🔻 بازخوانی یک مذاکره
◀ به مناسبت سالروز مذاکره بازرگان-برژینسکی/بخش اول
🔸 به دنبال رفتن شاه در نخستین روز آبان 58 به امريكا و در حالی که ملت ايران چون آتشفشانی كه عليه ظلمها، ستمها، فتنهها، اختلافافکنیها و ترورهای سلطهگران امريكايی به فوران در آمده بود، خط ديگری در جامعه انقلابی ما گام به گام به سمت و سوی #امريكا حركت ميكرد و در حالی که سراسر کشور تظاهرات ضد امريكايی به راه افتاده بود و همه خواستار بازگرداندن #شاه به ايران بودند، #دولتمردان كشور، پس از گذشت نه ماه از پیروزی انقلاب اسلامی هنوز در حال و هوای مردادماه سال 1332 و آنچه رهبرشان در آن ماه در آن سال انجام داد به سر میبردند و هنوز در فکر مذاکره با امريكا و جستن راه حلی برای حل مشکلات انقلاب اسلامی با کمک آنان بودند و در حالی که امريكا داشت توطئههايی گوناگون را توسط عوامل داخلیاش به خصوص #عوامل_نفوذی خود در دولت موقت، به هم گره میزد تا آخرین قدمها را برای بازگشت به ایران بردارد، اينان در فکر انجام توطئه علیه امام و انقلاب و مذاکره با امريكا بودند.
🔹 رئیس دولت موقت؛ #مهندس_مهدی_بازرگان به همراه وزیر امور خارجه خود #ابراهیم_یزدی؛ بدون اطلاع امام و امت و برخلاف میل آنان؛ در تاریخ 9آبان1358 با #برژینسکی آمریکایی مذاکره کردند.
🔸 بازخوانی این مذاکره؛ ما را به یاد مذاکرات دنبالههای امروز جبهه ملی و نهضت آزادی میاندازد چرا که ابراهیم یزدی هم مثل برجامنویسان از عاشورا درس مذاکره گرفته بود و آنگاه که با هجمه عمومی علیه مذاکراتش مواجه شد رهبری و نهادهای انقلابی را سپر بیکفایتی خود کرد.
🔹 در چند روز آینده این مذاکرات را بازخوانی خواهیم نمود تا با عبرتهای تاریخی؛ شکستهای تلخ تکرارنشود.
🔸🔸🔸
www.bonyadtarikhbook.ir
🔹🔹🔹
🔴 #ملاک_ناراحتی
💠 اول ازدواج شناخت زیادی از او نداشتم. یک روز، #بشقاب از دستم افتاد و شکست. دست و پایم را گم کردم. تکههای بشقاب را دور ریختم و فکرهای جور واجوری درباره برخورد #ابوالحسن از ذهن گذراندم. این ماجرا را دو ماه پنهان کردم. اما عذاب وجدان داشتم. یک روز با ناراحتی گفتم: "میخوام موضوعی رو بگم اما میترسم ناراحت بشی." دو زانو رو به رویم نشست و گفت: "مگه چی شده؟" گفتم: "فلان روز یک بشقاب از دستم افتاد و شکست." منتظر ادامه حرفم بود، گفت: "خب بعد چی شد؟" با تعجب گفتم: "هیچی دیگه. شکستهها رو ریختم دور که تو نبینی و دعوام کنی." #خندهاش فضای اتاق را پر کرد و گفت: "همين؟! فدای سرت!" نفس راحتی کشیدم. خندهاش را خورد و با #جدیت گفت: "هر وقت از فرمان #خدا سرپیچی کردی ناراحت باش که چه جوری باید جواب خدا رو بدی."
#شهید_ابوالحسن_نظری
#همسرانه
❤️🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ترفند
ترفند های جدید با بطری😍
#کلیپ های کاربردی
🏡 #خانه_و_خانواده 👨👩👦
⁉️سوال:
👈ملاک تشخیص موسیقی #حلال از #حرام چیست؟ و آیا موسیقی کلاسیک حرام است؟
✍ پاسخ:
✅هر موسیقی که به نظر عرف موسیقی لهوی مضل عن سبیل الله که مناسب با مجالس عیش و نوش است باشد، موسیقی حرام محسوب میشود
👈و فرقی نمیکند که موسیقی کلاسیک باشد یا غیر کلاسیک.
✳️تشخیص موضوع هم موکول به نظر عرفی مکلّف است و اگر موسیقی این گونه نباشد بخودی خود اشکال ندارد
📚منبع:
استفتائات مقام معظم رهبری سوال 1128
#احکام
--------------------------
✅ معنویت به سبک «تفکر نوین»، ابزاری برای تغییر سیاسی!
