سلام کشتی امن نجات نوکرها
سلام ای تو حیات و ممات نوکرها
سلام شاه دو عالم، سلام اربابم
سلام بر تو شد از واجبات نوکرها
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1041 گذر از طوفان✨ با باز شدن در اتاق زیر لب به پریسا گفتم _ز
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت1042
گذر از طوفان✨
یه لیوان شربت روی میز عسلی گذاشتم پریسا خدا حافظی کرد و گوشی رو قطع کرد
_دور ورتون آژانس نزدیک هست؟
_آره داییت گفت نمیاد؟
_چرا داره میره دنبال خانمش از خونه پدرش بیارش ولی تا بیاد اینجا رو پیدا کنه احتمالا یک یا دوساعت طول میکشه خودم برم زودتر میرسم
_دنبالت که نیستن صبرکن بعد شام برو الانم زهرا خانم گفت نزار دوستت بره گفتم میخوای بری گفت راضیش کن برای شام بمونه
لبخندی زد
_نه دستتون درد نکنه اینطوری دیگه نصف شب میرسم خونه یا کلا باید بیخیال خونه رفتن بشم
آروم خندیدم
_خب نری که عالیه یه امشب اینجا بمون
_نورا ببین یه کاری نمیکنی بگن چه دوست پررویی داری اومده کنگر خورده لنگر انداخته
اگر خونه خودت بودی شوهرتم نبودش میشد بگم به بابا اینا تنهایی پیشت میمونم ولی الان و در این شرایط اصلا به صلاح نیست
یه زنگ به آژانس میزنی ماشین بیاد زودتر برم
_وقتی نمیخوای بمونی پس بیشتر اصرار نمیکنم
بلند شدم تلفن سیار رو برداشتم کشو میز تلفن رو کشیدم چرا دفترچه تلفن اینجا نیست و سمت آشپزخونه رفتم
_حاج خانم دفترچه تلفن کجاست؟
_باید داخل کشو باشه به کی میخوای زنگ بزنی؟
_نه داخل کشو نیست زنگ بزنم آژانس یه ماشین برای پریسا بیاد
_گفتی برای شام بمونه ؟
سرم رو تکون دادم
_بله ولی میگه دیر میشه
_پس صبرکن زنگ بزنم حاجی ببینم کجاست اگر نزدیک باشه خودتون ببریدیش با آژانس نره
_باشه ممنون پس برم بهش بگم
تلفن رو سر جاش گذاشتم با صدای زنگ آیفون سمت در راهرو رفتم آیفون رو برداشتم
_کیه؟
طیب جلوی مانیتور اومد
_سلام منم
_سلام
کلید باز شدن در رو زدم با قدم های تند سمت اتاق رفتم
صدای زهرا خانم بلند شد
_نورا کیه ؟
مشغول عوض کردن لباس هام شدم
_آقا طیب اومدن
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
دستم رو جلوی دهنم گرفته بودم و هق میزدم. علی، برزخی دستش رو به شدت روی میز کشید و با یه حرکت همهی تکههای آینه رو روی زمین ریخت. باز صدای پر از حرصش رو شنیدم.
_ حرف بزن رویا!
تموم دستش پر از خون شده بود و اون اصلاً توجهی نداشت، فقط فریاد میزد.
_ توی عوضی کی رو دوست داری که بابتش اینجوری ما رو بیآبرو کردی!؟
تو همون اوج خشمش، دستش سمت گلدون شیشهای روی میز رفت و گلدون رو به سمت من نشونه رفت. دوباره از ترس دو دستم رو حائل صورتم کردم. به ثانیه نکشید که گلدون با دیوار نزدیک من برخورد کرد و باز صدای شکستنش، با صدای فریاد علی در هم پیچید.
_ کی رو دوست داری نمک به حروم؟
اینبار با ترس و عجز، بین هق هقم ناله زدم:
_ تو رو علی... تو رو...
