eitaa logo
شـــهــیــدانـــه🌱
15.6هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
2.3هزار ویدیو
37 فایل
کدشامدکانال 1-1-874270-64-0-1 رمان به قلم هانیه‌محمدے #مــهربانــو کپی حرام است و نویسنده راضی نیستن ❣حــامـےمــن❣مسیراشتباه❣گذر از طوفان https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/4 زیرمجموعه https://eitaa.com/joinchat/886768578Caaa1711609 تبلیغات @Karbala15
مشاهده در ایتا
دانلود
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1080 گذر از طوفان✨ به محض بسته شدن در صندلی رو عقب کشید همین که
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ استکان چاییش رو روی میز گذاشت و گفت _ برم وسایلم رو جمع کنم اگر اذیت نمیشی بیا داخل اتاق حرف بزنیم اگرم نمیتونی بشین تا بیام _باشه کارت تموم شد بیا سرش رو تکون داد و بیرون رفت چند دقیقه از رفتنش گذشته بود که بلند شدم از آشپزخونه بیرون رفتم کنار در اتاق به دیوار تکیه زدم صداش بلند شد _نورا خوبی؟ _بله روی زمین نشستم به وسایلی که هنوز با پارچه سفید پوشیده شده بودن زل زدم الان فرصت خوبیه بخوام حرف از زیر زبون طاها بکشم بفهمم تصمیمش چیه اگر مثل همین چند وقت بگه طلاق نمیدم دیگه مشکلی نیست به دکتر میگم میخوام برم خونه خودم ولی اگر طاها با طلاق موافق باشه بیچاره میشم بقول پریسا دودشم فقط توی چشم خودم میره با کوله پشتیش از اتاق بیرون اومد _چرا روی سرامیک نشستی بلند شو برو روی صندلی یا مبل بشین _ راحتم خسته شم بلند میشم با کمی فاصله کنارم نشست بعد از چند ثانیه سکوت نفسی کشید و گفت _چند روزی رو نیستم میخوام برم شمال دنبال کار ویلا و یکی از پروژها قرار بود داداش طاهر بره کار داشت گفتم من بجاش میرم داداش طیب و بابا مخالف بودن گفتن نوبت دکتر داریم باید این جلسه رو بریم بابا راضی کردم وقتی برگردم میریم برای اینکه زودتر به جوابی که میخواستم برسم بین حرف هاش گفتم _قرارمون این بود بعد از تموم شدن جلسات اگر به نتیجه نرسیدیم برای طلاق اقدام کنیم این جلسه که معلومه نتیجه ش چی میشه پس چرا بریم وقتی برگشتی من میرم خونه بابام بعد پیگیر کارها میشیم تند سرش رو چرخوند و نگاه چپ چپی بهم انداخت با لحن محکمی گفت _من اینطور قراری باکسی نذاشتم دکتر گفت باید دوست داشتنم رو ثابت کنم و نشون بدم این زندگی دوام داره بهش ثابت میکنم زاپاس https://eitaa.com/joinchat/1275986393C57f6f531da نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای‌ عهد با صدای‌ دلنشین‌ استاد فرهمند🌿" اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼. + عھدۍتازھ‌کنیم^^؟ @karbala_ya_hosein
سلام کشتی امن نجات نوکرها سلام ای تو حیات و ممات نوکرها سلام شاه دو عالم، سلام اربابم سلام بر تو شد از واجبات نوکرها @karbala_ya_hosein
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1081 گذر از طوفان✨ استکان چاییش رو روی میز گذاشت و گفت _ برم وس