▪️جریان «تفکر نوین» یکی از مهم ترین جریانهای معنوی انحرافی نوظهور در ایران و جهان است. مباحثی چون «قانون جذب»، «تجسم خلاق» و … از جمله آموزههای مشهور این جریان است که در قالب صدها کتاب و سمینار در دنیا و از جمله کشور ما در حال ترویج است. این جریان، آموزههای خود را همسو با ارزشهای نظام لیبرال سرمایهداری، در قالب ادبیات روانشناختی عرضه میکند. تاکید بر موضوع «قدرت ذهن» و نقش آن در دست یابی به ثروت، موفقیت، سلامتی و … بیشترین مفاهیمی است که در جریان تفکر نوین به چشم میخورد.
🔗 ادامه یادداشت در سایت جمن نیوز ...
https://jamannews.ir/13980809468/
#یادداشت
#تفکر_نوین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
طبق نظر #شیرازیها و متحجرین در عزاداری ،مردم چند وقت یکبار میتوانند مجلس عروسی بگیرند؟
کاری کن خدا عاشقت بشه
🔹زنی که همسرش در چهل سال گذشته معاون کتب درسی آموزش و پرورش، رئیس فرهنگستان، رئیس مجلس، عضو شورای عا
و بهاریها با چه رویی به #حدادعادل بابت تاسیس #مدرسه_فرهنگ انتقاد میکنن در حالی که #احمدینژاد در آخرین روزهای ریاستجمهوریش، ۱۶ میلیارد تومان از جیب مردم به حساب دانشگاه غیرانتفاعی ایرانیان که مجوزش به نام مشایی بود و حسابش به امضای احمدینژاد و بقایی واریز کرده بود؟!
•| کاش برای یکبار هم که شده
🍃 تجــربه اش میکردی ...
تابستان که میرود، حس میکنم ثواب پوشیدنش کم تر میشود...
واقعا لذت بخش بود شدت گرمایی که سیاهی چادرم چند برابرش کرده بود!!
لذت بخش بود که در آن گرما یاد #مادرت_زهرا سلام الله علیها باشی و عاشقانه ذکر (یا فاطمه الزهرا )بگویی و قدم برداری!!!
لذت بخش بود که احساس کنی نگاه #امام_زمانت تو را دنبال می کند...
نگاهی از روی #رضایت.... 😍
✔️ و لذت بخش تر از همه ی اینها
اینکه احساس کنی #خــدا اینگونه بیشتر #دوستت_دارد...
اینکه احساس کنی از اینکه به حرف خدا گوش داده ای و برای رضایش گرما را فراموش کرده ای از تو راضی است!!!
😇
اینکه احساس کنی با خوشنودی نگاهت میکند...!!!
#مطمئن_باش_تا_سرت_نکنی_نمی_فهمی_چه_میگویم....
لذتی که جز با آن درک نخواهی کرد...
❥ کاش برای یکبار هم که شده
🍃 تجربه اش میکردی ...
❤️🍂
🍃❤️🇮🇷ایرانِ زیبا🇮🇷❤️🍃
🍃🌸 شهر دیلمان ؛ سیاهکل ؛
استان گیلان ؛
🍃🌸 منطقه دیلمان و شهر کوچک و زیباش حدود ۱۰۵ کیلومتر با شهر رشت فاصله داره و ۴۵ کیلومتر بعد از شهر سیاهکل قرار گرفته.
🍃🌸دیلمان یه راه هم از طرف شهر رودبار گیلان داره که سالهاست سعی داره میشه که سیاهکل از بن بست در بیاد .
🍃🌸دیلمان منطقه ای زیبا و کوهستانی با زمستونای بسیار سرد و تابستونای خنک هستش .
🍃🌸سوغاتی های دیلمان : 😍
فندق ؛
گردو ؛
نان و پنیر محلی ؛
سفال ؛
سرامیک ؛
بافتنی های پشمی ؛
صنعت قلمزنی
و انواع گیاهای دارویی هستش.
🍃🌸کوه درفک ؛
دشت سوسن های چلچراغ ؛
دشت شقایق و لاله ها ؛
آبشار لونک،
جنگل زیبای هیرکانی
رودخانه های جنگلی ؛
و ییلاقات بکر و زیبا ؛
از جاذبه های منطقه دیلمان هستش.
🍃🌸دیلمان شهر کوچکی هستش که بیشتر به روستا یی ییلاقی بزرگ شبیه تا شهر ؛
و اهالیاونجا اکثرا کوچ نشین هستن و بوی شهر و شلوغیهاش ؛ هنوز زیاد دیلمان رو آلوده نکرده.😍
#ایران_زیبا💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠سفره دلت را پیش دیگران باز نکن
🔴 #استاد_رفیعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 تربیت فرزند به روش بزرگوارانه☝️
#حجت_الاسلام_پناهیان
#تربیت_فرزند💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دموکراسی به روایت آمریکا!
