🍀🍀
یک چشم او، اشک حسن، چکیده به رخسار مصطفی
روی حسین بر روی قلب پیمبر است
دیگر نداشت جان که کند هر دو را سوار
بر روی دوش خویش به هر کوی و هر گذر
توبستر افتاده، حسنین اومدن کنار بستر.
زد بوسهها به حلق حسین و لب حسن
از جان و دل گرفت چو جان هر دو را به بر
هر لحظه یاد کرد به افسوس و اشک و آه
گاهی ز تشت و گاه ز گودال قتلگاه
اشاره کنم، حسنین و در آغوش گرفت.علی اومد بچه هارو جداکنه.پیغمبر فرمود: علیجان کاری باهاشون نداشته باش.
یا رسول الله.خودتون فرمودید: لحظه ای که کسی میخواد جون بده، حتی یه پیراهن روسینه ش سنگینی میکنه.
صدازد علیجان، وقتی حسن و حسین رو سینه ی من باشن، من راحت جون میدم.
آخ یا رسول الله.کجابودی کربلا، گودی قتلگاه،
یا اباعبدالله،
گف بعضی روضه ها گریه داره، بعضی روضه ها داد داره.من از امام رضا معذرت میخوام.
الشمر جالسُ علی صدرک.
زینب وقتی رسید.دید نانجیب رو سینه ی حسین نشسته.
آی جمعیت بگن حسییین.الهی نشنوی من چی میگم.
او مینشست و من مینشستم
اوروی سینه من در مقابل
او میکشیدو من میکشیدم
اوخنجرازکین من آه از دل
او می برید و من می بریدم
او از حسین سر من از حسین دل
حسیییییین...
🍀
✍️#خادمه_شهید
التماس دعای فرج🤲
🍀🍀