eitaa logo
شـــهــیــدانـــه🌱
15.8هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
2.3هزار ویدیو
37 فایل
کدشامدکانال 1-1-874270-64-0-1 رمان به قلم هانیه‌محمدے #مــهربانــو کپی حرام است و نویسنده راضی نیستن ❣حــامـےمــن❣مسیراشتباه❣گذر از طوفان https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/4 زیرمجموعه https://eitaa.com/joinchat/886768578Caaa1711609 تبلیغات @Karbala15
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•°🏴✨ سلام فاطمه... سلام مادرم سلام کشته ی دفاع ازحرم🥀🌿
دَر می‌زنیم؛ آرام و آهسته... تا نکند دل اهالیِ خانه... شور بیفتد! آمده‌ایم عیادت، مادر! اجازه می‌دهید؟! ...
هدیه به به نیت سلامتی وتعجیل در سلامتی تعداد برای ادمین بفرستید 👇👇👇👇👇 @Karbala15 تعداد صلوات تاالان🥀
عزیزان به حرمت عزای شهادت خانم جانمون حضرت زهرا(س) امشب وفردا پارت نداریم عزاداری هاتون قبول درگاه حق التماس دعا🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20211218-WA0015.mp3
4.63M
▪️بانوی رفته به خوابم، فاطمه بده جوابم یا زهرا مادر جان😭🥀🖤 🏴کوهی فرو میریخت و با التماس میگفت؛ فاطمه با من حرف بزن، منم علی...😭🖤 ▪️نوحه جانسوز 🎤سید مجید بنی فاطمه و محمود کریمی 🖤 🖤 💔
_زخم‌های‌ ڪهنه‌ ڪوچہ‌ دوباره‌ با‌ز شد فصل‌تنهايی‌مولايم‌علی‌(ع)‌آغاز‌شد...🥀!' 💔💔😔😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✋🏻 🌤صبح ها را به سلامی به تو پیوند زنم... ✨ای سر آغازترین روز خدا صبح بخیر... ✨به امیدی که جوابی ز شما می آید... ✨گفتم از دور سلامی به شما، صبح بخیر... @karbala_ya_hosein
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای‌ عهد با صدای‌ دلنشین‌ استاد فرهمند🌿" اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼. + عھدۍتازھ‌کنیم^^؟ @karbala_ya_hosein
 لَا يَضِلُّ رَبِّي وَلَا يَنْسَی طه/۵۲ خدا نه اشتباه میکند نه از یاد میبرد. مگه میشه یادش بره آرزوهاتو؟! مگه میشه یادش بره نگرانی هاتو؟! مگه میشه یادش بره دعاهاتو؟! مگه میشه این خدا رو داشته باشی و قلبت مضطرب باشه؟! 🍃
یه‌طورے‌باش‌بهت‌که‌میرسن بگن‌مال‌کدوم‌مکتبی‌‌ڪه آنقدمشتی‌هستے...؟! بگی مکتب‌‌ِحاج‌قاسم.
✯ساعتم را جلو میکشم شاید کمے بـــہ آمـدنــتـــــ نزدیکتر شوم...♥️🦋 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج… به حق ...
