به نفس کربلایی علی تقی پور4_5985542483281445329.mp3
زمان:
حجم:
7.23M
🌸🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸🌸
هدیه به حضرت زهرا(س) ۱۴صلوات
✅زمزمه.زمینه.شور.سنگین
✅سبک فوق العاده زیبای فاطمیه
🎗🎗کاری مشترک از شعرای با اخلاص روضه نشین🎗🎗
⚛گروه مهدویون⚛
#سبک_رضا_نصابی
✏ #رضا_نصابی
✏ #علی_تقی_پور
✏ #سعید_نوروزیان
✏ #مصطفی_رحیمی (مجنون کرجی)
✏بند اول✏
اسمون ببار مثل چشای بارونیه من
ندیده چشم کسی غمی که دید چشم حسن
دیدم تو کوچه
به سمت ما میومدش
یادم نمی ره
ناسزاو حرف بدش
با دست سنگین
به مادرم سیلی زدش
مادر من روی خاکا با سر افتاد
مادرمن توی کوچه دیدم جون داد
(واویلا امون امون از غم مادر)۳
✏بند دوم✏
مادرم الهی که برات بمیره حسنت
نمی ره از خاطرم توکوچه وقتی زدنت
مادر حلال کن
دستم به دستش نرسید
تو خوردی سیلی
روح از تنه منم پرید
اون مرد بد ذات
غرور مو اصلا ندید
مادر من راه خونه رو گم کرده
مادر من دنبال خونه می گرده
(واویلا امون امون از غم مادر)۳
✏بند سوم✏
دیدم تو ی کوچه ها وقتی شکست گوشواره هات
گفتی که چیزی نگو دق میکنه حسن بابات
ای مادر من
قلبم حزینو پر غمه
ازبعد کوچه
دنیا برام جهنمه
ولله مادر
مردن برای من کمه
مادر ببین از این دنیا دلگیرم من
مادردارم از غم تو می میرم من
(واویلا امون امون از غم مادر)۳
@rezanesabi
.
#امام_صادق علیه السلام
#زمینه
بند اول:
باز خدا روضه خونه
دوباره سوخت یه خونه
دوباره حمله کردن
خونه ای رو شبونه
آسمون تیره تر شد
خونه تا شعله ور شد
انگاری باز تداعی
روضه ی میخ و در شد
باز هیزم و باز طناب
باز بوی آتیش و دود
باز تازیونه زدن
باز شونه ای شد کبود
تو کوچه آقای ما
همه دیدن می برید
پیره مردی شصت ساله
پشت مرکب می دوید
امون از این روزگار
بند دوم:
بدونِ یار و یاور
با حالِ زار و مضطر
کشیدنش تو کوچه
شبیهِ باباش حیدر
ناسزا می شنید و
خونِ دل می کشید و
با پاهای برهنه
روی خاک می دوید و
نه عمامه روی سر
نه توی دستش عصا
دائم میخورد رو زمین
امام مظلومِ ما
نفس نفس میزد و
توون نداشت دست و پاش
شکستن حُرمتشو
جلو چِشِ بچه هاش
امون از این روزگار
بند سوم:
میونِ کاخِ منصور
روضه خونه با زهرا
شده زنده دوباره
کربلا واسه آقا
تا که میبینه خنجر
میباره اشکِ ماتم
یاده راسِ بریده
میسوزه تو تب و غم
توون نداره تنش
خونی شده پیرهَنش
از شدته سَم داره
میاد خون از دهنش
خدا رو شکر که نشد
تنش دیگه بی کفن
خدا رو شکر که سرش
جدا نشد از بدن
امون از این روزگار
✍️به قلم: #طاها_تحقیقی(یاحسین)
#علیرضا_پناهیان
#رضا_نصابی
.👇
.