https://eitaa.com/joinchat/1734934546C9ef95d0bac
شـــهــیــدانـــه🌱
دستم رو جلوی دهنم گرفته بودم و هق میزدم. علی، برزخی دستش رو به شدت روی میز کشید و با یه حرکت همهی
رویا دختر هفده ساله ای که به خاطر فوت پدر و مادرش از پنج سالگی خونهی عموش زندگی میکنه. وسط خاستگاریش جلوی کل فامیل میگه جواب من نه هست چون یکی دیگه رو دوست دارم😱
پسرعموش که یازده سال ازش بزرگتره، غیرتی میشه عصبی میگه کیو دوست داری دختره میگه تو رو😎😅
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1042 گذر از طوفان✨ یه لیوان شربت روی میز عسلی گذاشتم پریسا خدا
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت1043
گذر از طوفان✨
صدای سلام و احوال پرسی طیب با پریسا بلند شد بعد از چند ثانیه سکوت زهرا خانم گفت
_امروز نرفتی پیش بابات؟
_نه وقت نکردم ولی طاهر قرار شد بره شب بابا بیاد ازش میپرسم
_یه زنگ بزن ببین بابات کجاست پریسا خانم میخواد بره خونه با نورا برن برسوننش
_چشم الان زنگ میزنم ولی خانم خجسته اگر صبر کنید بعد از شام منو خانمم میرسونیمتون
_نه ممنون دستتون درد نکنه الان برم زودتر برسم یه سری کار شرکت هست باید انجامشون بدم پوشه ها رو بردم
_خواهش میکنم باشه
روسریم رو مرتب کردم از اتاق بیرون رفتم در اتاق رو بستم بلند سلام کردم طیب چرخید
_سلام زن داداش خوبی؟
_ممنون
وارد آشپز خونه شد آروم آروم شروع کرد به حرف زدن با مادرش ،کنار پریسا نشستم کنار گوشم گفت
_خونه طیب اینا نزدیک اینجاست؟
_زیاد دور نیستن چطور مگه؟
_تنها اومده ولی طوری که حرف میزد زنشم امشب میاد اینجا
_آها وقتی حنانه میره باشگاه فاطمه میره دنبالش حتما طیب خونه نرفته مستقیم اومده اینجا فاطمه و بچه ها هم میان
_زنش ماشین داره؟
_آره
زهرا خانم سینی به دست از آشپزخونه بیرون اومد سینی رو روی میز عسلی گذاشت روی مبل روبروی من و پریسا نشست
طیب از آشپزخونه بیرون اومد سمت اتاق رفت
پریسا برای چایی تشکر کرد
_ممنون چرا زحمت کشیدید
_خواهش میکنم یه چایی با این شیرینی های خوشمزه ای که برامون آوردی بخوریم من که دوست داشتم امشب شام پیش ما باشی ولی قبول نمیکنی طاها برسه با نورا میرسونتت
ابروهام رو توی هم کشیدم و نگاهم سمت در اتاقی رفت که طیب داخلش رفت پریسا متوجه عصبانیتم شد دستش رو روی دستم گذاشت با نگاهش میخواست آرومم کنه
طیب فکر کرده با این کارهاش میتونه همه چی رو درست کنه باید یه روز جلوی این رفتارش رو بگیرم حیف مسیر خونه پریسا اینا دوره وگرنه میگفتم من نمیام خودت برو بخاطر پریسا مجبور رفت و برگشت این مسیر رو برم و تحمل کنم
آینده
https://eitaa.com/joinchat/1275986393C57f6f531da
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
امام صادق(ع)فرمودند:
ثواب صدقه در شب و روز جمعه هزار برابر است.
#بحار_الانوار
از صدقه شب و روز جمعه جا نمونید هزار برابر ثواب داره ها
بزنیدروی شماره کارت کپی میشه
5892107046105584کارت بنام گروه جهادی حضرت مادر اگر برای شماره کارت گروه جهادی واریز نشد به این شماره کارت واریز بزنید بزنید روی شماره کارت کپی میشه
5894631547765255محمدی https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c رسید رو برای ادمین بفرستید🙏 @Karbala15 اجرتون باحضرت زهرا(س)
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای عهد با صدای دلنشین استاد فرهمند🌿"
اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼.
+ عھدۍتازھکنیم^^؟
#دعای_عهد
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
سلام کشتی امن نجات نوکرها
سلام ای تو حیات و ممات نوکرها
سلام شاه دو عالم، سلام اربابم
سلام بر تو شد از واجبات نوکرها
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
هدایت شده از دُرنـجف
🔺حدیث روز
امام علی علیه السلام:
🔹إِنَّ لِلْوَلَدِ عَلَى الْوَالِدِ حَقّاً، وَ إِنَّ لِلْوَالِدِ عَلَى الْوَلَدِ حَقّاً؛ فَحَقُّ الْوَالِدِ عَلَى الْوَلَدِ أَنْ يُطِيعَهُ فِي كُلِّ شَيْءٍ إِلَّا فِي مَعْصِيَةِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ، وَ حَقُّ الْوَلَدِ عَلَى الْوَالِدِ أَنْ يُحَسِّنَ اسْمَهُ وَ يُحَسِّنَ أَدَبَهُ وَ يُعَلِّمَهُ الْقُرْآنَ
🔹همانا فرزند را به پدر، و پدر را به فرزند حقّى است. حق پدر بر فرزند اين است كه فرزند در همه چيز جز نافرمانى خدا، از پدر اطاعت كند. و حق فرزند بر پدر آن كه نام نيكو بر فرزند نهد، خوب تربيتش كند، و او را قرآن بياموزد
حکمت ۳۹۹ نهج البلاغه