#امام_هادی_النقی_ع_مدح_و_ولادت
نور خدا گرفته فضاى مدینه را
تغییر داده حال و هواى مدینه را
با جلوههاى «اَشرَقَتِ الاَرض» قدسیان،
بستند چلچراغ، سماى مدینه را...
در وادى قُبا به تماشا نشاندهاند
آن نخلهاى سبز قَباى مدینه را
آنگونه خرّم است که گویى گشودهاند
بر هشت خُلد پنجرههاى مدینه را
نور جمال حضرت هادىست، اینچنین
روشن چو روز کرده فضاى مدینه را
ماهى دگر به محور خورشید عشق تافت
تا روشنى دهد همه جاى مدینه را...
گلبانگ شادى است به گوش فرشتگان
امشب رسانده است نداى مدینه را:
این ماه جلوهاى ز جمال محمد است
ابن الرضاى دوم آل محمد است
ای آسمان ز شرم مَهت را دو پاره کن
تکرار معجز نبوی را دوباره کن
تا بشکند غرور تو در اوج آسمان
ای آفتاب! ماه زمین را نظاره کن
از خانۀ جواد دمیدهست آفتاب
بر مقدمش نثار، هزاران ستاره کن
تا سرنهند بیت جوادالائمه را
ای جبرئیل سوی ملائک اشاره کن...
از کهکشان نور بیاویز سُبحهها
هر روز و شب فضائل او را شماره کن
این ماه جلوهاى ز جمال محمد است
ابن الرضاى دوم آل محمد است
لطف امام هادی و نور ولایتش
ما را اسیر کرده به دام محبتش
بر لطف بیکرانۀ او بستهایم دل
امشب که جلوهگر شده خورشید طلعتش...
ماه تمام و نیمۀ ذیالحجّه مطلعش
خیر کثیر و کوثر قرآن بشارتش...
این است آن امام که ذرات کائنات
اقرار کردهاند به جود و کرامتش...
این است آن امام که دشمن به چندبار
رخسار عجز سوده به درگاه عزتش
سر تا به پای، عاطفه و مرحمت ولی
دشمن به لرزه آمده از برق هیبتش...
افزون ز ریگهای بیابان عطای او
بیش از ستارههای درخشان فضیلتش...
این ماه جلوهاى ز جمال محمد است
ابن الرضاى دوم آل محمد است
آن نازنین که وصف جمالش خدا کند
امشب خدا کند که نگاهى به ما کند
آن دلنوازِ از دل و از جان عزیزتر
باشد که درد جان و دل ما دوا کند...
آن محو ذات خالق و بىاعتنا به خلق
شاید به ما شکستهدلان اعتنا کند
آن چشمۀ دعا که دعا مستجاب از اوست
چون میشود به حال دل ما دعا کند؟
پیوند خورده زندگى ما به مهر او
این رشته را کسی نتواند جدا کند
گویى على به روى محمد کند نگاه
چون این پسر به روى پدر دیده وا کند...
دیدار او کدورت دل را جلا دهد
ایمان او حوائج مردم روا کند...
باید رضای خاطر او آورد به دست
خواهد ز خود هر آنکه خدا را رضا کند
اى یادگار آل محمد! خدا به ما
لطفى اگر کند ز طفیل شما کند
عالم به خوان رحمت تو میهمان، ولی
یک تن نشد که حق نمک را ادا کند...
صاحبدلى کجاست که چون ابن مهزیار
بر دیده خاک پاى تو را توتیا کند...
افتادهام به دام بلا، یا ابالحسن!
غیر از تو کیست؟ آنکه ز دامم رها کند...
