eitaa logo
مؤسسه مداحی کریمه
15هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
5هزار ویدیو
185 فایل
آموزش اصول وفنون مداحی،روضه خوانی و سینه زنی ومولودی خوانی و...باتمرکزبرمهارت افزایی 📌به صورت حضوری،مجازی وخصوصی 📌اعطای گواهینامه معتبر 📌اساتید مجرب حوزه و دانشگاه پشتیبانی:@karimeadmin 🏢قم،صفاییه
مشاهده در ایتا
دانلود
. پروردگارِ من که خدای پیمبر است بخشنده‌ی عطای فراوانِ کوثر است خیرِ کثیر، عفوِ کثیرش بما رسد هرچند باز، بنده گنهکارِ مادر است یارب ببخش، یاریِ زهرا نکرده‌ام با اینکه این گناه، خطایی مکرر است با هر زبانِ پُر گِله، فرمود فاطمه: بالاترین گناه، جدایی ز حیدر است مادر که گفت: دستِ علی را رها مکن! باز این غلامِ سر به هوا، جای دیگر است یاری فقط، به روضه نشستن نمی‌شود حفظِ نظام، از همه احکام برتر است وقتی من از مسیر علی، دور می‌شوم چشمانِ فاطمه، ز غمِ هجرِ من تر است نوکر کنارِ سفره و حق را، اَدا نکرد ای وای بر کسی که، بسی دور از این در است آن مادری که گفت به هر ناله: یاعلی در هر قنوت نیز، دعاگوی نوکر است برگرد باز ای دلِ غافل، به اصلِ خویش اصلِ تو، یا شهادت و یا موت احمر است □ □ □ در بارگاهِ شاه نجف، اعتکاف کن ایوان طلا، تجلیِ زهرای اطهر است ماهِ علی است، هدیه‌ی زیبای فاطمه یعنی تمامِ هیبتِ حیدر، ز کوثر است صوم و صلات، آینه‌ای از حسینِ اوست افطار، با سلام به عطشان مطهر است تطهیر می‌کنم، دل خود را به کربلا آغازِ توبه، گریه به ارباب بی سر است ✍ .
. هر که دارد سر سودای خدا بسم الله هر که دارد غم مهمانی ما بسم الله میزبانان سحر منتظر مهمانند هر که خواهد سحر اهل بکا بسم الله چشمۀ آب حیات است مناجات سحر هر که دارد طلب آب بقا بسم الله ماهها منتظر ماه مبارک بودیم آمد ای منتظران ماه خدا بسم الله سفرۀ بندگی ماه خدا پهن شده سفرۀ ماست کنار شهدا بسم الله دیده وا کن که خدا در بر ما بنشسته همنشین است خدا با فقرا بسم الله شد هلال مه دلدار حلالِ همگان رویت یار حلال است ترا بسم الله سپر روزه سلاحی است برای مومن این امانی است ز طوفان بلا بسم الله دست ابلیس که بسته است امان از این نفس باید ای نفس کنی ترک جفا بسم الله یادی از تشنگی روز قیامت باید باب افطار گشوده است بما بسم الله میهمانخانۀ ارباب کرم باز شده ایها الناس ، سوی آل عبا بسم الله روزه یعنی عطش روضۀ لبهای حسین هر که دارد طلب خون خدا بسم الله رحمت واسعه اینجاست سر کوی حبیب هرکه دارد هوس کرب وبلا بسم الله در رکاب پسر فاطمه باید جان داد هر که خواهد شود اینگونه فدا بسم الله ✍ .
