eitaa logo
شـــهــیــدانـــه🌱
15.6هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
2.3هزار ویدیو
37 فایل
کدشامدکانال 1-1-874270-64-0-1 رمان به قلم هانیه‌محمدے #مــهربانــو کپی حرام است و نویسنده راضی نیستن ❣حــامـےمــن❣مسیراشتباه❣گذر از طوفان https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/4 زیرمجموعه https://eitaa.com/joinchat/886768578Caaa1711609 تبلیغات @Karbala15
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای‌ عهد با صدای‌ دلنشین‌ استاد فرهمند🌿" اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼. + عھدۍتازھ‌کنیم^^؟ @karbala_ya_hosein
سلام کشتی امن نجات نوکرها سلام ای تو حیات و ممات نوکرها سلام شاه دو عالم، سلام اربابم سلام بر تو شد از واجبات نوکرها @karbala_ya_hosein
شـــهــیــدانـــه🌱
عزیزان فیلم بالا از شرایط زندگی خانواده یه دختر ۲۲ساله س که چند ماه عقد کرده و پدرش توانایی کار کردن
دوستانی که اول هفته و روزشون با صدقه شروع میکنن حواسشون به این خانواده باشه اجرتون با حضرت زهرا(س)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سید میشه برگردی؟ بگیم اشتباه کردیم قبوله!؟ بگیم در حقت کوتاهی کردیم، می پذیری!؟
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1149 گذر از طوفان✨ صدای زنگ گوشی از خواب بیدارم کرد چشم هام رو
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ بعد از زیارت حرم های سامرا و کاظمین راهی شهر کربلا شدیم پرده رو کشیدم سرم رو روی شونه طاها گذاشتم و چشم هام رو بستم _خوابت میاد؟ _آره پلک هام سنگین شدن نمیتونم باز نگهشون دارم _بخواب رسیدیم کربلا وسایل رو بزاریم هتل بریم حرم، مثل دیشب که تا نماز صبح حرم بودیم ،بتونیم بین الحرمین باشیم _هیچ وقت فکر نمیکردم با این حالم بتونم بیدار بمونم و اعمال زیارت رو انجام بدم ،توام بخواب از وقتی اومدیم چند ساعت بیشتر نخوابیدی برگردیم بخاطر بی خوابی ها خستگیت در نمیره و نمیتونی کار هات رو انجام بدی _نگران نباش منم میخوابم از وقتی وارد حرم پدر امام رضا (ع)و نوه ش شدم چقد دلم هوایی مشهد رو کرده اگر توی این وضعیت نبودم به طاها میگفتم چند وقت دیگه یه سفر تا مشهد بریم ولی با این شرایط نمیشه اگر آقا بطلبه مگه نزدیک یکسالگی بچه ها بشه بریم باصدای صلوات دسته جمعی کاروان و نورا گفتن طاها چشم هام رو باز کردم سرم رو از روی شونه ش برداشتم کف دست هام رو روی صورتم کشیدم _جانم ؟ _ساعت خواب خوبی؟ _آره ،کجاییم؟ بلند شد پرده رو کنار زد رسیدیم کربلا ذوق زده به نخل های بیرون و آب رود خانه ای که توی مسیر بود خیره شدم _زود رسیدیم یا من زیاد خوابیدم آروم خندید _گزینه دوم روی صندلی جابجا شدم نگاهم توی صورتش چرخید _اصلا نخوابیدی؟ _چرا خوابیدم ولی زود بیدار شدم _رسیدیم هتل یه چند ساعت استراحت کن بعد بریم زیارت که اگر خواستیم حرم بمونیم اذیت نشی لبخندی گوشه لبش نشست _وسایل رو بزاریم هتل میریم حرم اگر خسته نیستی _نه دوست دارم زودتر بریم صدای صلوات دوباره جمعیت بلند شد طاها به بیرون اشاره کرد ذوق زده گفت _گنبد حرم امام حسین(ع) ببین سرم رو چر خوندم به گنبد طلایی که از دور مشخص بود خیره شدم یهوی بغض کردم و تا زمانی که گنبد توی دید بود چشم ازش برنداشتم، طاها که متوجه حالم شده بود گفت _نزدیکیم بریم بین الحرمین میتونی از نزدیک گنبد و بارگاه رو ببینی بزور بغضم رو قورت دادم و گفتم _طاها این آب مال دریاست یا همین رودخانه؟فرات کجاست؟ آهی کشید _این مال فرات نگاه دوباره رو به آبی که در حال حرکت بود دادم و با حال گرفته ای گفتم _فرات این همه آب داشته آب رو به خانواده امام حسین(ع)ندادن نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
