eitaa logo
کاری کن خدا عاشقت بشه
798 دنبال‌کننده
35.7هزار عکس
23.8هزار ویدیو
60 فایل
کانال مذهبی و مطالب مفید و متنوع ارسال هر شب ارتباط با ادمین @Basirat_ekh
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 حق نداریم نان و پنیر جبهه را بخوریم! 🌸 بعد از لشکر عاشورا به گیلانغرب و منطقه کاسه‌گران انتقال یافت. ما اولین نیروهایی بودیم که به لشکر اعزام شده بودیم و خبری از عملیات نبود. مشکلاتی برایمان پیش آمده بود. قرار شد مدتی برگردیم به اردبیل و بعداً اعزام شویم. ☘ با آقا کریم رفتیم ستاد لشکر. با رئیس ستاد که آن موقع مهدی پورحسینی بود صحبت کردیم؛ تسویه‌مان را گرفته و راه‌ افتادیم به طرف چادرمان که فاصله‌اش حدود یک کیلومتر بود . 🌻 آقا کریم به من گفت: زود برسیم به چادرمان؛ دارم از گرسنگی می‌افتم! 🌿 رسیدیم به چادر و سفره را باز کردیم و با نان خُرده‌های خشک و پنیر سفید آن زمان یک لقمه برداشتیم. کریم از خوردن دست کشید. گفتم: تو که داشتی می‌افتادی چرا دست کشیدی؟ 🌺 تبسّمی کرد و گفت: تو هم نخور، اگر می‌توانی. فکر کردم شاید آثاری از موش و از این چیزها دیده. منم نخوردم. ساک‌هایمان را برداشته و راه افتادیم تا برویم به اسلام آباد و از آن‌جا هم به اردبیل. 🍀 توی راه در پشت تویوتا و در پیچ‌های جاده اسلام آباد از آقاکریم پرسیدم: چرا نان نخوردی؟ 🌼 باز تبسمی کرد و گفت: آقا یاوَر ما تا زمانی حق داشتیم از آن نان و پنیر بخوریم که رزمنده بودیم. الآن که تسویه حساب گرفته‌ایم، دیگر نمی‌توانیم از آن بخوریم. 🌴 نگاهی کردم و به فکر فرو رفتم و سرم را پایین انداختم. ┄──┄──┄──ا 🌾 شهید با نان حلال در خانه‌ای به ظاهر محقّر ولی پاک، با پدری که کارش تعمیر کفش بود بزرگ شده بود. 🌷 در شجاعانه جنگید و شهید شد. هر چه تلاش کردم نتوانستم جنازه‌اش را بیاورم و بعد از سال‌ها جنازه‌اش برگشت.