تا که سرمایه حبّ نبوی دارم من گِلِ آغشته به تینِ علوی دارم من حسنی خاک و حسینی دل و کوثر نسبم بر سرم، سایه‌ی مِهرِ رضوی دارم من دست‌بَردار، زِ دامانِ ولایت نشوم چونكه مادر پدرِ مرتضوی دارم من دشمنِ دشمنِ پیغمبرم و حیدری‌اَم در رهِ فاطمه، ایمانِ قوی دارم من از ازل، دشمنِ سرسختِ بَنیِ العباسم تا ابد، کینه‌ی آل اُموی دارم من هرچه دارم، زِ کرَم‌خانه‌ی آقا حسن است این عطا را، زِ دعای اَبوی دارم من تا چنین، سفره‌ی احسانِ کریمان پهن است سرِ این سفره، هزاران اَخوی دارم من با همه‌ اهل و عیالم، حسنی‌اَم حسنی نوکرِ حیدر و آلم، حسنی‌اَم حسنی مجتبی آینه‌ی مصطفوی سرتا پاست حسن‌ِبن‌ِعلیِ مرتضوی سرتا پاست اَشبَهُ الناس، به پیغمبرِ اکرم حسن است در رهِ عترت و قرآن، فَدَوی سرتا پاست جانشینیِ علی را، که توان کسب کند؟ جز حسن جان، که امامی علوی سرتا پاست دیگران در صفِ صفّین، گریزان و فقط مجتبی فاتحِ آن، پیشروی سرتا پاست فتحِ ایران، که به دستانِ امامِ حسن است او، ولی نعمتِ ایرانِ قوی سرتا پاست تا حسن هست امامم،، پسرِ زهرایم دینِ من، آینه‌ی مجتبوی سرتا پاست با حسن باش، که در دایره‌ی نوکری‌اَش با تو همراه، چو خالص بشوی سرتا پاست با همه اهل و عیالم، حسنی‌اَم حسنی نوکر حیدر و آلم حسنی‌اَم حسنی حسن‌بن‌علی آن، آیتِ رَب، از ازل است مَثَلِ وَجهِ خدا هست و خودش بی‌مثل است همه اَسماءِ خداوند، مجسم در اوست حسن اَندر حسن آن، واسطه‌ی لَم یَزَل است گرچه دارد زِ تواضع، به خودش ذَرّه خطاب از بزرگی به خداوند قسم، بی‌بدل است آنکه هنگامِ عبادت، بدنش می‌لرزد با خدا وقت مناجات، بغل در بغل است تا سکوت است، سکوتش همه مجذوبِ خداست وقتِ ایرادِ سخن، طعمِ کلامش عسل است لشکرِ صلح، از او صلح و صفا می‌گیرید وسطِ معرکه‌ی جنگ، امیرِ جمل است پِی کند ناقه‌ی سرخِ جمل، از یک ضربت سیزده ساله نخوانش، که جوانمردِ یَل است با همه اهل و عیالم، حسنی‌اَم حسنی نوکر حیدر و آلم، حسنی‌اَم حسنی تا همه قدرتِ اسلام، بدستِ حسن است هستی و جان و جهان، هدیه‌ی هستِ حسن است هر که مجنون شده با یک نظرِ لیلیِ حُسن علّتش، غمزه‌ای از صبحِ اَلَستِ حسن است کوه می‌ایستد از، شیوه‌ی قَد قامت‌ِ او دامَنه‌ داری‌اَش از، طرزِ نشستِ حسن است هر دلی پای حسین‌ِبن‌ِعلی می‌ماند از ازل، جان و سرش، سلسله بستِ حسن است مِهر و ماه از اثرِ گردشِ چشمَش، گَردان کهکشان، دانه‌ی تسبیح، به دستِ حسن است اقیانوس، ز آرامیِ او آرام است موج و طوفان همه‌دم، واله و مستِ حسن است نورِ روی حسن اَفشاند، شب نیمه‌ی ماه سحرِ نیمه‌ی مَه، ماه پرستِ حسن است با همه اهل و عیالم، حسنی‌اَم حسنی نوکر حیدر و آلم، حسنی‌اَم حسنی در امامت، همه اوصافِ پیمبر دارد در ولایت، همه‌ والائیِ حیدر دارد در شجاعت، به نبی بُرده و هیبت، به علی یعنی اسلام از او، فتحِ مکرر دارد کیست این رونقِ بازارِ حرم، خیرِ کثیر جلوه‌ی نورُ علی نور، زِ کوثر دارد