سلام و نور
روزتان پر از نگاه و رحمت الهی
🌹 امروز یکشنبه متعلق است به:
🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام
🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها)
💠 اذکار روز:
- یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام (100 مرتبه)
- ایاک نعبد و ایاک نستعین (1000 مرتبه)
- یا فتاح (489 مرتبه) برای فتح و پیروزی
💐💐💐
@karbala_ya_hosein
#قسمت_چهارم
🥀عشق سرخ🥀
الان سه روز است که مجاور حرم مولا علی ع شدیم هرچی ازشلوغی نجف وموکبها بگم کم گفتم,البته ما با زور ودعا وثنا یه هتل گیراوردیم,به قول زهرا:هوار تومان البته با مدت زمان محدود ,اخه گفتند که تاسه روز,یه اتاق سه تخته خالی هست وبعدش رزرو شده,مامانم چون یه کم وسواس داره مجبورشدیم ,هتل بگیریم,وگرنه موکبها بیشتر حال میده,ازهرطیف مردم داخل زوار اربعین هست,الان وسایلمان راجم وجورکردیم ومیخوایم به امیدخدا حرکت کنیم وپا بگذاریم درجاده ی عشق ومسیر بهشتی ازنجف تا کربلا رابپیماییم....
آخی الان روبروی گنبد مولا علی ع هستم,هنوز نرفته دل تنگش شدم,بغض روی گلوم سنگینی میکنه یه نگاه به مادروپدرم کردم اونا هم توحال خودشونن وچشماشون ازاشک لبریزه,زهرا هم داره این شعر را زیرلب زمزمه میکند اخه عاشق این شعره چون خودش گفتتش:
الهی مرحبا بردرگهت باد
که مادرهم مرابا(یاعلی)زاد
چومیخواستم پابگیرم
بایستم,قدبالابگیرم
به من گفتا پدر ان یاردیرین بگوتویاعلی,ای جان شیرین
تمام پهلوانان,روزمیدان
بگویندیاعلی ,یاشاه مردان
اگرافتدگره درکارومشکل
بگویم یاعلی من ازته دل
ملایک ذکرشان,نادعلی است
که وردقدسیان وهرنبی است چوادم رانده از خلدبرین شد
به ذکریاعلی ازغم رهین شد
گلستان شدبرابراهیم ان سوز اتش
چوذکریاعلی اندردهانش
چوزدبراب موسی ان عصارا
به ذکریاعلی شدشقه دریا
بلاچون یارایوب نبی گشت
به ذکریاعلی,صبرش قوی گشت
چو آوردندصلیب ازبهرعیسی
به ذکریاعلی رفت عرش اعلا
به ذکریاعلی محشربه پاشد
قسیم ناروجنت مرتضی شد
به ذکریاعلی کعبه ترک خورد
به دست مرتضی بتخانه ها مرد
برای یاعلی زهرافداشد
به ذکر یاعلی سوی خداشد
به ذکریاعلی شیعه سوا شد
دوای درد ما مشکل گشا شد
به ذکر یاعلی باید بجنگیم
همانا افسران جنگ نرمیم
به ذکر یاعلی, در راه رهبر
فدایش میکنیم هم جان وهم سر
به ذکر یاعلی پاینده هستیم
به عشق یاعلی مازنده هستیم
به ذکر یاعلی مهدی بیاید
به ذکر یاعلی.دنیا گشاید
خداوندا قسم برجان مولا
خداوندا قسم برشوی زهرا
بفرما تا بیاید حجت حق
قدم رنجه نماید,نور مطلق
دل کندن از نجف اشرف و حرم مولای عرشیان وفرشیان امیرمومنان,سخت است اما انچه که این دل تنگی راکمی التیام میدهد,زیارت کربلای معلاست.
بابا:خوب دیگه,رازونیاز بامولا کافیه,حرکت کنید که جاده بهشت درانتظار ماست.
(جاده بهشت)چه تعبیرجالبی...