_صنم چرا انقد میترسی نگران نباش فقط اگر تا یه ساعت دیگه بهت زنگ نزدم کاری که بهت گفتم انجام بده هراسون گوشی رو توی دستم جابجا کردم _فائزه چرا حرف گوشی نمیدی میگم نرید،ای بابا تو که بهتر از هر کسی میدونی این پسره چه دوستای عوضی و خطرناکی داره افتادید پشت سرش تعقیبش کنید آمارش رو در بیارید فکر کردید اینا به همین راحتی میزارن کسی زاغ سیاهشون چوب بزنه وسط حرفم پرید نوچی کرد با استرسی که توی صداش بود گفت _حواسمون هست بقول زهرا اگر بخوایم به حرف تو گوش کنیم و دست روی دست بزاریم باید بریم بفکر لباس باشیم که ساقدوشت بشیم این پسره تا روی اصلیش نمایان نشه با همین ظاهر مثبتی که توش نقش بازی میکنه گند میزنه به آینده ت ،اگر دردسترس نبودم شلوغش نکنی تا یک ساعت صبر کن خبری نشد زنگ بزن فاطمه شماره پلاکی که فرستادم بهش بده نفس کلافه ای کشیدم و حرفشو قطع کردم _متوجه م میفهمم داری چی میگی ولی خطر ناک ترین راه انتخاب کردید تا برگردید من هزار بار مردم و زنده شدم برگردید یه فکر دیگه ای میکنیم _صنم صدات داره قطع و وصل میشه _الو فائزه صدام رو میشنوی؟ گوشی رو از کنار گوشم برداشتم به صفحه خیره شدم چشم هام رو بستم و دستم رو روی سرم گذاشتم ای وای آنتشم پرید الان چکار کنم ،خدایا خودت مواظبشون باش اتفاقی نیفته وگرنه من نمیتونم خودم رو ببخشم
هدایت شده از  حضرت مادر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه شود . . 😍 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
نگاه خاص همسری که تازه بهش محرم شده بودم ازارم میداد. _چه موهای قشنگی داری؟ تازه متوجه شدم که روسری سرم نیست. دستم رو کشید مجبور شدم بشینم کنارش. _من چقدر خوشبختم صبح که چشم هام رو باز کردم با یه فرشته ی کوچولو روبرو شدم. سر به زیر گفتم: _اقا اشتباه کردیم بی اجازه ی مادرتون ... _تو درست ترین تصمیم زندگی منی. _شما نمی ترسید؟ _میترسم ولی نه از مادرم، اونو راضی میکنم. _پس از کی میترسید؟ https://eitaa.com/joinchat/3211591697C5c62ed6d17
نگار بعد از پدر و مادرش مجبوره تو خونه ای کنه که اونجا بودن غافل از اینکه احمدرضا اون خونه بهش 💯 داره ولی مادش که شدیدا به اصالت خانوادگی🚫 اهمیت میده مخالفه تا اینکه متوجه میشه برادرش رامین♨️ هم به نگار علاقه داره.... https://eitaa.com/joinchat/3211591697C5c62ed6d17
هدایت شده از دُرنـجف
توصیه میکرد که: نرمخو و‌ مهربان باشید، بدون اینکه ضعیف به نظر بیایید! و سخت‌گیر باشید، بدون‌ اینکه زورگویی کنید... _اول‌روانشناس‌عالم‌علی‌علیه‌السلام غررالحکم،حدیث۷۱۶۰
هدایت شده از  حضرت مادر
15ـ آثار افراط در محبت.mp3
16.06M
🔸 درس پانزدهم: افراط در محبت
هدایت شده از  حضرت مادر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴✨در فاطمیه برای ظهور امام زمان(عج) برنامه ریزی و کار کنیم... 💌هدف فاطمیه همین... وصل شدن به امام زمان(عج) 🌱
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1150 گذر از طوفان✨ بعد از زیارت حرم های سامرا و کاظمین راهی ش
