شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت866 گذر از طوفان✨ پریسا پوشه هارو داخل کمد گذاشت و درش رو بست ک
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت867
گذر از طوفان✨
چرخ خیاطی رو داخل ماشین آژانس گذاشتیم و سوار شدیم آدرس رو که روی کاغذ نوشته بودم رو سمت راننده گرفتم
_آقا برید به این آدرس
برگه رو گرفت آدرس رو خوند
سرش رو تکون داد و باشه ای زیر لب گفت و حرکت کرد
پریسا بهم نزدیک تر شد و گفت
_دیشب رسیدی خونه بهت حرف نزدن؟
_نه چرا حرف بزنن فقط ناز بانو کمی غر غر کرد دید بهش توجه نمیکنم ساکت شد
_همش نگران بودم دیر برگشتیم فتنه جدید راه ننداخته باشه
بی صدا خندیدم
_نه وقتی بابا جوابش رو داد دیگه راهی برای سر وصدا کردن نداشت
_خب خداروشکر
چند ثانیه سکوت کرد
_برای چرخ خیاطی چطور راضی شد ببخشیش؟
_چرخ منه به ناز بانو ربطی نداره، با اینکه خیاطی بلده ولی توی این چند سال یه لباسی اگر دوخت ساده میخواست میرفت خیاطی اصلا نظرش برام مهم نبود ،فقط به بابا گفتم که خیلی هم از پیشنهادم استقبال کرد
مامان صدف هم قبول نکرد چرخ رو بهش هدیه بدم گفت امانت باشه تا پول دستم بیاد بخرم یا با اقساطی بیارم
_کجا این بچه رو دیدی؟
با سوال پریسا دهنم خشک شد
وای چرا حواسم نبود پریسا چطوری متوجه نشه صدف رو کجادیدم اگر صدف حرفی از اون روز بزنه خیلی بد میشه باید قبل از رسیدن یه چیزی بگم که پریسا شک نکنه
دستش رو روی دستم گذاشت
_ترانه با توام
زبونم خشکم رو چرخوندم
_بله؟
_پرسیدم چطوری با این خانواده آشنا شدی
از بیمارستان اومدن فروغی و برادرش خبر داره بگم بعد از بیمارستان با فروغی دیدمش اینطوری دیگه مشکوک نمیشه
گلوم رو صاف کردم
_یه روز از بیمارستان داشتم بر میگشت فروغی گفت میرسونم خونه سر راه صدف رو دیدیم
متعجب گفت
_فروغی تنها اومده بود عیادت بابات
_نمیدونم
چشم هاش گرد شد
_یعنی چی نمیدونی؟مگه نمیگی اومده بود عیادت
چه گیری افتادم با سوال های پریسا خدا کنه زود قانعه بشه
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
هدایت شده از حضرت مادر
سلام همراهان عزیز
یه دختر خانمی که چند سال پدرش فوت کرده و وضع مالی خوبی ندارن یکسال عقد هستن و بخاطر نداشتن جهیزیه و توان نداشتن خرید وسایل نتونستن برن سر خونه زندگیشون یکسالی هم هست پیگیر برای گرفتن وام و کمک جهیزیه شدن ولی موفق نشدن مادرشون هم برای مردم کارهای خونگی و پاک کردن سبزیجات انجام میدن وسرپرست هم ندارن
عزیزان در حد توانتون از ده تومن تا هرچقد که میتونید به نیابت از اهل بیت و شهدا واموتتون به نیت ظهور و سلامتی وعاقبت بخیری خودتون وخانواده هاتون کمک کنید بتونیم قدمی براشون برداریم
بزنیدروی شماره کارت کپی میشه
5892107046105584کارت بنام گروه جهادی حضرت مادر اگر برای شماره کارت گروه جهادی واریز نشد به این شماره کارت واریز بزنید بزنید روی شماره کارت کپی میشه
5894631547765255محمدی https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c رسید واریزی رو برای ادمین ارسال کنیددوستان اگربیشترجمع بشه برای کارهای خیردیگه هزینه میشه @Karbala15
سلام دوستان حالتون چطوره ؟
درمورد چالش چله خدمت شنیدید؟؟؟
جواب هاتون برای ادمین بفرستید برام میفرسته
@Karbala15
شـــهــیــدانـــه🌱
سلام دوستان حالتون چطوره ؟ درمورد چالش چله خدمت شنیدید؟؟؟ جواب هاتون برای ادمین بفرستید برام میفرس
بله هاتون رسیده
منتظر جواب هاتون هستم😊