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت92 گذر از طوفان✨ آقای که کارمندهای شرکت عمو کریم صداش میکردن هم
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ بعد از دوساعت بدون وقفه کار کردن دیوار وپنجره های اتاقی که توی رنگ خاکستری خاک غرق شده بود تمیز شدن ازشدت خستگی به دیوار تکیه زدم خانم خادمی سطل و وسایلی که استفاده کرده بودیم رو برداشت سمت در رفت قبل از اینکه دستش به دستگیره در برسه در باز شد با ورود برادران فروغی دست هام رو پشت کمرم قایم کردم وآستین مانتوم رو پایین کشیدم شفقت چند قدمی جلوتر اومد به در و دیوار اتاق اشاره کرد _آقا چطوره راضی هستید؟ هرسه برادر از دیدن اتاق چشم هاشون برق زد وتشکر کردن مدیرشرکت با لبخند رضایت بخشی که روی لبش نشسته بود گفت _دست خانم نیکجو درد نکنه اگر پیشنهاد ایشون نبود حالا حالا ها بایگانی مثل انباری های بهم ریخته میموند برادرفروغی حرفش رو تایید کرد وگفت _فکرشم نمیکردم از پسش بر بیایی همش منتظر بودم خانم شفقت یا خادمی بیان بگن این کارمند جدیده خسته شده کم آورده کارنمیکنه ولی انصافا خوب که نه عالی پیش رفتی از اینکه روز اول کاری باعث رضایتشون شدم خوشحال شدم خادمی همونطور سمت در میرفت گفت _خدا خیرش بده بیشتر کار هارو تنهایی انجام داد من وخانم شفقت بیشتر نظاره گر بودیم برم چند تا چایی بریزم خستگی از تن همه مخصوصا این دختر گل در بره همه از پیشنهاد خادمی استقبال کردن بعد از رفتن فروغی و برادر هاش من وشفقت هم از اتاق بیرون رفتیم به راهنمایی شفقت سمت سرویس رفتم دست هام روشستم و برگشتم داخل سالن روی مبل روبروی در ورودی نشستم شروع به ماساژ دادن پاهام کردم خادمی باسینی که دوتا استکان چایی روش گذاشته بود سمتم اومد وسینی رو روی میز عسلی گذاشت روی مبل کناریم نشست ونگاهش به ماساژ دادن پاهام قفل شد _دخترگل خسته شدی رفتی خونه اگر مادرت بادکش بلده بگو پشت پاهات بندازه و کمی روغن مالی کنه خستگیت در میره باحرف خادمی ناخواسته اشک مهمون چشم هام شد ودلم برای نبودن مامانم تنگ شد خادمی با دیدن چشم هام رنگ نگاهش عوض شد _دختر چت شد پاهات درد میکنه ؟ قطره اشکی که یهوی از چشم هام سرازیر شد رو پا انگشت هام پاک کردم _نه خوبم _پس چرا گریه میکنی؟ برای اینکه بیخیال سوال پرسیدن بشه لبخندی زدم _نمیدونم بعضی وقتا یهوی اشک هاهم سرازیر میشه خادمی به استکان چایی وجعبه شیرینی که روی میز بود اشاره کرد _بخور تا از دهن نیفتاده شیرینی هاش خوشمزه س آقا طاهر برای دلجویی آورده دستم رو دراز کردم یکی از شیرینی هارو برداشتم وکمی ازش خوردم وکنجکاوپرسیدم _دلجویی از کی ؟ "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
یه موتور گازی داشت کارهای توی پایگاه مثل خرید و.... را همیشه با آن انجام مى داد. مرتب از طرف بعضی از خلبان‌ها مورد نکوهش قرار می‌گرفت. می‌گفتن: علی شأن یک خلبان را رعایت نمی‌كند. ولی او کاری با این کارها نداشت، تا کار بود و پرواز و گردان، ماشین و راننده در اختیارش بود. برای کار شخصی حتی اگر در مسیر حرکت ماشین گردان بود هرگز توقف نمی‌كرد. می‌گفت: برمی‌گردم با همون موتورم می‌رم، نمی‌خوام با پول بیت‌المال حتی یک ترمز برای من زده بشه. 🕊🌹
.گذر از طوفان پارت اول تقدیم به نگاه مهربونتون✨ نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 .
پرستار به صورت رنگ پریده و لب های ترک خورده مجروح حاج احمد متوسلیان نگاه کرد و بعد به پاهای زخمی اش. گفت: "برادر اجازه بدهید داروی بی هوشی تزریق کنم. این طوری کمتر درد می‌کشید." حاجی هم ناله ای کرد و گفت: "نه! بی هوشم نکن! دارویت را نگهدار برای آنهایی که زخم های عمیق تری دارند." ❤️🌸
‍وقتی قرار شد برويم؛ محمد گفت : اول نمازمان را بخوانيم.. ما كه خوانديم و برگشتيم ، محمد هنوز در گوشه حياط سپاہ مشغول نماز بود . او نماز را هميشه خوب می خواند . اغلب ، در جمع ها ، او را به دليل تقوايش ، پيش نماز می كردند . با اينهه، اين بار نمازش حال ديگری داشت بعد از آنكه تمام شد يكی از برادرهـا به شوخی گفت: نماز جعفر طيار می خواندی؟! او با خوشحالی پاسخ داد: به جنگ آمريكا می رويم. شايد هم نماز آخرمان باشد 🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهیدے‌‌ڪہ‌با‌اذانش۱۸عراقی‌تسلیم‌شدن😱😳 اذانی‌ڪه‌روحت‌رو‌جلا‌میده😌🕊