📚 #داستان_شب
از #عزرائيل پرسيدند: تا بحال گريه نکردي زماني که جان بني آدمي راميگرفتي؟
عزرائيل جواب داد:
يک بارخنديدم، يک بارگريه کردم، و يک بار #ترسيدم.
خنده ام زماني بود که به من #فرمان داده شد جان مردي رابگيرم، او را در کنارکفاشي يافتم که به کفاش ميگفت:
کفشم را طوري بدوز که يک سال دوام بياورد! به حالش #خنديدم و جانش راگرفتم...
گريه ام زماني بود که به من دستور داده شد جان زني رابگيرم، او را در #بياباني گرم و بي آب و درخت يافتم که در حال زايمان بود...
منتظر ماندم تا نوزادش به دنيا آمد سپس جانش را گرفتم. #دلم به حال آن نوزاد بي سر پناه در آن بيابان گرم سوخت وگريه کردم...
ترسم زماني بود که خداوند به من امرکرد جان #فقيهي را بگيرم نوري از اتاقش مي آمد هرچه نزديکتر ميشدم نور بيشترميشد و زماني که جانش را ميگرفتم از درخشش چهره اش #وحشت زده شدم...
در اين هنگام خداوند فرمود:
ميداني آن عالم نوراني کيست؟
او همان #نوزادي ست که جان مادرش راگرفتي.
من مسئوليت #حمايتش را عهده دار بودم هرگز گمان مکن که با وجود من، موجودي در جهان بي سرپناه خواهد بود.
💯 @karballa_ir 🔙
پیامبر خدا (ص) فرمودند:
#جبرئیل و #اسرافیل و #عزرائیل و #میکائیل نزدم آمدند
#جبرئیل فرمود: ای پیامبرخداﷺ هر کس از امتت #ده_صلوات بر تو بفرستد
من بر پل #صراط دستش را خواهم گرفت و او را عبور میدهم
#میکائیل فرمود: من هم از آب #حوض_کوثر به او مینوشانم
#اسرافیل هم فرمود: منم سر به سجده میگذارم و سر را بلند نخواهم کرد تا خداوند همهی #گناهان اورا نبخشاید
#عزرائیل هم گفت: منم #روح او را همانند #روح_پیامبران_قبض_میکنم.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِهِ وَصَحْبِهِ وَسَلِّمْ
منبع .درةالناصحین
💯 @karballa_ir
پیامبر خدا (ص) فرمودند:
#جبرئیل و #اسرافیل و #عزرائیل و #میکائیل نزدم آمدند
#جبرئیل فرمود: ای پیامبرخداﷺ هر کس از امتت #ده_صلوات بر تو بفرستد
من بر پل #صراط دستش را خواهم گرفت و او را عبور میدهم
#میکائیل فرمود: من هم از آب #حوض_کوثر به او مینوشانم
#اسرافیل هم فرمود: منم سر به سجده میگذارم و سر را بلند نخواهم کرد تا خداوند همهی #گناهان اورا نبخشاید
#عزرائیل هم گفت: منم #روح او را همانند #روح_پیامبران_قبض_میکنم.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِهِ وَصَحْبِهِ وَسَلِّمْ
منبع .درةالناصحین
💯 @karballa_ir
پیامبر خدا (ص) فرمودند:
#جبرئیل و #اسرافیل و #عزرائیل و #میکائیل نزدم آمدند
#جبرئیل فرمود: ای پیامبرخداﷺ هر کس از امتت #ده_صلوات بر تو بفرستد
من بر پل #صراط دستش را خواهم گرفت و او را عبور میدهم
#میکائیل فرمود: من هم از آب #حوض_کوثر به او مینوشانم
#اسرافیل هم فرمود: منم سر به سجده میگذارم و سر را بلند نخواهم کرد تا خداوند همهی #گناهان اورا نبخشاید
#عزرائیل هم گفت: منم #روح او را همانند #روح_پیامبران_قبض_میکنم.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِهِ وَصَحْبِهِ وَسَلِّمْ
منبع .درةالناصحین
#ما_ملت_امام_حسینیم
#من_محمد_را_دوست_دارم
#کربلا
#امام_حسین
#بهشت
#اربعین
#عاشورا
💯 @karballa_ir
📚 #داستان_شب
از #عزرائيل پرسيدند: تا بحال گريه نکردي زماني که جان بني آدمي راميگرفتي؟
عزرائيل جواب داد:
يک بارخنديدم، يک بارگريه کردم، و يک بار #ترسيدم.
خنده ام زماني بود که به من #فرمان داده شد جان مردي رابگيرم، او را در کنارکفاشي يافتم که به کفاش ميگفت:
کفشم را طوري بدوز که يک سال دوام بياورد! به حالش #خنديدم و جانش راگرفتم...