#زمینه
#شهادت_امام_عسکری
#سبک_ام_مصائب_یعنی
#آجرک_الله_مهدی
🌷
✅بند اول
آجرک الله مهدی (عج)
امشب زداغ بابات
ابر بهار چشمات
پایان نداره غمهات
آجرک الله مهدی (عج)
خاک زیر پاتونم
غلام در گاتونم
شریک غم هاتونم
امان ازین غریبی
ـٖٖـٖٖٖـٖٖٖـٖٖٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖـٖٖـٖـٖٖـٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖـٖٖـٖـٖٖـٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖـٖٖـٖـٖٖـٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖـٖٖـٖـٖٖـٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖٖٖ
✅بنددوم
آجرک الله مهدی (عج)
خیلی دلت محزونه
بازم چشات گریونه
به جای اشک پرخونه
آجرک الله مهدی (عج)
خون جگر داری تو
به دل شرر داری تو
داغ پدر داری تو
امان ازین غریبی
ـٖٖـٖٖٖـٖٖٖـٖٖٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖـٖٖـٖـٖٖـٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖـٖٖـٖـٖٖـٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖـٖٖـٖـٖٖـٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖـٖٖـٖـٖٖـٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖٖٖ
✅بندسوم
زبانحال امام عسکری (ع)
واویلتا یا مهدی(عج)
تو ای قرارم بابا
بیاکنارم بابا
چشم انتظارم بابا
واویلتا یا مهدی (عج)
این لحظه های اخر
باقلب زارو مضطر
همش میگم وای مادر
واویلتا یا مهدی (عج)
بابا ببین می سوزم
زارو غمین می سوزم
از زهر کین می سوزم
امان ازین غریبی
ـٖٖـٖٖٖـٖٖٖـٖٖٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖـٖٖـٖـٖٖـٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖـٖٖـٖـٖٖـٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖـٖٖـٖـٖٖـٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖـٖٖـٖـٖٖـٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖٖٖ
✅بندچهارم
واویلتا یا مهدی (عج)
ببین میسوزم از تب
جونم رسیده برلب
یتیم میشی ازامشب
واویلتا یا مهدی(عج)
برات بمیرم بابا
که بعده من تودنیا
میشی غریب وتنها
واویلتا یامهدی عج
ببین چه حالم زاره
خون از لبام میباره
شدجگرمن پاره
امان ازین غریبی
ـٖٖـٖٖٖـٖٖٖـٖٖٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖـٖٖـٖـٖٖـٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖـٖٖـٖـٖٖـٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖـٖٖـٖـٖٖـٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖـٖٖـٖـٖٖـٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖٖٖ
✅بندپنجم
واویلتا یا مهدی عج
اومده عمر من سر
میرم باحال مضطر
به یادجدبی سر
که شدتومقتل پرپر
جلوی چشم خواهر
به پیش چشم مادر
امون از این غریبی
ـٖٖـٖٖٖـٖٖٖـٖٖٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖـٖٖـٖـٖٖـٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖـٖٖـٖـٖٖـٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖـٖٖـٖـٖٖـٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖـٖٖـٖـٖٖـٖٖٖـٖٖٖٖـٖٖٖٖٖ
#سبک_ناحله_الجسم_یعنی
#رضا_نصابی ✍
#مجیدمرادزاده ✍
.