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ آب دهنم رو بزور پایین فرستادم و محتاطانه گفتم تو فقط بچه میخواستی منم قول میدم تا به دنیا اومدنش مواظب همه چی باشم بعدش ابروهاش رو توی هم کشید و محکم تر از قبل گفت _وسط حرفم نپر بزار تموم بشه بعد حرف بزن دارم میرم شمال که این جلسه دکتر رو عقب بندازم این چند روزی که نیستم بشین فکر کن نزار دکتر اصرار به فاصله ای که ازش حرف میزد داشته باشه هنوز روی حرفش هست این خیلی خوبه ولی باید مطمئن بشم که هیچ وقت نظرش عوض نمیشه _خب من میرم پیش دکتر میگم رفتی دنبال کارت اگر حرف از فاصله چند وقته یا طلاق زد خبر میدم کلافه چنگی به موهاش زد و گفت _تو هیچ جا نمیری تاخودم بر گردم نفس کلافه ای کشید و ادامه داد _من طلاق بده نیستم پس انقد این کلمه رو به زبون نیار برای اینکه توی عصبانیتش هم حرفش رو بشنوم سعی کردم حرصش رو در بیارم و گفتم _تو قول دادی باید روی حرفت وایسی مگه بخاطر به دنیا اومدن بچه نگهم نداشتی قبل از اینکه از بیمارستان مرخص بشم باید برگه طلاق دستم باشه یهوی صداش بلند شد و تشر مانند گفت _من هیچ قولی ندادم چه بچه به دنیا بیاد چه نیاد من طلاق نمیدم پس رو اعصاب من رژه نرو با صدای زنگ گوشیش نگاه دلخور و عصبانیش رو از روم برداشت، کوله پشتیش رو روی دوشش انداخت و سمت در رفت قبل از اینکه بیرون بره گفت _یه راهی داری که از دست من و این زندگی راحت بشی از حرفش ترسیدم و دلهره گرفتم ولی برای اینکه خودم رو خونسرد نشون گفتم _چه راهی ؟ _دعاکن این مسیری که دارم میرم برگشت نداشته باشه منتظر جوابم نشد بیرون رفت در رو بهم کوبید با بسته شدن در اشک چشم هام یهوی جاری شد و ته دلم خالی شد _اه لعنت به این روزها کاش طیب جلوشو بگیره اجازه نده بره به خونه برگرد نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
دستم رو جلوی دهنم گرفته بودم و‌ هق می‌زدم. علی، برزخی دستش رو به شدت روی میز کشید و با یه حرکت همه‌ی تکه‌های آینه رو روی زمین ریخت. باز صدای پر از حرصش رو شنیدم. _ حرف بزن رویا! تموم دستش پر از خون شده بود و اون اصلاً توجهی نداشت، فقط فریاد می‌زد. _ توی عوضی کی رو دوست داری که بابتش این‌جوری ما رو بی‌آبرو کردی!؟ تو‌ همون اوج خشمش، دستش سمت گلدون شیشه‌ای روی میز رفت و گلدون رو به سمت من نشونه رفت. دوباره از ترس دو دستم رو‌ حائل صورتم کردم. به ثانیه نکشید که گلدون با دیوار نزدیک من برخورد کرد و باز صدای شکستنش، با صدای فریاد علی در هم پیچید. _ کی رو دوست داری نمک به حروم؟ اینبار با ترس و عجز، بین هق هقم ناله زدم: _ تو رو علی... تو رو... https://eitaa.com/joinchat/1734934546C9ef95d0bac
شـــهــیــدانـــه🌱
دستم رو جلوی دهنم گرفته بودم و‌ هق می‌زدم. علی، برزخی دستش رو به شدت روی میز کشید و با یه حرکت همه‌ی
رویا دختر هفده ساله ای که به خاطر فوت پدر و مادرش از پنج سالگی خونه‌ی عموش زندگی میکنه. وسط خاستگاریش جلوی کل فامیل میگه جواب من نه هست چون یکی دیگه رو دوست دارم😱 پسرعموش که یازده سال ازش بزرگتره، غیرتی میشه عصبی میگه کیو دوست داری دختره میگه تو رو😎😅
هدایت شده از  حضرت مادر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥صحبت های دانشجوی معترض امروز در حضور پزشکیان
