#امام_کاظم_علیهالسلام_مدح_ومناجات
ای بـنـای حـرم عــدل و امـان را بـانـی
ای ز انــوارِ تـو، آفــاق هـمـه نــورانـی
ای تو در مکرمت و جود، نبی را مانند
ای تو در منـزلت و قـدر، عـلی را ثانی
آن جمال ملکـوتی که تو داری، به مَلَک
از تـمـاشـای رُخـت دست دهـد حـیرانی
تویی آن نوح، که خود روح نجاتی هر گاه
گـیـتی از سـیل حـوادث بـشـود تـوفـانـی
گردش چشم تو و گردش افلاک یکیست
نـکـنـد چـرخ ز فـرمـان تـو نـافـرمـانـی
که گمان داشت که با آن همه تشريف و جلال
یـوسف فـاطمه یک عـمـر شود زندانی؟
آب شد شمع وجود تو و خون شد جگرت
آه از ظـلـمـت زنـدان و شـب ظـلـمـانـی
از هـجوم غـم و اندوه به تـنگ آمده بود
روح قــدســی تـو در کــالـبـد انــســانـی
جان فدایت که به يک عطف نظر زنده کنی
در دل و جـان جـهـان عـاطفـۀ عـرفـانی
از لب لعـل تو، انـوار هدایت جاریست
ای سـحـاب کـرمت، در هـمـهجا بارانی
ای کـلامُ اللَّه نـاطق که تو را میخـوانـند
شــجــر طــیــبـه در مـعــرفـت قــرآنـی
حبس و تبعید به فتوای تو محبوبتر است
از قــبـول سـتــم و سـلـطـۀ بـیایــمـانـی
بر در قـاضـی حـاجـات مـنـاجـاتکـنـان
عرض حاجت بری ای سجدۀ تو طولانی
آفتابی و سفـر میکنی از شرق به غرب
عجـب از صبر تو در سـایۀ سرگـردانی
اهـرمن گرچه بسی بهـر فـنایت کـوشـید
حـاش لِلَّه کـه شـود جـلـوۀ یـزدان، فـانـی
شاهد مـکـتب تـوحـیـدی و در راه هدف
بِـاَبـی اَنـت و اُمّـی کـه شـدی قــربــانـی
روح و ریحان حریم تو دل از دستم برد
بـاز مـمـنـونـم از آن رایـحــۀ روحـانی
تا مرا رخصت پـابـوس تو پـیدا نـشـود
مـنم و دست و گـریـبان غـمـی پنهانی