هیئت سفیران زینب(س)هیئت سفیران زینب(س).8.mp3
زمان:
حجم:
7.5M
#⃣ #شور
#⃣ #سبک_شهادت_حضرت_زهرا
#⃣ #حضرت_زهرا
#⃣ #فاطمیه
✅بند اول
یه گوشه نشستی
کشیدی هی آهی با دوچشمای تر
دیدی رو خاک افتاد
وقتی که با شدت توی کوچه مادر
یه سوال ازت دارم چرا موهاتون سفیده؟
مگه مادرت جوون نیست چجوری قدش خمیده ؟
نزن نامرد اخه زهرا خیلی جوونه
نزن نامرد اخه زینب دل نگرونه
نزن نامرد حسنش داره می بینه
دست مرد واسه صورت زن خیلی سنگینه
حسن جانم حسن جانم
✅ بند دوم
مونده توی ذهنت
تصویری از کوچه بمیرم من اقا
نمی ره از یادت
جلوی چشمات زد یه سیلی به زهرا
بمیرم تو کوچه هاعصای مادر شدی و
تا خونه رسیدی اقاچشای مادر شدی و
شنیدم که غرورت توی کوچه شکست
شنیدم که مردک لاابالیه پست
یه جوری زد مادره تو رو تو کوچه
دست به پهلو گرفت مادرِ تو روی خاکا نشست
حسن جانم حسن جانم
✍ #رضا_نصابي
#حسين_عيدي
https://eitaa.com/joinchat/3808494021Cb3e43d17af
زمان:
حجم:
258.7K
#شور یا #زمینه_احساسی
به. ابی و انت. و. امی یا حسین
بعد نماز صبح. آقا سلام. میدم رو به حرم
میگم اقای با کرم
بخر دوباره این بدو
توی خیالم می بینم زائرشیش گوشه شدم
دوباره بازم اومدم
می بینم صهن و گنبد و
تو سلیمانی و من مورم حسین
درسته وصله ی ناجورم حسین
ولی نکن. از خودت دورم حسین
به ابی انت و امی یا حسین.
چشمی که واست نباره با خنجر کور شه بهتره
خالی از نور شه بهتره
دنیا بی تو بی ارزشه
قلبی که واست نتپه از سینه دور شه بهتره
زنده به گور شه بهتره
دنیا بی تو بی ارزشه
ارزومه یه روزی شاه وفا
خونه من بریزه پای تو اقا
سرم باشه روی زانوی شما
به ابی انت و امی یا حسین
شاعر #رضا_نصابی ✍
#رضاابوالحسنی 🎤
❁﷽❁
🏴#حضرت_رقیه
🏴#متن_روضه
●━━━━━━──────
السلام علیک یا بنت اباعبدالله
در نام رقیه فاطمه پنهان است
از این دو یکی جان و یکی جانان است
در روی کبود آن دو پیداست خدا
آیینه بزرگ و کوچکش یکسان است*
روضه ی بی بی سه ساله ی ابی عبدالله
استاد سازگار میگه ، اون ذاکر اهل بیت گفت یه بیماری گرفتم چندین ماه پاهام مجروح شده بود نمیتونستم پاموحرکت بدم تو بیمارستان بستری بودم یه روز دکترا اومدن پامو معاینه کردن گفتن چاره ای نیست باید پارو بندازیم باید پاتو قطع کنیم میگه من دلم شکست همینطور که تو بخش بستری بود آخرای شب یه شعری بلد بودم از حضرت رقیه، گفتم آدم میره در یه خونه گدایی می کنه اگه چیزی بهش ندن میره سراغ بچه کوچیکه خانواده ، اگه دختر بچه از باباش چیزی بخاد محاله بهش ندن ، اومدم در خونه ی بی بی رقیه ،شروع کردم شعرمو خوندن یه مرتبه دیدم بیمارستان روشن شد از در بخش، اقام ابی عبدالله دست دختر دردانه ش تو دست باباس، نمیدونمدیدید تا حالا یا نه؟ بچه کوچیک یه وقتایی انگشت باباشو میگیره هی دنبال خودش می کشونه ، دیدم رقیه دست باباشو گرفته ابی عبدالله رو داره می کشونه کنار تخت من ، اومد کنار تختم ابی عبدالله ، صدا زد شعر قشنگی میخوندی بازم بخون تا اومدم شعرمو شروع کنم فرمود اینجوری نه، بلند شو بایست گفتم آقا من هفتاد روزه بستریم پا ندارم، آقا یه نگاهی بهمکرد فرمود تو دیگه شفا گرفتی بلند شو بایست میگه همینکه بلند شدم شروع کردم شعرمو خوندن یه مرتبه دور و برم رو نگاه کردم دیدم همه بیمارا و پرستارا دورم جمع شدن دارن گریه می کنن هی چشم انداختم گفتم پس آقام کجاست پس ابی عبدالله کجاست؟