دستم رو جلوی دهنم گرفته بودم و‌ هق می‌زدم. علی، برزخی دستش رو به شدت روی میز کشید و با یه حرکت همه‌ی تکه‌های آینه رو روی زمین ریخت. باز صدای پر از حرصش رو شنیدم. _ حرف بزن رویا! تموم دستش پر از خون شده بود و اون اصلاً توجهی نداشت، فقط فریاد می‌زد. _ توی عوضی کی رو دوست داری که بابتش این‌جوری ما رو بی‌آبرو کردی!؟ تو‌ همون اوج خشمش، دستش سمت گلدون شیشه‌ای روی میز رفت و گلدون رو به سمت من نشونه رفت. دوباره از ترس دو دستم رو‌ حائل صورتم کردم. به ثانیه نکشید که گلدون با دیوار نزدیک من برخورد کرد و باز صدای شکستنش، با صدای فریاد علی در هم پیچید. _ کی رو دوست داری نمک به حروم؟ اینبار با ترس و عجز، بین هق هقم ناله زدم: _ تو رو علی... تو رو... https://eitaa.com/joinchat/1734934546C9ef95d0bac
شـــهــیــدانـــه🌱
دستم رو جلوی دهنم گرفته بودم و‌ هق می‌زدم. علی، برزخی دستش رو به شدت روی میز کشید و با یه حرکت همه‌ی
رویا دختر هفده ساله ای که به خاطر فوت پدر و مادرش از پنج سالگی خونه‌ی عموش زندگی میکنه. وسط خاستگاریش جلوی کل فامیل میگه جواب من نه هست چون یکی دیگه رو دوست دارم😱 پسرعموش که یازده سال ازش بزرگتره، غیرتی میشه عصبی میگه کیو دوست داری دختره میگه تو رو😎😅
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1082 گذر از طوفان✨ آب دهنم رو بزور پایین فرستادم و محتاطانه گفت
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ صدای نورا گفتن زهرا خانم بلند شد سرم رو از روی زانو هام برداشتم اشک های روی صورتم رو با پشت دستم پاک کردم دستم رو روی زمین گذاشتم و بلند شد در رو باز کردم _بله حاج خانم؟ _دو ساعته تنها نشستی بالا بیا پایین نهارتو بخور _چشم الان میام در رو بستم سمت سرویس رفتم آبی به دست وصورتم زدم به آینه خیره شدم چشمام قرمز شده اگر میتونستم بیخیال نهار بشم و تا شب بالا بمونم قرمزی چشم هام خوب بشه ولی با وجود این ضعفهای زود به زودم نمیتونم گرسنگی رو تحمل کنم از خونه بیرون رفتم در رو بستم ،آروم آروم پله ها رو پایین رفتم چند دقیقه ای روی پله آخر نشستم تا نفسم به حالت عادی برگرده با باز شدن در طبقه پایین دست از نرده گرفتم و بلند شدم و سرم رو پایین انداختم چشم هام رو نبینه زهرا خانم نگاهش روم ثابت شد _چرا پشت در نشستی میخواستم بیام بالا دنبالت نگرانت شدم _چند دقیقه ای روی پله نشستم در رو باز کرد داخل رفتم قبل از اینکه سمت اتاق برم گفت _ بیا نهارت رو بخور بعد میری استراحت میکنی مسیر رفته رو برگشتم وارد آشپز خونه شدم روی صندلی نشستم بشقاب برنج و ظرف خورشت قیمه ای که بوش توی کل خونه پخش شده بود رو جلوی دستم گذاشت سمت یخچال رفت کاسه سالاد شیرازی رو هم برام آورد قاشقم رو برداشتم مشغول خوردن بشم که زهرا خانم نگاهش به چشم هام گره خورد و ناراحت گفت _چرا گریه کردی؟طاها ناراحتت کرد؟ سرم رو روبه بالا تکون دادم برای اینکه بیخیال گریه کردنم بشه گفتم _دلم گرفته بود چیزی نشده طوری که حرفم رو باور نکرده باشه نگاهم کرد و گفت _فعلا نهارتو بخور بعد حرف میزنیم تلفن سیار رو از روی اپن برداشت سمت مبلا رفت میخواد به کی زنگ بزنه نکنه به طاها زنگ بزنه دعواش کنه ناراحت بشه فکر کنه من حرفی زدم بدتر اعصابش خرد بشه زاپاس https://eitaa.com/joinchat/1275986393C57f6f531da نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