یک فرد معلول که بعد از اخطار پلیس نمیداند چگونه(بخاطر معلولیت) دست خود را بالا ببرد، همین تاخیر در بالا بردن دستها علت شلیک پلیس آمریکا به یک معلول میشود!
این ویدیو خشم کاربران را برانگیخته و به سرعت دست به دست میشود
#فرهنگ_وحشی_غرب
#خارج_بدون_فیلتر
▪️3 ربیع الاول سالروز وفات محمدبن احمدبن موسى مبرقع درقم(315ق)
➖محمد فرزند احمد بن موسى مبرقع بن #امام_جواد علیهالسلام معروف به «أعرج» و مُكنى به ابوعلى و ابوجعفر كه از سادات رضوى و از نوادگان پاكسرشت امام محمدتقى علیهالسلام است در سوم ربیع الاول سال 315 قمرى در شهر مقدس قم وفات يافت. محمد بن احمد را پس از تشييع باشكوه در مقبره «#چهل_اختران»دفن نمودند.
➖گفتنى است كه در خيابان آذرِ شهر مقدس قم، محله اى است به نام «چهل اختران»؛اين محله را سال هاى پيش "محلهِ موسويان" مى گفتند و در اين محله دو مقبره معروف وجود دارد: يكى به نام مقبره #موسى_مبرقع و ديگرى #چهل_اختران كه هر دو از مقابر اختصاصى موسى مبرقع و خانواده، وابستگان و اولاد او است.
👈در مقبره موسى مبرقع علاوه بر قبر وى، قبر يكى از نوادگانش به نام احمد بن محمد بن احمد بن موسى مبرقع نيز وجود دارد. اما در مقبره چهل اختران، علاوه بر قبر محمد بن احمد بن موسى مبرقع، قبور بسيارى از سادات رضوى و از اولاد و زرارى امام جواد علیهالسلام از جمله محمد بن موسى مبرقع، همسرش بُريهه دختر جعفر بن امام على نقى علیهالسلام، يحيى صوفى فرزند جعفر بن امام علىنقى علیهالسلام، زينب و ام محمد دختران موسى مبرقع، فاطمه، بُريهه، امسلمه و امكلثوم دختران محمد بن احمد بن موسى مبرقع نيز در اين مكان شريف مدفون مى باشند.
( مروج الذهب، ج 4، ص 199؛ وقايع الايام، ص 202.)
📚منبع: پایگاه دانشنامه اسلامی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥انیمیشن کوتاه مورچه 👌
وقتی اهل تغییر باشی و به ایده های جدید فکر کنی ودر کار خلاقیت داشته باشی
با بیش از 30 میلیون مشاهده در یوتیوب 👌
#تجربه_من ۲۵۶
#فرزندآوری
#بارداری_بعداز_35_سالگی
#قسمت_اول
وقتی خبر بارداری مامانمو شنیدم، از ذوق و شدت خوشحالی زبونم بند اومده بود، دلم میخواست داد بزنم و به همه بگم😍
یادمه مامانمم هم خوشحال بودن، هم خجالت میکشیدن... ولی بنظر من این نعمت خدادادی رو باید با صدای بلند جار زد و هیچ خجالتی ام نداره...
ترم آخر کارشناسی بودم و خودمم دو سال بود عقد کرده بودم. مامانم از شوهر من خجالت میکشیدن و میخواستن فعلا پنهان بمونه اما من دیگه طاقت نداشتم
به محض اینکه از در اتاق اومدم بیرون با خنده و شادی، همه چی رو گفتم
البته خودمم یکم از بابام خجالت میکشیدم ولی نه از باب اینکه بچه ای درکاره، از باب اینکه بلاخره بابان و بزرگترن و نمیدونم دیگه..
ولی برق شادی و ذوق رو کاملا میشد از چشمای ناز بابام تشخیص داد... از اون لبخندی که بر لب داشتن و نمیتونستن پنهانش کنن☺
اون موقع یه برادر بزرگتر از خودم داشتم و یه برادر دیگه هم ۷ سال کوچیکتر... یعنی اختلاف سنی پسر بزرگه و کوچیکه خونواده میشد ۲۴ سال😍
مامانمم هم ۴۱ ساله بودن...
