.گذر از طوفان
پارت اول تقدیم به نگاه مهربونتون✨
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
_دعوای زن و شوهری تو خونهی همه هست. با این صورت کبود پا شدی اومدی اینجا که چی؟
از ناراحتی نمیدونم چی باید بگم
_مامان چی داری میگی؟ خونهی بابام نیام...
_بله خونهی باباتِ، اما الان وقت خوبی نیست. تو میدونی الان بابات و رضا این صورتت رو ببینن میرن سراغ سهراب. برای همین اومدی اینجا.
اشک روی صورتم ریخت. دستم رو جای برخورد کابینت با صورتم گذاشتم
_اینرو که اصلا سهراب...
_بس کن حوری...
دستش رو روی قفسهی سینهم گذاشت و کمی به عقب هولم داد
_برو یکم سازش یاد بگیر. برو تا صورتت خوب نشده حق نداری بیای اینجا.
کنترل اشکو بغض کامل از دستم در رفت
_دختر هم انقدر ضعیف! با اولین سیلی پاشدی اومدی قهر نشون بابات بدی. بدبخت همه دارن حسرت زندگی تو رو میخورن. یه شوهر خوب داری قدر نداری. بهت ماشین داده. راحت هر جا دلت بخواد میری. تازه از مسافرت شمال اومدی. حالا عصبی شده یه دونهم زده تو گوشت
_مامان خانم تو از زندگی من هیچی نمیدونی. این رو هم که میبینی سهراب نزده در کابینت خورده
_باشه تو راست میگی برو هر وقت جای دست در کابینت خوب شد بیا که شر درست نکنی.
https://eitaa.com/joinchat/1734934546C9ef95d0bac
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت264 گذر از طوفان✨ _چرا این پرونده هارو خودت انجام ندادی که الان
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت265
گذر از طوفان✨
فروغی از اتاق بیرون رفت صندلی رو سمت پریسا چرخوندم
_چرا انقد عصبانی هستی ؟
_انتظار داری نباشم شفقت گیج زحمت های چند ماه همه رو به باد داده انگشت هام دارن کج میشن انقد از دیروز پرونده ثبت کردیم امروز آقای امیری میگه بعضی از پرونده ها اشتباهی جابجا شدن
_یه نفس عمیق بکش الان سکته میکنی
_یعنی شقفت اشتباه فرستاده؟
_آره نمیدونم چرا کاری رو بلد نیست انقد ادعاش میشه شانس آوردیم پرونده های بایگانی مشکلی ندارن وگرنه رسما بدبخت میشدیم تا یکماه دیگه م نمیشد کار رو جمع کنیم باید هر طوری شده امروز درستش کنیم
_ای بابا خانم شفقت حواسش کجا بوده ،اگر حل شد که چه خوب نشد فردا زودتر میایم
نگاه چپ چپی بهم انداخت
_فردا شرکت تعطیل بعدشم مگه ما نباید بریم آشپزخونه چطوری زودتر بیایم ؟
آروم دستم رو به پیشونیم کوبیدم
_وای یادم نبود
_اگر یادت بود که طرح زودتر اومدن رو پیشنهاد نمیدادی
_همین که توی این اوضاع اسم خودمم یادم نرفته جای شکر داره
_آره واقعا حق داری ،راستی به بابات زنگ بزن بگو دیر میرسیم خونه به اون وروره جادو بگه دوباره شلوغش نکنه
_مگه جایی میخوایم بریم؟
_آره پونه با داداش میاد بریم مانتو بخره
_خب نمیشه من نیام
_نه نمیشه چند وقته خرید نرفتیم بریم شاید یه مانتو یا لباسی دیدیم خوشمون اومد خریدیم
از دست پریسا خودم رو بزنم کمه بازم میخواد از کارت برادرش یاپونه خرید کنیم چرا فکر نمیکنه تا وقتی پول رو پس بدم کلافه میشم
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
سلام
دوستان عزیز به خاطر درخواست های زیاد شما بزرگواران نویسنده تصمیم گرفتن vip رمان ها رو بار گزاری کنند😍
🌹توجه داشته باشید عزیزانی که میخواند تو کانال خصوصی نویسنده عضو بشن لطفا قبل از رفتن به پی وی ادمین شرایط رو کامل بخونن درصورت قبول شرایط پی وی ادمین مراجعه کنند
.
https://eitaa.com/joinchat/1087308137C16faeedd95
farahmandAUD-20210812-WA0021.mp3
زمان:
حجم:
1.22M
دعای عهد با صدای دلنشین استاد فرهمند🌿"
اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼.