گريه ام زماني بود که به من دستور داده شد جان زني رابگيرم، او را در #بياباني گرم و بي آب و درخت يافتم که در حال زايمان بود...
منتظر ماندم تا نوزادش به دنيا آمد سپس جانش را گرفتم. #دلم به حال آن نوزاد بي سر پناه در آن بيابان گرم سوخت وگريه کردم...
ترسم زماني بود که خداوند به من امرکرد جان #فقيهي را بگيرم نوري از اتاقش مي آمد هرچه نزديکتر ميشدم نور بيشترميشد و زماني که جانش را ميگرفتم از درخشش چهره اش #وحشت زده شدم...
در اين هنگام خداوند فرمود:
ميداني آن عالم نوراني کيست؟
او همان #نوزادي ست که جان مادرش راگرفتي.
من مسئوليت #حمايتش را عهده دار بودم هرگز گمان مکن که با وجود من، موجودي در جهان بي سرپناه خواهد بود.
💯 @karballa_ir 🔙
پیامبر خدا (ص) فرمودند:
#جبرئیل و #اسرافیل و #عزرائیل و #میکائیل نزدم آمدند
#جبرئیل فرمود: ای پیامبرخداﷺ هر کس از امتت #ده_صلوات بر تو بفرستد
من بر پل #صراط دستش را خواهم گرفت و او را عبور میدهم
#میکائیل فرمود: من هم از آب #حوض_کوثر به او مینوشانم
#اسرافیل هم فرمود: منم سر به سجده میگذارم و سر را بلند نخواهم کرد تا خداوند همهی #گناهان اورا نبخشاید
#عزرائیل هم گفت: منم #روح او را همانند #روح_پیامبران_قبض_میکنم.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِهِ وَصَحْبِهِ وَسَلِّمْ
منبع .درةالناصحین
💯 @karballa_ir 🔙
📚 #داستان_شب
از #عزرائيل پرسيدند: تا بحال گريه نکردي زماني که جان بني آدمي راميگرفتي؟
عزرائيل جواب داد:
يک بارخنديدم، يک بارگريه کردم، و يک بار #ترسيدم.
خنده ام زماني بود که به من #فرمان داده شد جان مردي رابگيرم، او را در کنارکفاشي يافتم که به کفاش ميگفت:
کفشم را طوري بدوز که يک سال دوام بياورد! به حالش #خنديدم و جانش راگرفتم...
گريه ام زماني بود که به من دستور داده شد جان زني رابگيرم، او را در #بياباني گرم و بي آب و درخت يافتم که در حال زايمان بود...
منتظر ماندم تا نوزادش به دنيا آمد سپس جانش را گرفتم. #دلم به حال آن نوزاد بي سر پناه در آن بيابان گرم سوخت وگريه کردم...
ترسم زماني بود که خداوند به من امرکرد جان #فقيهي را بگيرم نوري از اتاقش مي آمد هرچه نزديکتر ميشدم نور بيشترميشد و زماني که جانش را ميگرفتم از درخشش چهره اش #وحشت زده شدم...
در اين هنگام خداوند فرمود:
ميداني آن عالم نوراني کيست؟
او همان #نوزادي ست که جان مادرش راگرفتي.
من مسئوليت #حمايتش را عهده دار بودم هرگز گمان مکن که با وجود من، موجودي در جهان بي سرپناه خواهد بود.
💯 @karballa_ir 🔙
از #عزرائيل پرسيدند: تا بحال گريه نکردي زماني که جان بني آدمي راميگرفتي؟
عزرائيل جواب داد:
يک بارخنديدم، يک بارگريه کردم، و يک بار #ترسيدم.
خنده ام زماني بود که به من #فرمان داده شد جان مردي رابگيرم، او را در کنارکفاشي يافتم که به کفاش ميگفت:
کفشم را طوري بدوز که يک سال دوام بياورد! به حالش #خنديدم و جانش راگرفتم...
گريه ام زماني بود که به من دستور داده شد جان زني رابگيرم، او را در #بياباني گرم و بي آب و درخت يافتم که در حال زايمان بود...
منتظر ماندم تا نوزادش به دنيا آمد سپس جانش را گرفتم. #دلم به حال آن نوزاد بي سر پناه در آن بيابان گرم سوخت وگريه کردم...
ترسم زماني بود که خداوند به من امرکرد جان #فقيهي را بگيرم نوري از اتاقش مي آمد هرچه نزديکتر ميشدم نور بيشترميشد و زماني که جانش را ميگرفتم از درخشش چهره اش #وحشت زده شدم...
در اين هنگام خداوند فرمود:
ميداني آن عالم نوراني کيست؟
او همان #نوزادي ست که جان مادرش راگرفتي.
من مسئوليت #حمايتش را عهده دار بودم هرگز گمان مکن که با وجود من، موجودي در جهان بي سرپناه خواهد بود.
💯 @karballa_ir 🔙