AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای عهد با صدای دلنشین استاد فرهمند🌿"
اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼.
+ عھدۍتازھکنیم^^؟
#دعای_عهد
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
باید خاکریزهای جنگ را بکشانیم به شهر
یعنی نسلِ جدید را با #شهدا آشنا کنیم
در نتیجه جامعه بیمه میشود و یار برایِ امام زمان عجل الله تربیت میشود!
#شهید_سیدمجتبی_علمدار🕊🌹
#شهـید_محمدرضا_دهـقان_امیری🕊🌹
اگر دلتان گرفت یاد عاشورا کنید و مطمئن باشید غم شما از غم ام المصائب خانم زینب کبری سلام الله کوچک تر است.
🍁🍂🍃🍁🍃🍂🍁🍂🍁🍂🍃🍁🍂🍃
🍁🍁🍂🍁🍃🍂 #پارت532🍁🍃🍂🍁
⚡️مـسـیـراشـتـبـاه⚡️
_دیروز خیلی سعی کردم همونطوری که گفتی پیش برم ولی وقتی یهو اخلاقش زیر و رو میشه دیگه نمیشه کاری کرد
_میشه عزیزم چرا نشه رفتید خونه خودتون بعد از چند روز ازش بخواه برای آزمون گواهی نامه ت اقدام کنه وکارهاش رو انجام بده بری آزمون بدی
_این رو بگم دیگه خون به پا میکنه
_نترس فوقش کمی داد وبیداد کنه ولی باید حرفش رو بندازی وسط بار اول ودوم قبول نکنه آخرش مجبور میشه قبول کنه نمیشه که همیشه و برای هرجایی منتظر باشی کسی ببرت یا بیاد دنبالت بچه دار بشید وقتی خونه نباشه کار واجب پیش بیاد وقتی رانندگی بلد باشی خودت میری انجام میدی میایی یا مسافرت برید خسته بشه میتونی بجاش رانندگی کنی
_من که از خدامه گواهی نامه رو بگیرم اگر قبول کنه خیلی خوب میشه
_دلیلی نداره قبول نکنه چیز نامعقولی ازش نمیخوای میگم میثم هم از فردا بهش نزدیکتر بشه کمکمون کنه بهتر میتونیم پیش بریم
وقدم بعدی شروع کن به درس خوندن وآماده شی برای کنکور بین همکار ها برنامه ریز ومشاوره کنکوری هست یه روز هماهنگ میکنم زنگ بزنی باهاشون حرف بزنی
_میخوای جفتمون به کشتن بدی
صدای خنده ش بلند شد
_باید قبل از اینکه شرایط فجیح تر بشه ودوتا افسرده حاد روی دستم بمونه دست بکار بشم شرایط تغییر کنه
شوهرتم بخوادبا زبون خوش راه نیاد مامانت وعمو رو میارم وسط اون وقت مجبوره با ناراضی بودن چشم بگه
_خدا بخیر کنه
_اگر راه بیاد همه چی به مرور درست میشه وقتی برگشت خونه بخاطر رفتار دیروزش و صبح ازش گلگی کن ولی بازبون تلخ وتند نه
الان نهار درست کردی؟
_آره قبل از اینکه زنگ بزنم کارای نهار انجام دادم
_آفرین الانم زنگ بزن بهش باهاش حرف بزن بگو نهار منتظرشی
آروم خندیدم
_این یکی رو دیگه عفوم کن
_بخشش وتخفیف نداریم زنگ نزنی پوستت رو کندم
_قول نمیدم چون از دستش ناراحتم ولی سعی میکنم
_سعی نه حتما زنگ میزنی بعدشم بهم خبر بده
اسمش رو کش دار صدا زدم
_ندا ندا نکن برو زنگ بزن خدا نگهدار
🍁🍃
🍁🍃
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
⚡️براساس واقعیت⚡️
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/23907
پارتاول
🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍂🍃🍁🍃🍂
🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍂
دوستانی که میخوان کل رمان مسیراشتباه رو بخونند، میتونند با پرداخت هزینه لینک کانال ویآیپی رو دریافت کنند
جهت اطلاعات بیشتر به آیدی زیر مراجعه کنید
https://eitaa.com/joinchat/456655018Cf112230a29
شب خواستگاری بود . برای خواستگاری به منزل خواهرم آمده بود . صحبت ها تا آخر شب طول کشید . مراسم که تمام شد، موقع رفتن موتورش را تا سر خیابان کشاند و بعد روشن کرد تا برای همسایه ها مزاحمتی نباشد . همین رعایت #حقالناس او مورد توجه خانوادهام قرار گرفت.
شهید حامد کوچک زاده🕊🌹
_ فکر انتقامرو از سرت بیرون کن.
پوزخندی زدم و نگاهم رو بین چشمهاش جابجا کردم.
_من انقدر شعور دارم که حرف زنو شوهری رو از خونه بیرون نبرم.
_تو باشعور من بیشعور، روی همین فرمون جلو برو و همیشه با شعور بمون.
با انگشت صورتم رو آهسته به عقب هول داد
_دفعهی آخرتم هست که به من پوزخند میزنی.
نفس سنگینی کشیدم و خواستم از کنارش رد شمکه مچ دستم رو گرفت
_از اون فیلم هایی که تو خونه بلزی میکنی الکی خودت رو خوشحال و ناراحت نشون میدی الانم در بیار خودت رو خوشحال نشون بده اون گند گریهی بیخودت رو ماست مالی کن.
_تو توی اداره همه چی رو با دستور پیش بردی فکر کردی اینجاممیتونی؟ به زور خوشحال باشم به زور ناراحت!
فشار دستش رو روی مچ دستم بیشتر کرد.
_بگو چشم، با من بحث نکن حوریناز. اونم وقتی که از دستت عصبانیام.
دستمرو از دستش بیرون کشیدم و خیره تو چشم هاش گفتم
_چشم قربان
https://eitaa.com/joinchat/1734934546C9ef95d0bac
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸
🌸
سخت دلتنگ هوای حرم سلطانم...
امام رضا جانم🌸
🌸🌸
🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
هدایت شده از شـــهــیــدانـــه🌱
دوستانی که میخوان کل رمان مسیراشتباه رو بخونند، میتونند با پرداخت هزینه لینک کانال ویآیپی رو دریافت کنند
جهت اطلاعات بیشتر به آیدی زیر مراجعه کنید
https://eitaa.com/joinchat/456655018Cf112230a29
هدایت شده از شـــهــیــدانـــه🌱
شب خواستگاری بود . برای خواستگاری به منزل خواهرم آمده بود . صحبت ها تا آخر شب طول کشید . مراسم که تمام شد، موقع رفتن موتورش را تا سر خیابان کشاند و بعد روشن کرد تا برای همسایه ها مزاحمتی نباشد . همین رعایت #حقالناس او مورد توجه خانوادهام قرار گرفت.
شهید حامد کوچک زاده🕊🌹
هدایت شده از شـــهــیــدانـــه🌱
_ فکر انتقامرو از سرت بیرون کن.
پوزخندی زدم و نگاهم رو بین چشمهاش جابجا کردم.
_من انقدر شعور دارم که حرف زنو شوهری رو از خونه بیرون نبرم.
_تو باشعور من بیشعور، روی همین فرمون جلو برو و همیشه با شعور بمون.
با انگشت صورتم رو آهسته به عقب هول داد
_دفعهی آخرتم هست که به من پوزخند میزنی.
نفس سنگینی کشیدم و خواستم از کنارش رد شمکه مچ دستم رو گرفت
_از اون فیلم هایی که تو خونه بلزی میکنی الکی خودت رو خوشحال و ناراحت نشون میدی الانم در بیار خودت رو خوشحال نشون بده اون گند گریهی بیخودت رو ماست مالی کن.
_تو توی اداره همه چی رو با دستور پیش بردی فکر کردی اینجاممیتونی؟ به زور خوشحال باشم به زور ناراحت!
فشار دستش رو روی مچ دستم بیشتر کرد.
_بگو چشم، با من بحث نکن حوریناز. اونم وقتی که از دستت عصبانیام.
دستمرو از دستش بیرون کشیدم و خیره تو چشم هاش گفتم
_چشم قربان
https://eitaa.com/joinchat/1734934546C9ef95d0bac
هدایت شده از شـــهــیــدانـــه🌱
دوستانی که میخوان کل رمان مسیراشتباه رو بخونند، میتونند با پرداخت هزینه لینک کانال ویآیپی رو دریافت کنند
جهت اطلاعات بیشتر به آیدی زیر مراجعه کنید
https://eitaa.com/joinchat/456655018Cf112230a29