+ عھدۍتازھکنیم^^؟
#دعای_عهد
مدافعان حرمی که درخان طومان کربلایی شدند/
۱۶اردیبهشت
سالگرد شهادت بچههای شمال
سوریه، خانطومان
عجب قسمتی بود، عجب سعادتی
ای خدای شهدا، این شهیدان چگونه با تو مناجات داشتند که اینطور مظلومانه همه راخریدی
سیزده جوان سبز پوش از سرزمین های سبز شمال در نیمه های اردیبهشت ماه آسمانی شدند سالروز شهادت شهدای خانطومان در سال نود و چهار گرامی باد #مازندران
#ختمدهصلواتیکحمدوتوحید
هدیه به
#شهید_علیرضا_بریری #شهید_رضا_حاجی_زاده #شهید_بهمن_قنبری #شهید_سید_رضا_طاهر #شهید_سعید_کمالی
#شهید_علی_جمشیدی #شهید_حسین_مشتاقی #شهید_محمد_بلباسی #شهید_محمود_رادمهر
#شهید_رحیم_کابلی
#شهید_علی_عابدینی
#شهید_حسن_رجایی_فر
#شهید_سید_جواد_اسدی
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت265 گذر از طوفان✨ فروغی از اتاق بیرون رفت صندلی رو سمت پریسا چ
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت266
گذر از طوفان✨
فروغی چندتا پرونده ای که پریسا میخواست رو براش آورد پریسا پرونده هارو تحویل گرفت تشکر کرد وسمت در رفت قبل از اینکه بیرون بره فروغی صداش زد
_خانم خجسته
روی پاشنه پا چرخید
_بله آقای فروغی
_به آقای امیری هم گفتم اگر تا ساعت پنج مشکل حل نشد ایرادی نداره مجبوریم فردا صبح بیایم شرکت ولی نهایتن تا ساعت دوازده ظهر شرکت هستیم که زودتر از مراسم چهار شنبه سوری برگردید خونه
پریسا نفس کلافه ای کشید
_آقای فروغی ما فردا نمیتونیم بیایم شرکت نه من نه خانم نیکجو در ضمن بنظرم کسی که باعث وبانی این اشتباه شده باید تنهایی این مشکل رو حل میکرد که دوباره تکرار نشه ولی ما باید از حرف شما وآقای امیری پیروی کنیم فردا که نمیشه ولی پس فردا ازصبح تاعصر میتونیم بیایم البته اگر خانم نیکجو هم بتونن بیان
_فرداچرا نمیتونید بیاید؟اگر بخاطر ترقه وآتیش بازی های داخل خیابون ها میترسید که آژانس بگیرید وبا آژانس هم برگردید خونه هزینه رو شرکت حساب میکنه
_نه بخاطر هزینه و ترقه بازی ها نیست ،فردا صبح یه جا دیگه باید سرکاربریم
فروغی از جواب پریسا تعجب کرد
_مگه شما بجز اینجا جای دیگه ای هم کار میکنید؟
_بله
_اونجا هم شرکته؟چکاری؟
_نه
جواب یه کلمه ای پریسا باعث شد فروغی دیگه سوال نپرسه
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
سلام
دوستان عزیز به خاطر درخواست های زیاد شما بزرگواران نویسنده تصمیم گرفتن vip رمان ها رو بار گزاری کنند😍
🌹توجه داشته باشید عزیزانی که میخواند تو کانال خصوصی نویسنده عضو بشن لطفا قبل از رفتن به پی وی ادمین شرایط رو کامل بخونن درصورت قبول شرایط پی وی ادمین مراجعه کنند
.
https://eitaa.com/joinchat/1087308137C16faeedd95
راه نجاتی غیر از این ذکر فرج نیست
درمان درد بی شمار ما ظهور است
#امام_زمان
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت266 گذر از طوفان✨ فروغی چندتا پرونده ای که پریسا میخواست رو بر
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت267
گذر از طوفان✨
فروغی بعد از رفتن پریسا با قدم های بلند سمت در اتاق رفت نگاهی بیرون انداخت و برگشت داخل اتاق بعد از چند ثانیه سکوت پرسید
_خانم خجسته همیشه انقد عصبانی هستن
از سوال یهویش جا خوردم ابروهام رو بالا انداختم
جا دارم بهش بگم اخلاق خانم خجسته به شما چه ربطی داره
قبل از اینکه جواب بدم گفت
_سوال بدی پرسیدم؟
_نه وقتی ناراحت باشن حرفشون رو بدون تعارف میزنن الانم که حق داشتن
قدم زنان به طرف کمد اومد در شیشه ایش رو باز کرد و جواب داد
_بله درسته،خداروشکر ثبت این پرونده ها مشکلی نداشتن وگرنه احتمالا شما با خانم خجسته خانم شفقت رو زنده نمیذاشتید
حیف پریسا اینجا نیست یه جواب درست وحسابی بهش بده ساکت بشه
گزارش بعدی رو هم چاپ کردم به کنایه گفتم
_اگر من یا خانم خجسته باعث به وجود اومدن این مشکل بودیم بازم ازمون طرف داری میشد؟
دست به سینه به طرف میز چرخید
_فکر میکردیم فقط خانم خجسته گاهی وقت ها چکشی حرف میزنه شما هم سر وقتش خوب بلدید جواب بدید
جوابش رو ندادم مشغول پیدا کردن گزارش بعدی شدم که ادامه داد
_اینجا هرکی اشتباه کنه مشکل رو توی سرش نمی کوبیم
_پس خوبه بگم به خانم خجسته اگر یه وقتی کاری درست انجام نشد نگران نباشیم
در کمد رو بست وگفت
_برای خانم خجسته تضمینی نمیکنم بستگی به آقای امیری داره
-مگهآقایامیریازبرادرانفروغیدستورنمیگیرن؟
زیر لب گفت
_برادران فروغی
برگه های چاپ شده رو روی همدیگه گذاشتم
_گزارش چند تایی که اینجا ثبت شده بود رو چاپ کردم
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