پس دختر دردانه ش کجا رفت؟گفت دکترا معاینه کردن گفتن تو دیگه خوب شدی تو شفا گرفتی میتونی بری ، اومدم از بیمارستان مرخص بشمدیدمهمه مریضا دورم رو گرفتن ، گفتن فلانی یبار دیگه اون شعر دیشبی رو بخون ما میخایم گریه کنیم من شعر می خوندم همه گریه می کردیم، یه چند روزی گذشت دلم تنگ شد گفتم برم یه سری به رفیقام بزنم همه بیمار بودند اومدم تو بیمارستان دیدم هیچکدوم نیستند پرستارا رو صدا زدم گفتم پس این رفیقای من کجان؟ اینا که بیمار بودند گفتن همون شبی که تو شفا گرفتی همه ی بیمارای بخش به دعای رقیه شفا گرفتند، قربونت برم بی بی جان
بااینکه من سه سالمه
درد و غمام یه عالمه
این زجر پست لعنتی
هرجامیرم دنبالمه
کف پاهام پر آبله س
دستام اسیر سلسله ست
هرجایی که رو میکنم
یا شمره و یاحرمله ست
بابا
بعد عمو بابا
سر باباشو برداشته داره هی با باباش حرف می زنه
بعد عمو بابا خیلی من و زدن
هم پای عمه جان سیلی من و زدن
بابا بابا
ببین چقد شده آب تنِ من بابا
کِی میشه موقعِ مُردنِ من بابا
توی بیابونا شدم اسیر گرگ
صورت من کوچیک دست عدوبزرگ
یا ابتا حسین یا ابتا حسین.....
خدانکنه دختر سه ساله زبون بگیره ، وقتی دردودلاش باز میشه دل سنگو آب می کنه
بابا سرم درد می کنه
مادرش فاطمه هم همینطوری بود یه دستمالی رو به سر مبارکش میبست بخاطر سردرد
بابا سرم درد می کنه
بال و پرم درد می کنه
وقتی که گریه می کنم
چشم ترم درد می کنه
بابا بابا
رو دامنه من سر تو
قربونه چشم تر تو
از تنور خولی پست
گرمه هنوز حنجر تو
زجر می کشم بابا از غصه بی عدد
خرده به جای من عمه جونم لگد
بابا بابا
ببین که صورتم پراز کبودیه
این یادگاری از دست یهودیه
امون از غربت و...
من بعضی شعرها رو خجالت می کشم بگم
تو بازارا زدن صدام کنیز بابا
بابا کنیز چیه؟ این حرفا چیه اینا به ما میزنن؟؟
از وقتی که اسیر شدم
از زندگانی سیر شدم
سر بسته می گم بابا جون
تو بازارا حقیر شدم
نپرس که معجرم کجاست
نپرس گل سرم کجاست
فقط به من بگو بابا
آب اور حرم کجاست
بگو عمو عباسم کجا رفت؟از وقتی عموم رفته این نامردا به ما کتکمی زنن به ما حرف بد میزنن
شونه های من و بابا تکون دادن
رونیزه ها سرِ تورو نشون دادن
به لباسای من خیلی می خندیدن
هی بچه شامیا جلوم می رقصیدن
با سرباباش حرف می زد و درد و دل می کرد گاهی با دستای کوچیکش سر بابا رو نوازش می کرد می گفت
من الذی ایتمنی علی صغر سنی ،
کی منو در کودکی یتیمم کرد؟
یه مرتبه دیدن لحن کلام رقیه عوض شد دستش رسید به رگهای پاره ی گلوی بابا، صدا زد
یاابتا من الذی قطع وریدک
کی رگهای گلوتو بریده
بابا بابا......
باسمک العظیم الاعظم الاعز الاجل الاکرم
بدم المظلوم یا الله......
✍ #رضا_نصابی
#مجید_مرادزاده
●━━━━━━───────
#متن_روضه_حضرت_رقیه
#حاج_اسماعیلی