وای چه خبره اینجا,این جاده برای خودش شهری شده,چهارتا لاین همه اش مملو از زایر,بااینکه وقت رفتن را غروب انتخاب کردیم ,بازم جمعیت موج میزنه.
بابا:بچه ها ببینین چقدر شلوغه ,حواستون باشه,حتی یک قدم ازهمدیگه عقب نیافتین که برابره باگم شدند,اگرهم زمانی ازهم جداافتادین,گوشیتان را روشن نگه دارین و...من وزهرا وبابا گوشی همراه داشتیم اما مامان گوشیش رانیاورد وگفت چیز اضافی هست چون من ازگوشی باباتون استفاده میکنم.
زهرا هرصحنه ای راکه میدید میخواست عکس بندازه ,چون تمام صحنه های این جاده,تصویری ازیک عشق پاک هستند,چه اون مرد افلیجی که با سینی خرما روی سر وسط جاده نشسته بود وخوشحال ازاینکه زایران رابادانه ای خرما شیرین کام کند یا دختربچه ای که بالیوانی آب وبرگی دستمال کاغذی عشقش راعیان میکرد ...همه وهمه عشق وتصویر زیبای عاشقی بود وبس...
ازوقتی قدم دراین جاده گذاشتم,دنیا برایم زیباتر شده وخبر نداشتم که زیبایی زندگی ام درهمین جاده تکمیل میشود....
ادامه دارد
#قلم_پاک_ط_حسینی
#شهیدانه
@karbala_ya_hosein
♥️🥀♥️🥀♥️🥀♥️🥀♥️🥀♥️🥀♥️🥀
📄| شهید نوید صفرے:
آه ڪہ تمام حسرتم این است ڪہ چقدر دیر فهمیدم زیارت عاشورا چیست و حیف ڪہ فقط روزے یڪ مرتبہ بیشتر روزیم نشد....
#شهیدانه
@karbala_ya_hosein
•☘️🌸•
#حضرتآیتاللهبهجتقدسسره:
شیطان با شش هزار سال عبادت عاقبتش آنطور شد، آیا ما میتوانیم به خود مغرور شویم؟! به خدا پناه میبریم!
📚در محضر بهجت، ج۱، ص۱۹۶
#ختم_صلوات
به نیابت ازشهدا
هدیه به
آقارسول الله🌺 حضرت علی ع 🌺حضرت زهرا س
به نیت سلامتی تعجیل درظهورامام زمان عج
حاجت روایی همگی
@Karbala15
#هشت_عاشقی
اللهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ .
#شهیدانه
@karbala_ya_hosein
#قسمت_پنجم
🥀عشق سرخ🥀
ساعت از,نیمه شب گذشته,به دلیل سردی هوا (اخرپاییز۹۳)،ترافیک جمعیت روان ترشده,برخلاف هوای سرد محیط اما حال هوای دلها,همان حال وهوای گرم عاشقی ست.
بابا:هرجا موکب جاداشت ,استراحت میکنیم تا نیرومان راذخیره کنیم برای فردا صبح وهواهم گرمتر بشود.
هیچ کس مقاومت نکرد ,بنابراین داخل یک موکب که متعلق به عشایر اطراف کربلا بود اطراق کردیم,چقدر صاف وساده بودند ,درست است که زبانشان باما یکی نبود اما دلهایمان یکی بود وتپیدن دلها یمان همسو باعشق حسین ع بود,کاملا معلوم بودکه ازمال دنیا بی نصیبند اما هرچه داشتند ونداشتند را درطبق اخلاص میگذارند وپیشکش زوار حسین ع میکنند.
صبح علی الطلوع با بدرقه ی گرم میزبانمان راهی جاده بهشت شدیم,زهرا خیلی شارژ بود ومدام مزه میپراند,بابا ومامان هم همقدم باهم سیر آفاق وانفس میکردند,منم همزمان با پیاده روی زیارت عاشورا میخوندم که زهرا محکم دستم وکشید بیا بیا,قاصد اقا امام حسین ع.