✍مرحوم #سیدرضا_مؤید
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_ولادت
باز دل شکستهام نوای ديگر آوَرَد
پردهی بهتری زند، سرود خوشتر آورد
لَئالی کلام را، ز طبع من برآورد
مگر ثنای فاطمه، دخت پيمبر آورد
که آگه از مقام او، کسی بجز اله نيست
نسيمِ درک و عقل را، در اين حريم راه نيست
ماه جمادی آيد و ز خُرمی خبر دهد
جمادْ را نديده کَس، گل آورد، ثمر دهد
به بيستمين صباح آن اميد بر بشر دهد
به زندگانی بشر تجلیِ دگر دهد
در اين خجسته صبحدم داده خدای ذوالعَطا
به يا و سين و طا و ها، کوثر و قدر و هل اتی'
خديجه! ای ز درد و غم به جان رسيده! غم مخور
خديجه! ای ز دشمنان طعنه شنيده! غم مخور
خديجه! گر قبيلهات از تو بريده غم مخور
خداست يار و مونست، ز هر پديده غم مخور
لطف خداست ياورت، محمد است همسرت
بهتر از اين چه میشود که فاطمه است دخترت
خديجه! ای که از خدا فاطمه را گرفتهای
چه کردهای که اين مقام را فرا گرفته ای
ز هست و نيستت چو دل بهر خدا گرفتهای
هزارها برابر از خدا جزا گرفتهای
خديجه! ديده روشن از فروغ نور ديدهات
باد مبارک از خدا مَقدم نو رسيدهات
دايرهی وجود را مرکز و محور آمده
محيط لطف و جود را جوهر و گوهر آمده
ولیّ ممکنات را مَحرم و همسر آمده
رسول کائنات را دختر و مادر آمده
چه دختری که هستیِ جهان بُود ز هست او
رسول حق به امر حق بوسه زند به دست او
فاطمهای که عقلِ ما، ماتِ عبادتش بُوَد
نقش به چِهرِ دوستان، مُهر ارادتش بُود
همسری علی نهايت سعادتش بُود
ليلهی قدر اوليا شامِ ولادتش بُود
ثبت شد از ولادتش بقای نسل احمدی
يافت بقا ز نسل او شريعت محمدی
فاطمهای که حق بر او عَرضِ سلام میکند
ادای ذکر نامِ او به احترام میکند
کسی که پيش پای او پدر قيام میکند
بر درِ خانهاش سلام، صبح و شام میکند
شرف ببين که خانهاش بُرده سَبَق ز طور هم
حيا ببين که پوشد او چهرهی خود ز کور هم
فکر کسی نمیرسد به ساحت جلال او
جلال حق جلال او، جمال حق جمال او
تربيت سلالهاش نمونه ی کمال او
سلام حق به او و باب و مام و زوج و آل او
که هستی تمام ماسوا بُود ز هستشان
نظام ملک خويش را داده خدا به دستشان
فاطمهای تو بازگو فلسفه حيات را
ساخته جِدّ و جَهدِ تو سفينة النجات را
زنده نگاه داشتی "و آتوُ الزّکو'ة" را
"حَیّ علی الفلاح" را "حَی علی الصلاة" را
مزرعهی عفاف را ز اشک، آب دادهای
به بانوان ز شرم خود درس حجاب دادهای
ای که خدای بی مَثل به کوثرت مثال زد
دم از جلال و قدر تو قادر ذوالجلال زد
نبي ز مُهر بِضعَتي به سينهات مدال زد
حلقه به باب خانهات دست علی و آل زد
يافته است پرورش خون خدا ز شير تو
شير خدا به مرتبت، نذير تو بشير تو
به حُسن تو که میکند جلوهگر آفتاب را
به اشک تو که بِشکند قيمت دُرّ ناب را
به کوی تو که از دلم ربوده صبر و تاب را
عرض سلام کرده و منتظرم جواب را
دريغ از جواب ما به خاطر خدا مکن
دست توسل مرا ز دامنت جدا مکن
فاطمهای زلطف تو، قعودِ ما، قيامِ ما
دوستیات قبولیِ صلو'ة ما، صيام ما
نام تو و حسين تو سرودِ ما، کلامِ ما
نثار قبر مخفیات درود ما، سلام ما
به یادِ درد و داغها که بُد گواهِ صبر تو
هنوز گریه میکند علی کنار قبر تو
تویی که از وجود تو، مدح کند خدای تو
تویی که فیض وحی را تازه کند صدای تو
تویی که گفت مصطفی، جان پدر فدای تو
منم غلام و چاکر و سلاله و گدای تو
نام تو بر لبم بُوَد، مِهر تو مذهبم بُوَد
"مؤیدم" که بر درت چهار منصبم بُوَد
✍ مرحوم #سیدرضا_مؤید
https://eitaa.com/joinchat/3808494021Cb3e43d17af
#امام_حسین_ع_مدح_و_ولادت
بُگشودهاند باز، درهای مغفرت
روح الامین زَند، آوای مغفرت
نوری دگر گرفت، دنیای مغفرت
فطرس گرفته است، ویزای مغفرت
از درگه حسین، دریای مغفرت
پوشیده از خدا، دیبای مغفرت
این صوت دلنشین، خیزد ز عالمین
صَلّوا عَلی النبی، صَلّوا علی الحسین
شهر مدینه غرق، در صد چمن گل است
در کوچهها گل است، در انجمن گل است