خب پیام ها زیاد ارسالشون نمیکنم که جواب اصلی بگم دیر نشه
یه سری از دوستان از چالش چله خدمت گفتن خبر دارن و بعضی از دوستان گفتن بی خبر هستن
عزیزان خیلی ها با کمک های دسته جمعی یا تک نفری نیت کردن تا چهلم شهدای خدمت کارهای که در توانشون هست انجام بدن
گروه جهادی حضرت مادر چند تا درخواست برای کمک توی نوبت هست یکیشون برای جهیزیه همین دختر خانمی که امشب بنرشو گذاشتیم و چند کمک دیگه
دوستانی که مایل هستن توی این کمک ها همراهی کنن که تا چهلم شهدای خدمت قدمی برای این خانواده ها برداریم اگر بنر نشر بدید ممنون میشیم
و چند خبر دیگه که بعدأ راجبشون حرف میزنیم
عزیزان
وضعیت در #رفح به شدت نگران کننده است
مردم رو زنده زنده آتیش می زنن😭
دعا براشون فراموش نشه
شبتون بخیر🌔
سلام کشتی امن نجات نوکرها
سلام ای تو حیات و ممات نوکرها
سلام شاه دو عالم، سلام اربابم
سلام بر تو شد از واجبات نوکرها
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای عهد با صدای دلنشین استاد فرهمند🌿"
اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼.
+ عھدۍتازھکنیم^^؟
#دعای_عهد
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت867 گذر از طوفان✨ چرخ خیاطی رو داخل ماشین آژانس گذاشتیم و سوار
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت868
گذر از طوفان✨
نفس عمیقی کشیدم سعی کردم به خودم مسلط باشم
_چرا برای عیادت اومده بود ولی تنهابود یا نه نمیدونم چون عمو اینا بیمارستان بودن دیگه نمیشد بیاد به بابا سر بزنه منم از بیمارستان زدم بیرون دیدمش گفت میرسونم
_آها
چند دقیقه متفکرانه بهم نگاه کرد و پرسید
_الان فروغی از وضع زندگی صدف خبر داره
_اندازه من نه چطور مگه؟
_آخه به راحتی میتونه یه سری از مشکلات این خانواده رو حل کنه
_من خودم دوست داشتم به صدف کمک کنم و پیگیر شدم نمیدونم فروغی ازشون خبری گرفته یانه
_بنظرم بهش یاد آوری کن شاید یه کارهای براشون انجام بده ثواب داره طوری که تعریف کردی مشکلاتشون یکی دوتا نیست
شونه م رو بالا انداختم
_نمیدونم فعلا بریم ببینیم وضعیتشون چطوره ،منم فقط حرفهای مادرش و خواهرش رو شنیدم برای بار اول دارم میرم خونه شون حالا میریم میبینیم
سرش رو تکون داد و دیگه حرفی نزد با انگشتش مشغول پاک کردن بخارهای روی شیشه شد
همزمان با کشیدن زیپ کیفم سرش رو چرخوند
دوتا شکلات از داخل کیفم بیرون آوردم یکیش رو سمتش گرفتم
لبخندی زد
_دستت دردنکنه میخواستم ازت بپرسم این شکلا خوشمزه هارو از کجا خریدی یادم رفت الان از کیفت بیرون آوردی یادم افتاد
خدا امروز بخیر کنه هر کاری انجام میدم به فروغی ختم میشه
_این دفعه برم فروشگاه هماهنگ میکنم باهم بریم
جلد شکلات رو توی کیفم انداختم همش رو داخل دهنم گذاشتم پریسا با خنده گفت
_خفه نشی
دستم رو روبه بالا تکون دادم و با دهن پر گفتم
_ چند وقته معده م خیلی اذیت میکنه یه روز از سوزشش کلافه میشم یه روز بخاطر اسیدش یه روز تند تند ضعف کردنم
با خنده گفت
_هیچی نمیخوری معده ت اینطوری اعتراضشو اعلام میکنه مامانم بعد از مراسم عروسی انقد غر زد ترانه چرا انقد کم غذا خورد حتما غذا هارو دوست نداشته
_ای وای نه دوست داشتم ،چند بار اصرار کرد بیشتر غذا بکش نمیدونستم ناراحت شده
_شانس آوردی خودش یه بشقاب پر نکرده بگه تا آخرین لقمه رو باید بخوری ،بهش گفتم ترانه کم غذاس با هرکی تعارف داشته باشه با ما نداره
_خب گفتی
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