هدایت شده از  حضرت مادر
محبوب من!! در طول تاریخ برای بازگشت هیچ معشوقی به اندازه شما التماس نشده... اللهم عجل لولیک الفرج بیا که خلق بداند صاحبی داریم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای‌ عهد با صدای‌ دلنشین‌ استاد فرهمند🌿" اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼. + عھدۍتازھ‌کنیم^^؟ @karbala_ya_hosein
سلام کشتی امن نجات نوکرها سلام ای تو حیات و ممات نوکرها سلام شاه دو عالم، سلام اربابم سلام بر تو شد از واجبات نوکرها @karbala_ya_hosein
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1083 گذر از طوفان✨ صدای نورا گفتن زهرا خانم بلند شد سرم رو از ر
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ ظرفهارو داخل سینک گذاشتم شیر آب رو باز کردم که زهرا خانم وارد آشپزخونه شد اجازه نداد ظرفهارو بشورم _عه نورا چند بار بگم کار نکن با این وضعیتت نباید زیاد سر پا وایسی برو داخل هال چند دقیقه قدم بزن بعد هم بشین تا بیام _آخه اینطوری که نمیشه من هیچ کاری انجام ندم _کارهای که اذیت نشی میگم انجام بدی الانم برو قدم بزن _این سه ماه هم اینطوری پیش برم دیگه منفجر میشم آروم خندید _نگران نباش زیادم چاق نشدی چون چاقی رو دوست نداری اینطوری حس میکنی از آشپز خونه بیرون رفتم چند دقیقه ای توی هال قدم زدم و زهرا خانم رو صدا زدم _حاج خانم _جانم؟ _ببخشید میشه برم توی اتاق استراحت کنم نمیتونم بشینم _برو عزیزم اگر چیزی خواستی صدام بزن _ممنون باشه چشم برگشتم داخل اتاق روسریم رو روی تخت انداختم و لباسم رو عوض کردم و دراز کشیدم به سقف خیره شدم نمیدونم طاها رفت یا نه پریسا هم شرکت نیست ازش بپرسم رفته شرکت یا نه بی خبری چقد بده مثل همون روزهای که گفت توی جاده س و برگرده خبر میده چند باری تا شب گوشی رو چک کردم ولی تا نماز صبح خبری ازش نشد اون روزها نگرانش شده بود و بقول دکتر دلتنگش ولی من نمیخواستم دل ببندم چون میترسیدم و فکر میکردم هیچ وقت امکان نداره اینطور وصلتی انجام بشه اگر همون روزها حس های که گهگداری به سراغم می اومد رو سرکوب نمیکردم و به طاها اجازه میدادم به خواستگاری بیاد شروع زندگیمون اینطور نمیشد ولی کسی چه میدونست من چه روزهای سختی بعد رفتن مامان گذروندم و هیچ کسی حواسش نبود هنوز روزهای زیادی از غم بزرگی که روی دلم خودم و بابا نشسته بود نگذشته بود که ناز بانو آوردن بشه ناجی زندگیمون ،نجات دهنده نبوده که هیچ بخاطر خواسته هاش وحسادت به اطرافیانش بدتر غرقمون کرد دستم رو روی قطره های اشکی که دیدم رو تار کرده بودن کشیدم و چشم هام رو بستم با صدای باز شدن در اتاق چشم هام رو باز نکردم و سعی کردم پلک هام تکون نخورن که زهرا خانم فکر کنه خوابیدم چند باری آروم صدام کرد وقتی جوابی نشنید نفس عمیقی کشید و از اتاق بیرون رفت نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
هدایت شده از  حضرت مادر
💢‌ *سلام امام زمانم* 🔹‌سلام بر شما ای خاندان رحمت و نبوت 🔹سلام بر شما ای سرچشمه دانش و کانون رسالت 🔹‌اللهم عجل لولیک الفرج💚
هدایت شده از  حضرت مادر
جمله ای از رهبرمعظم انقلاب که جوان دانشجو در کلیپ اشاره کرد..
