا نمیتونم داخلشون ببینم
بی حال لب زدم
_طاها ؟مامان؟
طاها سریع خودش رو به کنار تخت رسوند به چشم هام خیره شد
_جانم عزیزدلم خوبی؟
چشم هام رو بستم و باز کردم
_بهترم، هنوز کمی درد دارم یه کمی آب بهم میدی
خم شد پیشمونیم رو بوسید
_ این چند بار بیدار شدن و خوابیدنت نگرانم کرد دکتر گفت فعلا طبیعی الان دوازده ساعت گذشته میتونی چیزی بخوری دکتر گفت آبمیوه بخوری مامان گفت نه بیدار شی اول خرما بخوری بعد آب میوه،خیلی تشنته؟اول آب برات بیارم
دستم رو بالا آوردم گوشه لبم کشیدم
بچها کجان؟مامان رفت؟
_خوابن،مامان رفت نماز بخونه الان میاد
_مامان میخواد خرما بیاره؟
_نه عزیزم بابا آورده،همه بیرون منتظر هستن بیان ببیننت
_کمک میکنی بشینم
_نمیشه بلند بشی دکترت گفته باید صبر کنی بیاد ببینت
_دراز کشیده چطوری خرما و آب بخورم
لبخندی زد
_تا چند ساعت نباید تکونی بخوری
نوچی کردم و زیر لب همراه با درد گفتم
_ای بابا، طاها
_جانم؟
_امشب باید بیمارستان بمونم؟
_آره تا فردا باید باشیم
کلافه چشم هام رو بستم و باز کردم
_کاش میشید مرخص بشم
بطری آب معدنی و بسته خرما رو با یه لیوان آورد
_پرستار گفت امروز باید سوپ یا یه غذای میکس شده بخوری
_گرسنه م نیست فقط تشنمه
_نمیشه که تا فردا هیچی نخوری فعلا این چند تا خرما بخور بخور که به بابا اینا بگم بیان داخل ببیننت
_باشه
آب دهنم که خشک شده بود رو بزور قورت دادم و پرسیدم
_ بابا رفت یا هنوز بیرونه؟
_خوابیدی با دکتر حرف زد خیالش راحت شد گفت میره یه سر به مغازه بزنه دوباره برمیگرده
_کار خوبی کرده
آینده😢😢😢😢
https://eitaa.com/joinchat/1275986393C57f6f531da
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
هدایت شده از حضرت مادر
#سلام_امام_زمانم 💚
با هر نفسی سلام کردن عشق است
آقا به شما احترام کردن عشق است
امام خوب زمانم هر کجا هستید
با هزاران عشق و ارادت سلام
✦السّلامُ عَلَیْڪَ یا صاحِبَ الزَّمانِ
✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا شَریڪَ الْقُرْآنِ ،
✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای عهد با صدای دلنشین استاد فرهمند🌿"
اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼.
+ عھدۍتازھکنیم^^؟
#دعای_عهد
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
سلام کشتی امن نجات نوکرها
سلام ای تو حیات و ممات نوکرها
سلام شاه دو عالم، سلام اربابم
سلام بر تو شد از واجبات نوکرها
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein