🦋🦋🦋🦋🦋
او هم نگاهی به کبوترها انداخت.
—مجبورم نگهشون دارم، شاید ازشون پرواز یاد گرفتم.
پوزخند زدم.
—تو قفس؟ تو که بال پرواز این بدبختارو هم گرفتی. علی در مورد تو هم همین نظر رو داشت، میگفت هلما بال پرواز من رو گرفته بود.
بغض کرد.
—شاید چون می ترسیدم. باورش نداشتم. از بس راهش سخت و طولانی بود. من دنبال یه راه کوتاه و راحت بودم. از ارتفاع می ترسیدم دلم می خواست رو زمین راه برم فکر می کردم بدون بال میتونم از خودم محافظت کنم. ولی حالا می بینم روی زمین پر از لاشخورهایی هستن که راه رفتن رو هم میخوان ازت بگیرن. حتی نفس کشیدن. اونوقته که با خودت میگی کاش لااقل پریدن بلد بودم.
بلند شد و شیشه ی ترک خورده ی قاب عکس مادرش را با نوک انگشتهایش نوازش کرد.
—کاش به جای این که مثل نگهبان ازم نگهداری کنه بهم اوج گرفتن رو یاد میداد.
رمان انلاین برگرد نگاه کن رمانی با نگاهی متفاوت❌❌❌❌❌
http://eitaa.com/joinchat/1651900434C5c2629a7fe
10.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امیدداشته باشین😍
# رهبرانه
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت29 گذر ازطوفان✨ بعد از چند دقیقه سکوت صدای دایی پریسا بلند شد
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت30
گذر از طوفان✨
سعی کردم پلک نزنم تا وقتی خواب میرم توی همون حالت بمونم
خوشبحال پریسا دو تا مراسم عروسی دارن بعد رفتن مامان به لطف اذیت های نازبانو هیچ مراسمی رو نرفتم یا سریع برگشتم خونه
ولی برای مراسم محمد حتما ماهم دعوت میشیم
کاش بشه برم
سنگین شدن پلک هام باعث شد دیگه نتونم فکر کنم وخواب رفتم
صدای آروم ترانه گفتن پریسا باتکون دادن دستم از خواب بیدارم کرد
چشم هام رو باز کردم خمیازه ای کشیدم روی صندلی مرتب نشستم
_ساعت خواب، رسیدیم نذاشتم دایی ماشین ببره داخل کوچه ترسیدم ناز بانو داخل کوچه باشه باز حرف حدیث در بیاره پیاده شو بریم
لبخندی زدم
_کار خوبی کردی
در ماشین باز کردم قبل از اینکه پیدا بشم چرخیدم
_آقا حامد دستتون درد نکنه ببخشید زحمتتون انداختیم
_خواهش میکنم این چه حرفیه
ازماشین پیاده شدم در روبستم باقدم های تند تند شروع به راه رفتن کردیم
_خدا بخیر کنه برسم خونه غر میزنه امروز نهار نداشتن
_بی جا کرده غر بزنه حرف زد بهش بگو خودش باید درست کنه ترانه مثل دفعه قبل ساعت شش صبح بیدار نشی نهار برای ناز بانو درست کنی این دفعه خودم مفصل کتکت میزنم
_بخاطر بابام درست میکنم نه اون فعلا بزار ببینم امشب بخیر میگذره
_حرف زد بگو دنبال کار بودی از فردا هم خودش باید آشپزی کنه چه نهار چه شام
_کاش نهار رو درست کنه شام پیش کشش خودم میرسم خونه درست میکنم
_نخیر دو وعده رو باید خودش درست کنه
_بابام قرص و دارو میخوره باید ساعت غذاخوردنش بهم نریزه وگرنه معده ش اذیت میشه بخوام با ناز بانو لج کنم برای بابا بد میشه
_این خل وچل کی براتون پیدا کرد خدا خیرش نده
_عه اونا که نمیدونستن اینطور میشه
_طرفداری نکن که بیشتر حرصم میگیره
آروم خندیدم جلوی در حیاط کیفم رو باز کردم دسته کلیدم رو بیرون آوردم
_کاری نداری؟
_نه بگم بیا داخل نمیایی ،ممنون که باهام اومدی
_مگه میشه بزارم تنها بری
ازهمدیگه خداحافظی کردیم در رو باز کردم به محض وارد شدن پنجره داخل هال باز شد
_تا الان کجابودی ؟به بهانه دنبال کار رفتن معلوم نیست رفتی کدوم قبرستون من با این وضعم بشینم آشپزی کنم
_اولا سلام دوما مگه نگفتی باید برم دنبال کار
_گفتم برو دنبال کار نه گشت وگذار
در هال رو باز کردم کفش هام رو کنار جا کفشی انداختم
طلبکار ودست به کمر جلو اومد
_یه کار پیدا کردن ده ساعت طول نمیکشه فکر نکن میتونی با دروغ گفتن گولم بزنی
_مواظب حرف زدنت باش ،شاید تو دروغ بگی ولی من یاد نگرفتم دروغ بگم
چند جا رفتم دنبال کار که بالاخره یکیشون دلش سوخت گفت امتحانی از فردا تایک هفته برم سرکار اگر راضی بود اجازه میده ادامه بدم
پشت چشمی برام نازک کرد
_حقوقش چقده؟
_زیاد نیست ولی از هیچی بهتره از فردا هم باید خودت نهار درست کنی چون دیرمیرسم خونه
_صبح موقع نماز درست کن
_من چقد جون دارم که دوساعت هم باید استراحت نکنم نمیتونم
_باشه حالا انگار میخوای چه کار سختی انجام بدی
_حاجی چند بار پرسید کجا رفتی گفتم پیش دوستت پریسای، بیدار شد خودت بهش بگو میخوای بری سرکار راضیش کن قبول کنه حرفی هم از بدهی ها نزن براش خوب نیست
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
برای اینکه تحت توجه خاص حضرت زهرا سلام الله قرار بگیرید و #امام_زمان عنایت خاص ہه شما کند، دائم سوره توحید را بخوانید و هدیه کنید به حضرت فاطمه سلام الله
آیت اللہ بهجت
میگفت:
همیشه عکس یه شهید تو اتاقتون داشته باشید..
پرسیدیم چرا؟!
گفت: اینا چشماشون معجزه میکنه!
هر وقت خواستید گناه کنید فقط کافیه یه نگاهتون بهشون بخوره...
میگفت: بندهها فراموش کارن یادشون میره یکی
اون بالا هست که همه چیزو میبینه...
ولی این شهدا انگار انعکاس نگاه خدان..
انگار با نگاهشون بهت میگن ما رفتیم که تو با گناهات ظهور و عقب بندازی؟!
ما رفتیم که تو یادت بره خدایی هست؟!
میگی جوونم؛ منم جوون بودم شهید شدم..
بهتر نیست یه بهونه بهتر بیاری؟!
میگفت: خیلی جاها جلوتونو میگیرن...
#شهید_سعید_کمالی🕊🌹
یا مُنی قُلُوبِ الْمُشْتاقینَ وَ یا غایةَ امالِ الْمُحِبّینَ
ای آرمان دل مشتاقان! و ای منتهای آرزوی دوستان!
#مناجات_المحبین
من هم می توانم تو را بخواهم؟!
منِ گنهکارِ روسیاه ...
یا مُنی قُلُوبِ الْمُشْتاقینَ وَ یا غایةَ امالِ الْمُحِبّینَ
ای آرمان دل مشتاقان! و ای منتهای آرزوی دوستان!
#مناجات_المحبین
من هم می توانم تو را بخواهم؟!
منِ گنهکارِ روسیاه ...
مداحی آنلاین - رفیق شهیدم هوامو داره - رسولی.mp3
9.81M
رفیقشهیدمهواموداره...💔😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
استاد پناهیان میگفت:
چرا خودت رو رها نمیکنی؟!
داد بزنی از امام حسین بخوایی؟!
برو در خونه ی اباعبدالله منتش رو بکش دورش بگرد...
مناجات کن با امام حسین!
بگو امام حسینم من با تو آغاز کردم، ولم نکنی...
دیگه نمیکشم ادامه بدم متوقف شدم...!!
امام حسین بازم دستت رو میگیره فقط بخواه ازش...
#تلنگرانه
ولۍایندنیاۍمجـٰازی،دنیایِواقعۍ
خیلیـٰاروخرابڪرد!!
بعضیـٰاباهدفمثبتاومدنولۍ
هدفاصلۍشونفراموشڪردن
وخامپیشنھادهاےشیطانشدن!!
زمـٰانۍبہخودشونمیـٰانڪھِ
خودِواقعیشونگمڪردن ..! :(
-بہخودموننگـٰاهڪنیمببینیمڪدومطرفیم!
15.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رهبر معظم انقلاب امروز :
اینهایی که در صحنه هستند و آنهایی که پشت صحنه هستند، بسیار حقیرتر از آن هستند که بتوانند به نظام آسیب بزنند
این بساط شرارت جمع خواهد شد.