در هر سخن دُر است، در هر دهن گل است
حُب علی گل است، مِهر حسن گل است
ام الائمّه را، در پیرهن گل است
فرموده مصطفی: زهرای من گل است
زین گل دمیده است، یک گل که سرمدیست
در برگ و ساقهاش، عطر محمدیست
امشب امام عشق، مهمان فاطمهست
سرشار نور او، دامان فاطمهست
زین لاله سرخ رو، بُستان فاطمهست
محو نگاه او، چشمان فاطمهست
سُکرِ کلام او، در جان فاطمهست
او جان حیدر و جانان فاطمهست
گلبوسه میزند زهرا به روی او
اما چرا نبی بوسد گلوی او؟
زهرا که نَفْس او، نَفْس پیمبر است
از طفل دیگرش تمدید کوثر است
طفلی که چهرهاش مِرآت داور است
طفلی که بر لبش الله اکبر است
عشق مجسم است، حُسن مصوّر است
با مادرش سخن، میگوید آن وحید
گاه از "انا الغریب" گاه از "انا الشّهید"
آیات عشق را، معنا کند حسین
اسلام ناب را، احیا کند حسین
وقتی قیام خون برپا کند حسین
در عالَم وجود، غوغا کند حسین
قانون بردگی اِلغا کند حسین
وز خون سرخ خویش، امضا کند حسین
آن روز شد سرش، بر نیزه گر بلند
قرآن از او شده است پاینده، سربلند
سنگینتر از فلک، سنگ کرامتش
بر فرق کهکشان، دست عنایتش
جبریل غوطهور در بحر رحمتش
در چنگ قدسیان، دامان رحمتش
از عرش هم گذشت، کوی شهادتش
روزی که وا شود، چتر شفاعتش
آید ز هر کران، فریاد یاحسین
گویند انبیا، مائیم با حسین
نام کبیر او، باب الحوائج است
رأی منیر او، باب الحوائج است
عباس امیر او، باب الحوائج است
مسلم سفیر او، باب الحوائج است
سردار پیر او، باب الحوائج است
طفل صغیر او، باب الحوائج است
"باب الحوائجی" یک منصبش بُوَد
آنکس که چشم خلق، بر زینبش بُوَد
دارد جهان قرار، با ذکر یاحسین
جانپَروَرد بهار، با ذکر یاحسین
گل میدمد ز خار، با ذکر یاحسین
ای دل! نَفَس برار با ذکر یاحسین
جان میکنم نثار، با ذکر یاحسین
شادم به روزگار، با ذکر یاحسین
قدوسیان که مِیْ از جام او زدند
نقش بهشت را با نام او زدند
جانهای خسته را، در دو جهان کفیل
_گم کرده راه_ را داناترین دلیل
با حرز نام توست، پرواز جبرئیل
قربانیات ذبیح، شیدائیات خلیل
با سید الکریم، هستم تورا دخیل
یا ایها العزیز! رحمی بر اين ذلیل
جان مرا بگیر، از خود جدا مکن
دستم گرفتهای، دیگر رها مکن
ای قدر انبیا از آبروی تو
عمرم تمام گشت در گفتگوی تو
با وصف موی تو، با یاد روی تو
جانم به لب رسید، در آرزوی تو
کی میرسد لبم بر خاک کوی تو؟
ای در نماز عشق، از خونوضوی تو
هم چون "مؤید"ت یک نوکرم بخوان
یا در کِشم به خون، یا در بَرم بخوان
✍مرحوم #سیدرضا_مؤید
.
#امام_جواد صلوات الله علیه
ای دوست به درگهت مراد آوردم
از دست ستمها به تو داد آوردم
نام تو جواد است و خدای تو جواد
امید به لطف دو جواد آوردم
✍مرحوم #سیدرضا_مؤید
یا اَجوَدَالاجودین ؛بحق جود امام جواد عجل لولیک الفرج
.
.
#امام_جواد صلوات الله علیه
ای دوست به درگهت مراد آوردم
از دست ستمها به تو داد آوردم
نام تو جواد است و خدای تو جواد
امید به لطف دو جواد آوردم
✍مرحوم #سیدرضا_مؤید
یا اَجوَدَالاجودین ؛بحق جود امام جواد عجل لولیک الفرج
.
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
زینب چو حال سخت حسن را نظاره کرد
دامان ز اشک و خون جگر پرستاره کرد
آمد حسین و کرد چو از حال او سؤال
آنجا که کوزه بود به آنسو اشاره کرد
گفتند درد خود ز چه درمان نمیکنی
فرمود: مرگ را به چه بایست چاره کرد؟
میخواست روزه واکند از آب کوزه لیک
یارب چه آب بود که کار شراره کرد
پیدا بُوَد که با جگر او چه کرده است
زهری که رخنه در جگر سنگ خاره کرد
دل رشحه رشحه داشت ز زخمزبان ولی
تزویر همسرش جگرش پارهپاره کرد
جعده بهپاس مرحمت بیحساب او
در حق حضرتش ستم بی شماره کرد
باران تیر بر تن و تابوت او بریخت
تا آن زن سواره به مرکب اشاره کرد
در روضه بقیع چو شد دفن پیکرش
آن خاک پاک را همه دارالزّیاره کرد
یا مجتبی به حال "مؤید" نگاه کن
کز چشم دل به قبر غریبت نظاره کرد
✍مرحوم #سیدرضا_مؤید
==============≈===