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ وسایل رو داخل اتاقمون گذاشتیم لباس هامون رو عوض کردیم طاها سمت اتاق مامان و پدر جون رفت ضربه ای به در زد چند لحظه بعد حاجی در رو باز کرد _جانم بابا؟ _بابا ما میریم حرم اذان مغرب زیر تلوزیون بین الحرمین منتظرتون هستیم _باشه عزیزم برید التماس دعا بعد از چند دقیقه به خیابونی که تقریبا شلوغ بود رسیدیم با دیدن گلدسته های طلایی و نوشته سبز رنگ السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبَا الْفَضْلِ الْعَبّاسَ حیرت زده به روبروم خیره شدم طاها چند قدمی جلوتر رفت دستش رو روی سینه اش گذاشت و سلام داد ،با حالی که انگار توی خواب بودم چند باری پلک هام رو بستم و باز کرد که مطمئن بشم خواب نیستم با هر بار باز و بسته شدن پلک هام اشک چشم هام پشت سر هم روی صورتم غلت میخوردن و پایین می اومدن طاها نگران روی پاشنه پا چرخید با دیدنم نفس راحتی کشید چند قدمی به عقب برگشت برای اولین بار به صورت خسیس در اشکم گیر نداد و روی صورتم زوم نشد _بریم سمت حرم امام حسین(ع) بعد یه جایی رو پیدا میکنیم میشینم تا مامان و بابا بیان بعد با مامان میری زیارت آروم و با طمانینه به حضرت عباس(ع)سلام دادم نفس عمیقی کشیدم و پا به پای هم به طرف حرم امام حسین(ع)رفتیم روبروی گنبد و گلدسته ها طاها با صدای سوزناکی زیر لب آروم زمزمه کرد سلام آقا که الان روبروتونم ، من ایستادم ، زیارتنامه میخونم حسین جانم ، حسین جانم ؛ حسین جانم دوست دارم … سبک بالم ، تو ایوون تو جا دارم ، از این دنیا ، یه قطعه کربلا دارم السلام علیک یا سیدنا العطشان سیدنا الغریب سیدنا المظلوم …. همزمان با صدای طاها شدت بارش اشکهام بیشتر شد و توی همون حال دگرگونم سلام دادم طاها چند دقیقه بعد بدون اینکه از اون حال و هوا در بیاد به گوشه ای از بین الحرمین که فرش پهن شده بود روبروی نوشته السلام علیک یاأباالشهداء اشاره کرد _بریم اونجا بشینیم؟ اشک چشم هام رو پاک کردم و سرم رو تکون دادم _بریم هیچ وقت فکر نمیکردم طاها انقد صداش قشنگ و دلنشین باشه چقدم با احساس و دلی میخونه وقتی برگردیم یادم باشه ازش بپرسم توی مراسم های مذهبی هم میخونه یانه کاش الان دوباره بخونه یه دل سیر گریه کنم و سبک بشم آینده🤨🤨🤨 https://eitaa.com/joinchat/1275986393C57f6f531da نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
سلام مهربونا شبتون بخیر از فردا پارت گذاری تغییر میکنه صبح پارت سراب و شب گذر از طوفان ارسال میشه🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای‌ عهد با صدای‌ دلنشین‌ استاد فرهمند🌿" اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼. + عھدۍتازھ‌کنیم^^؟ @karbala_ya_hosein
سلام کشتی امن نجات نوکرها سلام ای تو حیات و ممات نوکرها سلام شاه دو عالم، سلام اربابم سلام بر تو شد از واجبات نوکرها @karbala_ya_hosein
✨🌘🌘✨🌘🌘✨🌘🌘✨ ✨🌘🌘✨🌘🌘✨🌘✨🌘✨ ✨🌘 سراب🕳 پنجره رو بستم نگاه از حیاط برداشتم آهی کشیدم و پرده رو مرتب کردم با قدم های سست به سمت تخت رفتم خدایا چرا هر لحظه استرسم بیشتر میشه زودتر برم خونه خانم جون شاید حالم بهتره بشه‌، اگر دیر تر برم احتمال داره از رفتن پشیمون بشم، اول به صدرا زنگ بزنم بعد برم با بیقراری بلند شدم و دور خودم چرخیدم نگاهی به کل اتاق انداختم کجاست کلافه نوچی کردم ای بابا همین جا گذاشته بودمش چند لحظه ای چشم هام رو بستم و تمرکز کردم یادم اومد ک آخرین بار رو میز آرایش گذاشتم به سرعت سمت چپ اتاق که میز قرار داشت چشم چرخوندم و بالاخره گوشی رو دیدم سریع شماره صدرا رو گرفتم _سلام یکی یه دونه بابا _سلام داداش میدونی من حوصله ندارم چرا سر به سرم میزاری _ته تغاری جان من جدی میگم ولی قبول نمیکنی دیگه مشکل خودته ،رسیدی خونه خانم جون؟ نفسم رو محکم بیرون فرستادم _توی کدوم منطق به کسی که یه خواهر و دوتا برادر داره میگن یکی یدونه؟ نه هنوز نرفتم زنگ زدم باهات حرف بزنم بعد برم خنده صدا داری کرد _منطق خانواده حاج علی کلافه اسمش رو صدا زدم _عه جانم چرا میزنی _میدونی حالم بده ،استرس دارم ،تمرکز ندارم بعد داری شوخی میکنی حرفم رو قطع کرد با لحن محکمی گفت _عزیزدلم داری خودت رو الکی عذاب میدی استرس دارم تمرکز ندارم این چه حرفی میزنی این همه خواستگار داشتی پسر حاج فتاح هم یکی مثل بقیه یه نه میگی میرن چرا انقد شلوغ میکنی گوشی رو توی دستم جابجا کردم و چشم هام رو باحرص بستم _داداش من کدوم خواستگار من اندازه آقا مازیار پیرزاده کَنه بود ؟دیگه چطوری باید رفتار کنم متوجه بشن جوابم منفی ها؟شده کابوس شب و روز زندگی من، بابا هم گیر داده تو بگو این پسره مشکلش چیه من خود جواب رد میدم _خب راست میگه دیگه هرچی میگیم حرف بزن میگی فعلا نمیتونم بگم حرف بزن تموم همه چی تموم بشه قال قضیه کنده بشه بره _بدون مدرک هر حرفی بزنم هیچ کدوم قبول نمیکنید بابا که بعد شنیدن حرف هام میگه برو استغفار کن به بچه مردم تهمت نزن شما ها هم هیچ کدوم قبول نمیکنید منم فعلا هیچ مدرکی برای ثابت کردن حرف هام ندارن لحن صداش نگران و کنجکاو شد _صنم مگه تو چی از مازیار میدونی که باید مدرک داشته باشی حرف بزنی ؟ _گفتم که فعلا نمیتونم بگم پس خواهشأ داداش اصرار نکن ،الانم زنگ زدم بگم چمدونم آماده س فقط اومدی خونه تا قبل از رسیدن بابا برام بیارش که برات دردسر نشه _مطمئنی اینطوری شرایط رو سخت تر نمیکنی ؟با مامان حرف زدی راضی بری خونه خانم جون؟ _در حال حاضر هیچ راه دیگه ای بجز رفتن ندارم ،مامانم راضی میکنم بعد میرم _باشه عزیزم پس رسیدی بهم خبر بده _چشم خدا حافظ _مراقب خودت باش خدانگهدار نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ قسمت‌اول https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/54932 ✨ ✨🌘🌘✨🌘🌘✨ ✨🌘🌘✨🌘🌘✨🌘✨🌘✨
- بیوه برادرتون چند ماهشه؟ دندان هایش را با غیظ روی هم کشید - چهار ماه... دکتر عینکش رو روی میز گذاشت - امضای لازمه برای ورود به اتاق عمل هر چه زودتر خبرشون کنید با درد لب گزیدم و اون با نفرت نگاهش رو از روی صورتم بالا کشید. - کجا رو باید امضا کنم؟ دکتر که کم حوصله بود، تشر زد - شما نیستید مگه? - دیروز صبح شدم شوهرش! - یعنی الان همسر قانونی این خانوم هستی؟ شناسنامه رو که روی میز انداخت سریع بلند شدم من این کله شق را خوب می شناختم. - آره شوهرشم https://eitaa.com/joinchat/2606564098C696196bb0e
هدایت شده از  حضرت مادر
💚 ای نبض زمان زمانه دلگیر شده است برگرد که ظهورتان دیر شده است... ✦السّلامُ عَلَیْڪَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا شَریڪَ الْقُرْآنِ ، ✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ
نگاه خاص همسری که تازه بهش محرم شده بودم ازارم میداد. _چه موهای قشنگی داری؟ تازه متوجه شدم که روسری سرم نیست. دستم رو کشید مجبور شدم بشینم کنارش. _من چقدر خوشبختم صبح که چشم هام رو باز کردم با یه فرشته ی کوچولو روبرو شدم. سر به زیر گفتم: _اقا اشتباه کردیم بی اجازه ی مادرتون ... _تو درست ترین تصمیم زندگی منی. _شما نمی ترسید؟ _میترسم ولی نه از مادرم، اونو راضی میکنم. _پس از کی میترسید؟ https://eitaa.com/joinchat/3211591697C5c62ed6d17
