eitaa logo
انجمن نویسندگان قلم افلاک
406 دنبال‌کننده
1هزار عکس
76 ویدیو
61 فایل
این کانال مربوط به کانون نویسندگان و پژوهشگران استان لرستان وانجمن داستان شهرستان خرم آباد می باشد.هرگونه اطلاع رسانی ، بیانیه و یا فعالیت مجازی خارج از این کانال ممنوع و پیگرد قانونی دارد. جهت ارتباط با ادمین: @vira_lorestan
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷 ‹‹مشاجره ملانصرالدین ودانشمند›› روزی دانشمندی به شهر ملانصرالدین وارد می‌شود و می‌خواهد با دانشمند آن شهرگفتگویی داشته باشد. مردم، چون کسی را نداشتند، او را نزد ملانصرالدین می‌برند. آندو روبروی هم می‌نشینند و مردم هم گرد آنها حلقه می‌زنند. آن دانشمند دایره‌ای روی زمین می‌کشد. ملانصرالدین با خطی آن را دو نیم می‌کند. دانشمند تخم مرغی از جیب درمی‌آورد و کنار دایره می‌گذارد. ملانصرالدین هم پیازی را در کنار آن قرار می‌دهد. دانشمند پنجة دستش را باز می‌کند و به سوی ملانصرالدین حواله می‌دهد. ملانصرالدین هم با دو انگشت سبابه و میانی به سوی او نشانه می‌رود. دانشمند برمی‌خیزد، ازملانصرالدین تشکر می‌کند و به شهر خود بازمی‌گردد. مردم شهرش از او درباره ی گفتگویش می‌پرسند و او پاسخ می‌دهد که: ملانصرالدین دانشمند بزرگی است. من در ابتدادایره‌ای روی زمین کشیدم که یعنی زمین گرد است. او خطی میانش کشید که یعنی خط استواهم دارد. من تخم مرغی نشان او دادم که یعنی به عقیده ی بعضیها زمین به شکل تخم مرغاست. و او پیازی نشان داد که یعنی شاید هم به شکل پیاز. من پنجة دستم را باز کردم که یعنی اگر پنج تن مثل ما بودند کار دنیا درست می‌شد و او دو انگشتش را نشان دادکه یعنی فعلاً ما دو نفریم. مردم شهر ملانصرالدین هم از او پرسیدند که گفتگو درمورد چه بود و او پاسخ داد: آن دانشمند دایره‌ای روی زمین کشید که یعنی من یک قرص نان می‌خورم. من هم خطی میانش کشیدم که یعنی من نصف نان می‌خورم. آن دانشمند تخم مرغی نشان داد که یعنی من نان و تخم مرغ می‌خورم. و من هم پیازی نشانش دادم که یعنی من نان و پیاز می‌خورم. آن دانشمند پنجة دستش را به سوی من نشانه رفت که یعنی خاکبر سرت. من هم دو انگشتم را به سوی او نشانه رفتم که یعنی دو تا چشمت کور شود ... 🔊دبیرخانه کانون نویسندگان استان لرستان 🔊@kargahghalam
🔊دبیرخانه کانون نویسندگان استان لرستان 🔊@kargahghalam
💥💥 💠عنوان داستان : خوبی بیش از حد روزگاری کسی به مردم هر روز هدیه می داد و کسی هم هر روز به مردم لگد می زد. بعد از چند وقت اونی که هدیه می داد دیگه هدیه نداد و اونی که لگد می زد دیگه لگد نزد. از اون به بعد اونی که هدیه می داد، شد آدم بده چون هدیه نمی داد و اونی که لگد میزد، شد آدم خوبه چون دیگه لگد نمیزد. 🔊دبیرخانه کانون نویسندگان استان لرستان 🔊@kargahghalam:ایتا 📣@nevisandeganjdidh:تلگرام 🔔@center_authors:اینستا گرام
✉️ هشت | 🔻 تمدید شده 🏷️ موضوع: دفاع مقدس (محوریت دزفول) نقــش زنــان در دفـــاع مقــــدس کــــودک و مقاومــــت و پایـــداری + توضیحـات تکمیـلی فـراخـوان ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🏷️ مهلـــــت ارســــــــال اثـــر: ۲۵ فـــــروردیــــن‌مــــــــــاه ۱۴۰۴ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🏷️ جوایز: نفر اول: ۳ میلیــون تومـــــان نفر دوم: ۲ میلیــون تومــــــان نفر سوم: ۱/۵ میلیون تومان ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🏷️ پل ارتباطی و ارسال اثر: dastank8.dez@gmail.com 🏷️ شماره ایتا: ۰۹۳۶۵۶۳۹۶۵۷ ⭐⭐⭐⭐ 🔊دبیرخانه کانون نویسندگان استان لرستان 🔊@kargahghalam:ایتا 📣@nevisandeganjdidh:تلگرام 🔔@center_authors:اینستا گرام
هیچ کوچولویی نمی‌میرد فقط کمی زودتر می‌رود تا فرشته‌ روی شانه‌هایش بال بچسباند، تا وقتی مادر به بهشت آمد پروانه‌ای باشد به دور او # لیلا باقی‌پور 🔊دبیرخانه کانون نویسندگان استان لرستان 🔊@kargahghalam:ایتا 📣@nevisandeganjdidh:تلگرام 🔔@center_authors:اینستا گرام