eitaa logo
شـــهــیــدانـــه🌱
13.2هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
2.3هزار ویدیو
37 فایل
کدشامدکانال 1-1-874270-64-0-1 رمان به قلم هانیه‌محمدے #مــهربانــو کپی حرام است و نویسنده راضی نیستن ❣حــامـےمــن❣مسیراشتباه❣گذر از طوفان https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/4 زیرمجموعه https://eitaa.com/joinchat/886768578Caaa1711609 تبلیغات @Karbala15
مشاهده در ایتا
دانلود
بیمار ِ کربلا ، تو دوا کن مریض را .. بیمار ِ کربلا شده‌ام سالیان ِ سال ...
شهیدمحمودکاوه شادی روحش پنج صلوات دوستانی که فرستادن اعلام کنن👇 @karbala15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
141271094.mp3
5.19M
🎼 دست تقدیر گریه می کنه ای وای 🎙 سیدمجید بنی فاطمه @karbala_ya_hosein
27.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
|حسین آقام همه میرن تو میمونی برام.........| 🎤 امیرعباسی/سیدرضانریمانی
چقدر از مَنش این دور شدیم آنقدر خیره به شده و کور شدیم معذرت از همه خوبان و همه همرزمان ما برای شهدا وصله ی ناجور شدیم...!
اللهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ . @karbala_ya_hosein
مــاکجاییم واینها کجـا؟ می دانید چرا این مدافعان حرم درپیاده رو و زیر باران نمازمیخواندند؟ چون نمی دانستندصاحب منزل ازنمازآنان درمنزلش راضی هست یانه! این رزمندگان دلاورقبل ازشکست داعش درسوریه،نفس خودرا شکست داده اند.....
📌 چهل جلسه توجیهی! ◾️ قرار است با هم چهل جلسه توجیهی داشته باشیم؛ چهل جلسه که فقط باید یک کار کنیم: کلاه خود را قاضی کنیم. می‌خواهیم حتی شده به ناحق، به کوفیان در تنها گذاشتن امام حسین حق بدهیم! ◽️ می‌خواهیم بدانیم چه شد که اینطور شد، تا عبرت بگیریم. اگر تکراری در کار تاریخ باشد که قطعا هست، بدانیم توجیه کردن، همان عذر شرعی آوردن است. اگر قرار است علمدار و رسانه‌ی امام زمان‌مان باشیم، یا اگر دوست داریم حضرت عباس و حضرت زینب را الگوی خود قرار دهیم و مثل آنها باشیم، باید از این کلاه برداریِ دینی، یعنی توجیهِ مسائل، فاصله بگیریم. 📚 مطالب چهل‌گانه‌ی این مبحث، برداشتی است از کتاب توجیه المسائل کربلا. 📎 ۱
{} مهیا، اشک هایش را پاک کرد. ــــ مهیا! مگه چه اتفاقی افتاده که تو اینجوری بهم ریختی... مهیا نفس عمیقی کشید. ـــ مهران... شهاب آبروهایش را درهم کشید. ـــ مهران کیه؟! ـــ هم دانشگاهیم. ـــ خب؟! ـــ ازم جزوه برده بود؛ بعد یه مدت بهم پیام داد، که برم جزوه رو بگیرم. مهیا نفس عمیقی کشید و ادامه داد: ـــ تو رستوران قرار گذاشته بود... من اون موقع با اینکه محجبه نشده بودم و نماز نمی خوندم ولی با پسرا زیاد گرم نمی گرفتم... اونم هی از دست شکستم، سوال می پرسید. اون لحظه اصلا احساس خوبی نداشتم. فقط دوست داشتم از اونجا برم. دستم رو دراز کردم که جزوه رو ازش بگیرم که اون... شهاب اخم کرد و گفت: ـــ اون چی؟! ـــ اون دستمو گرفت و محکم فشار داد... اشک های مهیا، روی گونه اش سرازیر شد. شهاب از عصبانیت فرمون را محکم فشار داد. مهیا بالرزش ادامه داد: ـــ از اونموقع هی زنگ میـزد و ادعای عاشقی می کرد تو بیمارستان هم خودت دیدیش... با هر حرفی که مهیا می زد فشار دست شهاب روی فرمون بیشتر می شد. مهیا که عصبانیت شهاب را دید تند تند گفت: ـــ باور کن شهاب من تقصیری ندارم... من اصلا اهل این حرفا نیستم. شهاب، نفس عمیقی کشید و به طرف مهیا برگشت. دستانش را در دست گرفت. ــــ آروم باش مهیا! اشک های مهیا را با دستش پاک کرد و گونه اش را نوازش کرد ـــ میدونم تو تقصیری نداری. ـــ باور کن شهاب.... من اون روز، خیلی اذیت شدم. همش استرس مهران رو داشتم. همه چیز پشت سرهم بود. نمی تونستم به کسی بگم. چون کسی رو نداشتم... ــــ اگه دستم بهش برسه! شهاب لحظه ای فکر کرد و دوباره پرسید: ــــ اون ماشینی که نزدیک بود، بهت بخوره هم کار اون عوضیه؟! مهیا به چشمان سرخ شهاب نگاه کرد. ترسید بگوید کار مهران است می ترسید که شهاب کارش را بی جواب نگزارد... ـــ ن... نه کار اون نبود... ـــ مهیا بامن روراست باش. اون تصادف کار اون بود؟! ـــ نه نبود. نگاهش را به بیرون سوق داد؛ تا چشمانش اورا لو ندهند. از استرس ناخون هایش را می جوید. با صدای ضربه ای که شهاب به فرمان زد؛ به طرف شهاب برگشت. ــــ چرا به من دروغ میگی مهیا؟! من شوهرتم. چرا نمیگی که کار اون بی همه چیز بوده؟! ـــ ن... نه اون... شهاب اجازه نداد ادامه بدهد. غرید: ــــ دروغ نگو مهیا... دروغ نگو... چشمات لوت دادن ،چرا با من راحت نیستی؟! ها؟! مهیا سرش را پایین انداخت و حرفی نزد. شهاب عصبی دنده را جابه جا کرد و زیر لب به مهران بدو بیراه می گفت... 🖤🥀🖤🥀🖤🥀🖤🥀🖤🥀🖤🥀🖤🥀🖤🥀🖤