باتعجب نگاهش کردم:چی چی میگه,واینستا ,بابا ومامان راگم میکنیم هاااا.
زهرا:اون دوتا کفترعاشق رابزاربه حال خودشون,نترس چشمم روشونه ومن راکشید طرف یه آقای عراقی که میخواست بازبان شکسته فارسی به ماچیزی بگه که فقط خانوم خانوم هدیه هدیه اش مفهوم بود...
زهرا باچشای شیطناش خندیدگفت:هدیه....همون که ازاقا امام حسین ع خواستی ,بگیر درنره خخخخ
من:زهررررا اولا این اقا سنش بالاست ,بعدشم هدیه منظورش کتابای تودستشه ,بعدشم چرا تو اینقد موقعیت نشناسی ,چی بگم که تودست ازاین اخلاقای گندت برداری....
زهرا انگاری ناراحت شد روش راکرد به طرف دیگه وگفت:دیگه تاکربلا باهات حرف نمیزنم ....وشروع کرد به دویدن...
درهمین هنگام یه خانومه به من تنه زد وموبایلم که دستم بود وزیارت عاشورا از روش میخوندم,پخش زمین شد ودل وروده اش هرکدام یه جا افتاد.
هرچی صدازدم زهرا,زهرا توجهی نکرد ,اخه چندمتری هم ازم فاصله گرفته بود,سریع رفتم باتری وموبایل را برداشتم دیدم ای داد بیداد سیمکارت هم نیست.. زن ومردهای اطراف متوجه شدند دنبال چی میگردم,کمکم کردند تا سیمکارت راپیدا کردم,کل دل وروده گوشی راچپوندم توی کوله پشتیم وباعجله رفتم تا ازخانواده ام عقب نمونم,اما هرچی چشم میانداختم نه خبری از زهرا باکوله پشتی خاکی رنگش بود ونه خبری از بابا باکاپشن کرمی ونه مامان با شال سبزی که روی چادرش انداخته بود,انگاری آب شده بودند ورفته بودند توزمین,نمیدونستم چکارکنم,رفتم ورفتم,ازاین عمود به اون عمود ازاین ستون به اون ستون اما نبودند ونبودند...
داخل یه موکب شدم,سیمکارت راگذاشتم داخل گوشی وباتریش هم گذاشتم سرجاش اما هرکارکردم روشن نشد که نشد...تنها امیدم به پیدا کردنشون هم دود شد ورفت هوا,با ناراحتی از موکب امدم بیرون وهرچی چشم انداختم کفشام راندیدم,اگه زهرا بود حتما میگفت:گل بود وبه سبزه نیز اراسته شد.
یاد زهرا افتادم اشکم جاری شد,کاش لااقل زهراکنارم بود.
با پای برهنه وباچشم گریان حرکت کردم وهراز گاهی میاستادم واطرافم رابررسی میکردم ببینم ازخانواده ام کسی رامیبینم یانه؟
اما نبود هیچ کس نبود...یادم افتاد که شب شام غریبان یتیمای کربلا تودشت اطراف باپای برهنه گم شدن,اما این گم شدن کجا واون گم شدن کجا,اینجا همه دوست بودند وهرکس به زور هدیه ای میداد یکی اب ,یکی غذا,یکی جای استراحت و...اما یتیمای کربلا دورشون پراز دشمن دشمنی که معجر وگوشواره غارت میکنه,دشمنی که هدیه اش آتش وتازیانه است
به خودم که امدم صورتم غرق اشک بود ونمیدونم چندتاعمود آهنی را طی کرده بودم.
نزدیک ظهر از سنگینی کوله ام وپای زخمی ام,خسته شده بودم ,کنار چادر یه موکب جای خلوتی دیدم ,رفتم بنشینم وهم استراحتی کنم وهم یه فکری تاازاین وضعیت در آیم...
چه بوی خوبی میاد تواین خلوت ...انگار بوی یه نوع گل هست یه بوی آشنا...
ادامه دارد...