هدایت شده از  حضرت مادر
جمله ای از رهبرمعظم انقلاب که جوان دانشجو در کلیپ اشاره کرد..
‌_😭😭😭😭 +چرا گریه می‌کنی؟ _دیروز مادر شوهرم اومد ، یخچالو باز کرد، دید که هارو با پلاستیک گذاشتم تو ، کلی کرد😭 +اخه کی دیگه از این کارا می‌کنه ؟🤦‍♀ _خب من که بلد نیستم😢 +مگه تو کانال هنر خانه داری جویین نیستی؟😒 _نه، چی هست؟ +یه کاناله که ترفند داری یاد میده، این که چجور وسایل رو کنی و خونت و باشه، تازه کلی کارای هنری هم داره... _وااقعا؟ وای نمی‌دونستممم😳 +بیا لینکشو بهت می‌دم ولی به کسی نگیا🤫خزش می‌کنن..👇 https://eitaa.com/joinchat/1416102027C206c14c564
فقط یک‌ نابغه میتونه در عرض ۱۵ دقیقه گوزن رو پیدا کنه😎 بزن رو لینک تا بهت بگم کجاش بود😅👇 https://eitaa.com/joinchat/2673672343Cc8cec83c1d
هدایت شده از  حضرت مادر
رو کرد به دخترم زهرا گفت: وقتی گره‌های بزرگ به کارتون افتاد، از خانم فاطمه ی زهرا سلام الله کمک بخواید، گره‌های کوچیک رو هم، از شهدا بخواید براتون باز کنن شهید حاج حسین همدانی🕊🌹
دستم رو جلوی دهنم گرفته بودم و‌ هق می‌زدم. علی، برزخی دستش رو به شدت روی میز کشید و با یه حرکت همه‌ی تکه‌های آینه رو روی زمین ریخت. باز صدای پر از حرصش رو شنیدم. _ حرف بزن رویا! تموم دستش پر از خون شده بود و اون اصلاً توجهی نداشت، فقط فریاد می‌زد. _ توی عوضی کی رو دوست داری که بابتش این‌جوری ما رو بی‌آبرو کردی!؟ تو‌ همون اوج خشمش، دستش سمت گلدون شیشه‌ای روی میز رفت و گلدون رو به سمت من نشونه رفت. دوباره از ترس دو دستم رو‌ حائل صورتم کردم. به ثانیه نکشید که گلدون با دیوار نزدیک من برخورد کرد و باز صدای شکستنش، با صدای فریاد علی در هم پیچید. _ کی رو دوست داری نمک به حروم؟ اینبار با ترس و عجز، بین هق هقم ناله زدم: _ تو رو علی... تو رو... https://eitaa.com/joinchat/1734934546C9ef95d0bac
شـــهــیــدانـــه🌱
دستم رو جلوی دهنم گرفته بودم و‌ هق می‌زدم. علی، برزخی دستش رو به شدت روی میز کشید و با یه حرکت همه‌ی
رویا دختر هفده ساله ای که به خاطر فوت پدر و مادرش از پنج سالگی خونه‌ی عموش زندگی میکنه. وسط خاستگاریش جلوی کل فامیل میگه جواب من نه هست چون یکی دیگه رو دوست دارم😱 پسرعموش که یازده سال ازش بزرگتره، غیرتی میشه عصبی میگه کیو دوست داری دختره میگه تو رو😎😅
عزیزان به حرمت عزای وفات خانم حضرت معصومه(س) پارت نداریم عزاداری هاتون قبول درگاه حق التماس دعا🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای‌ عهد با صدای‌ دلنشین‌ استاد فرهمند🌿" اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼. + عھدۍتازھ‌کنیم^^؟ @karbala_ya_hosein
سلام کشتی امن نجات نوکرها سلام ای تو حیات و ممات نوکرها سلام شاه دو عالم، سلام اربابم سلام بر تو شد از واجبات نوکرها @karbala_ya_hosein