نگار بعد از پدر و مادرش مجبوره تو خونه ای کنه که اونجا بودن غافل از اینکه احمدرضا اون خونه بهش 💯 داره ولی مادش که شدیدا به اصالت خانوادگی🚫 اهمیت میده مخالفه تا اینکه متوجه میشه برادرش رامین♨️ هم به نگار علاقه داره.... https://eitaa.com/joinchat/3211591697C5c62ed6d17
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از دُرنـجف
(1).mp3
12.69M
عشق ِ شبای بچگیمه : ))) ❤️‍🩹
هدایت شده از  حضرت مادر
16ـ میزان و روش تنبیه کودک.mp3
15.22M
🔸 درس شانزدهم: میزان و روش تنبیه کودک
نگاه خاص همسری که تازه بهش محرم شده بودم ازارم میداد. _چه موهای قشنگی داری؟ تازه متوجه شدم که روسری سرم نیست. دستم رو کشید مجبور شدم بشینم کنارش. _من چقدر خوشبختم صبح که چشم هام رو باز کردم با یه فرشته ی کوچولو روبرو شدم. سر به زیر گفتم: _اقا اشتباه کردیم بی اجازه ی مادرتون ... _تو درست ترین تصمیم زندگی منی. _شما نمی ترسید؟ _میترسم ولی نه از مادرم، اونو راضی میکنم. _پس از کی میترسید؟ https://eitaa.com/joinchat/3211591697C5c62ed6d17
نگار بعد از پدر و مادرش مجبوره تو خونه ای کنه که اونجا بودن غافل از اینکه احمدرضا اون خونه بهش 💯 داره ولی مادش که شدیدا به اصالت خانوادگی🚫 اهمیت میده مخالفه تا اینکه متوجه میشه برادرش رامین♨️ هم به نگار علاقه داره.... https://eitaa.com/joinchat/3211591697C5c62ed6d17
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1151 گذر از طوفان✨ وسایل رو داخل اتاقمون گذاشتیم لباس هامون رو
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ لحظه وداع رسیده بود ولی نمیتونستم از قطعه بهشتی که این چند روز توی هواش نفس کشیده بودم دل بکنم و خدا حافظی کنم به سختی پله هارو با کمک مامان بالا رفتم دوباره وسط دوراهی که از قشنگترین دوراهی هاکه تا حالا ندیده بودم قرار گرفتم مامان به طرف گوشه ای از بین الحرمین که طاها گفته بود اشاره کرد به طرف خروجی رفتیم هر لحظه که چند قدمی از حرم ها و دوراهی که این چند روز کلی با حال دلم بازی کردن بود دور تر میشدم حال دلتنگی عجیبی روی دلم سنگینی میکرد و نفس کشیدن رو برام سخت تر میکرد ،بابا بعد از چند دقیقه سکوت گفت _خرید دارید یا مستقیم بریم هتل؟ طاها نگاهی بهم انداخت _برای همه سوغاتی خریدی؟ _آره فکر کنم مامان سرش رو چرخوند و گفت _نگاهی به مغازه ها بنداز اگر چیزی میخوای بگو وایسیم بخری سرم رو تکون دادم _چشم طاها کلید هر دوتا اتاق تحویل گرفت با آسانسور به بالا رفتیم طاها در اتاق رو باز کرد قبل از اینکه بریم داخل بابا صداش زد _جانم بابا؟ _وسایلتون آماده کنید که وقت رفتن توی هول و ولا نیفتید برای جمع کردن _همه وسایل دیشب جمع کردیم _خوبه پس فعلا روی لبه تخت نشستم و چشم هام روبستم _نورا خوابت میاد بخواب چند دقیقه قبل از اینکه بریم بیدارت میکنم چشم های خسته م رو باز کردم _تو نمیخوابی؟ _نه عزیزم _طاها ؟ _جانم؟ _چقد دل کند از حرم سخته اصلا دوست نداشتم خدا حافظی کنم خیلی زود گذشت لبخند عمیقی روی لبش نشست _بهشت روی زمین همینطوره دیگه تنها جایی که هرچقد بیایی بازم دلتنگ تر از قبل میشی بقول همون مداحی معروف،بیچاره اون که حرم رو ندیده،بیچاره تر اون که دید کربلاتو آینده😱😱 https://eitaa.com/joinchat/1275986393C57f6f531da نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