دَه اِمامند همه، تحتِ تَولّای حسن که ولایت، به امامانِ مطهر دارد سبزپوشِ حرمِ عترتِ اَطهار، حسن پرچمِ سبزِ بَقیع نیز، خودش بردارد صحن‌ها در حرمِ پاکِ بقیع، می‌سازیم صحن‌هایی که همه، هیئت و منبر دارد بابِ قاسم، به شبستانِ حسینش برسد صحنِ عبداللهِ او جلوه‌ی دیگر دارد دیدنی می‌شود آن، صحنه‌ی سقاخانه جگرِ سوخته‌اَش، ساقیِ لشکر دارد از همان کوچه که شد آینه‌ی کرب و بلا نینوا سرخیِ خود، از جگرش بَردارد نَه فقط، زخمِ کبِد، خونِ جگر، دیده‌ی تر اثرِ زهر جفا نیز، به پیکر دارد پرچمِ سرخِ حسین، از دلِ خونِ حسن است تا ابد، داغِ غریبیِ برادر دارد با همه اهل و عیالم، حسنی‌اَم حسنی نوکر حیدر و آلم حسنی‌اَم حسنی ✍️
. منکه هستم پیشوای عالمین باقرُالعِلمم، شفیعِ نَشاتِین یادگار کربلا، سبطُ الحسین سیلِ اشکم، هست جاری از دو عین کربلا را چون قیامت دیده‌ام من خودم، ذِبحِ امامت دیده‌ام بس‌که سنگین است، غم‌های دلم سوختم چون شمع، در پای دلم مانده از من ارث، غوغای دلم روضه‌ی جدم، مسیحای دلم من وصیت کرده‌ام تا در منا سالهای سال شد، روضه بپا من تمام ماجرا را دیده‌ام جاریِ خونِ خدا را دیده‌ام بر فرازِ سینه، پا را دیده‌ام خود ذَبیحاًبِالقفا را دیده‌ام دیده‌ام مظلوم، می‌زد دست و پا سَروَرم، مغموم، می‌زد دست و پا چونکه از دریای خون کردم عبور جسمِ عریان دیدم و سمِّ ستور دیدم آنجا، صحنه‌ی شامِ نشور اشکِ من جاری‌ست، تا صبحِ ظهور دیده‌ام آن دیده‌های خسته را دنده‌های از لگد بشکسته را دیده‌ام در دستِ قاتل، ریش و مو خطِّ خنجر را، به پهنای گلو نیزه‌های در دهان، رفته فرو ذبح می‌کردند، اما با وضو عمه‌هایم شاهدانِ ماجرا بعدِ قتلِ صبرِ او، غارت چرا آه از، گُلگونیِ شَیبُ الخَضیب وای از، مظلومیِ خَدُّالتَّریب گفت مادر: ای غریب اِبنُ الغریب غارتِ پیراهنَت، داغی عجیب خیمه را زین غم، خجالت داده‌اند خواهرت را هم، خجالت داده‌اند بعد از آن، بابِ اسارت باز شد دست‌ها هم بر جسارت باز شد پای دژخیمان، به غارت باز شد مَسحِ قرآن، بی طهارت باز شد دست‌ها، تا چادرِ عصمت رسید چند معجر، دستِ بی غیرت رسید بعد از آن شامِ غریبانِ غمین کربلا، کرب و بلا شد اینچنین: ماند آن اجسادِ عریان بر زمین بی‌کفن، بی‌سر، همه اهلِ یقین تا چهل منزل نهان شد، آهِ ما راسها بر نیزه‌ها، همراهِ ما گریه‌ها را گاه، پنهان دیده‌ام عمه‌هایم را، به زندان دیده‌ام خنده بر اشکِ یتیمان دیده‌ام درد را، در شامِ ویران دیده‌ام درد ما، از تیرِ هیزی بود و بس بدترین تهمت کنیزی بود و بس انقلابِ اشک، اینجا شد شروع خطبه‌های ناب، از ما شد شروع راهِ ما، هر روز، هرجا شد شروع کربلا را، کربلاها شد شروع روضه و روشن‌گری، تا انتقام همچو زینب، کارِ خوبان، والسلام