خلاصه، من همراه مامان میرفتم مطب دکتر و آزمایشات و... اما این خوشحالی و ذوق و شور و حال خیلی طول نکشید و این جنین دو ماهه از بین ما رفت و دلمون از غصه خون شد. منکه خیلی گریه کردم😭
ولی بعد از اینکه مامانم حالشون رو براه شد من شروع کردم به انرژی مثبت دادن و یجور اغفال کردن مامانم🙈😄
تا اینکه در اوج ناباوری، سال بعد دوباره مامانم حامله شدن😍
این یکی رو دیگه هیچ جوره نمیتونستم باور کنم
این یعنی لطف و محبت خدا
دوباره شادی و شور و نشاط به خونمون برگشت
انرژی و نشاطی که این بچه هنوز نیومده با خودش آورده بود، خیلی قشنگ و بجا بود.
من و همسرم خیلی خوشحال بودیم
اطرافيان هم همگی خوشحال بودند
خداروشکر تو فامیل و اطرافیان ما کسی اهل سرزنش و مسخره کردن نبود و نیست.
با وجود اینکه مامان بابای من فرزند اول خانواده هستند. و بابامم در شرف بازنشیتگی بودن😍
خدا خیلی بهمون لطف کرد
توانی به مامانم داد که تو اون شرایط سخت، بتونن همراه من باشن برای خرید جهیزیه...
خدا رو شکر شرایط عروسی ما هم فراهم شد و عروسی برپا شد.
دیگه الان همه میدونستن مادر عروس سه ماهه حامله ست😍
دوستای من که سر به سر مامانم میذاشتن و بجای اینکه برای منه عروس شعر بخونن برای مامانم میخوندن:
مادر عروس، بشین و بسوز
۵ ماه دیگه، سیسمونی بدوز
😂😂😂
که همینم شد.
چون هیچ چیزی از لحاظ پوشاک و وسایل و.. نبود برای ورود یه نینی..
مامان بابام با ذوق رفتند یه سیسمونی خریدن😍
کمد لباس و گهواره و کریر و کالاسکه و کلی لباس و اسباب بازی که یا من از ذوقم میخریدم یا داداشم..
البته اینا اسراف نبود، چون هم لازم بود هم بعدا برای بچه های منم استفاده میشد. مخصوصا لوازمش مث گهواره و روروئک و..
خلاصه که این آقا محمدصادق گل ما بدنیا اومد و یه عالمه نشاط و سرزندگی باخودش آورد به خونه بابام...
هرچند سختی و خستگی هم داشت مخصوصا برای مامانم که ۴۳ ساله بودن،
ولی خب شیرینیش بیشتر از سختیش بود.
یکی از اثرات مثبتی که این نینی تو طرز تفکر من بوجود آورد، تغییر دادن حس و نظرم نسبت به بچه پسر بود. من همییییشه میگفتم که اگر بچه ام پسر بشه، ناراحت میشم. ولی خداروشکر انقدر این داداش کوچولو شیرین بود که دیگه جنسیت برام هیچ فرقی نداشت.
و یکی دیگه از خوبیای اومدن این نینی به خونه مامانم که داشت این بود که من با سختی های بچه داری با بیخوابیها و تمام مشکلاتش آشنا بشم و آماده...
و شاید مهمترین اثر، اثر گذاشتن رو عقاید اطرافیان بود. چون بعدش سه تا از خاله هامم باردار شدند😍
۶ ماه بعد از عروسیمون، منم باردار شدم
خداروشکر حاملگی سختی نداشتم
فقط دیگه خیلی کمک و مراقبتای مامان و خونه مادری رو نداشتم که مهم نبود
همینکه داداشمو میدیدم تو اوج شیرین کاریاش، همین خودش بمبی بود از انرژی و حمایت و عشق
برای زایمانم، خالم کمک حالم بودن
منو خالم ۱/۵ سال تفاوت سنی داریم و خیلی صمیمی هستیم
با هر ۵ تا خاله صمیمی هستم😍
بلاخره علی آقا هم بدنیا اومدن
الان یه نسل جدید از نوه ها خونه مادربزرگم هستن
یسری مث من و داداشام که بزرگ شدیم
یسری ام این فسقلی هایی که هر کدوم ۴-۵ ماه با هم تفاوت سنی دارن...
چقدر خوبه وقتی بچه کوچیکا با هم همبازی میشن و تنها نیستن...
بازم از خوبیای ورود داداشم بگم اینکه درسته مامانم به ظاهر خیلی نتونستن تو بارداری و بچه داری کمکم کنن ولی همین که دیگه خونه مامان دغدغه درست کردن حریره و سوپ و.. نداشتم، خودش کلی از زحمتام کم میکرد.
دیگه از صدقه سری داداش کوچیکه همه چی آماده بود. از غذا گرفته تا پوشک🙈 و پماد و لباس و رختخواب و..
یعنی من دیگه خونه مامانم لازم نبود یه کیف پر از وسایل با خودم ببرم...
🌸🍁🌸🍁