روزیکه به نورِ عالم آرا دادند جوازِ وصلِ ما را اَلحمد، که در اَلَست گفتیم لبیک، منادیِ خدا را چون سَر به سجودِ شکر بردیم دادند عطای مصطفا را گفتند که با مِیِ ولایت خواندیم ز خَصَّنا شما را دادیم ز باده‌ی طهورا سرشار، محبِ مرتضا را در پرتوِ نورِ کوثر آنروز دیدیم چهارده، ولا را یک یک، به دل و زبان نمودیم اِقرار، ولای هَل اَتا را در آینه‌ی حضور دیدیم تا حشر، تمام ماجرا را از حادثه‌ی قیام کوچه... تا نهضتِ سرخِ کربلا را در پرتوِ این هدایتِ خاص دیدیم سعادت و بقا را دیدیم به جذبه‌ی ولایت هادی است حقیقت هدایت آنروز که روزِ خَصَّنا بود هنگامه‌ی انتخابِ ما بود آغازِ شناختِ ولایت میثاقِ ولای اِنَّما بود اینها همه با هدایتی خاص از جانبِ هادیِ وفا بود آنکه علَمُ الهُدی به دستش محبوبِ اَئمةُ الهدا بود صدشکر که هادیُ المُضِلّین هادیِ دل و زبانِ ما بود مقصودِ تمامِ اولیا و... معشوقِ تمامِ انبیا بود فرزندِ جوادُالعالمین و... دلبندِ همیشه‌ی رضا بود او چار محمد و علی را چون آینه‌ی جهان‌نما بود یک‌جا همه‌ی چهارده نور یک‌جا همه هستیِ خدا بود از صادق و کاظم و حسن تا زهرا و حسین و مجتبا بود دیدیم به جذبه‌ی ولایت هادی است حقیقت هدایت سرمایه‌ی اوصیاست هادی هستیِ ذَوِالنُّهاست هادی در جمعِ سُلالةُ النَّبییّن دُردانه‌ی هَل اَتاست هادی آرامِ دلِ نبیِ اَعظم ذرّیه‌ی لافتاست هادی هم حافظِ سِرّ دین و قرآن هم معدنِ وحی‌هاست هادی در بندگیِ خداست مخلص در ذاتِ خدا فناست هادی نسلِ دهمِ پیمبرِ حق از سیدةُ النساست هادی او زمره‌ی سادةُ العباد است صاحب علَمِ خداست هادی با جمله‌ی مردمِ زمانه خوش صحبت و با صفاست هادی ناگفته کلیدِ بابِ حاجات در غصه، گِره‌گشاست هادی شوینده‌ی هر گناهِ مؤمن بخشنده‌ی هر خطاست هادی دیدیم به جذبه‌ی ولایت هادی است حقیقت هدایت ای شیعه به خونِ دل وضو کن از هادیِ دین، به لب سبو کن در خلوتِ آن امامِ معصوم زخمِ دلِ خویش را رفو کن گاهی لبِ خود به شِکوِه بگشا رازِ دلِ خسته را به او کن هر جا قدَمَت براه گم شد با هادیِ راه، گفتگو کن در فتنه‌ی آخرالزمان نیز حق را به امام جستجو کن خواهی چو از او جدا نگردی با جامعه‌ی کبیره خو کن با خمّ غدیر آشنا شو بیعت کن و کسب آبرو کن با دردِ دلِ علی، از آنروز چون فاطمه، لعن بر عدو کن هرجا غمِ نینواست، بنشین هرجا گُلِ کربلاست، بو کن خواهی مددِ حسین باشی خون گریه، به نیزه در گلو کن رَه جوی، به کاروانِ زینب خود را به سه‌ساله روبرو کن با اشکِ رئوسِ روی نیزه جان و دلِ خویش، شستشو کن در غصه‌ی شام و کوفه، یا مرگ یا که طلبِ دفاع از او کن این است سفارشات هادی ای شیعه ز خونِ دل وضو کن برخیز که وقت انتقام است بیدار شو، موسمِ قیام است ✍️
. از محب تا منزلِ محبوب، چندان راه نیست مقصدی چون گفتنِ یک یاعلی، کوتاه نیست در معیَّت با علی، هرگز کسی گمراه نیست لااِلهَ بی علی، ناظر به اِلّاالله نیست حسنِ نیت با ولایت داشتن، در طاعت است با امیرالمؤمنین دستورِ احمد، بیعت است حیدر کرار بر دلها امامت می‌کند زین امامت در همه عالم قیامت می‌کند پیشِ دشمن، با درایت استقامت می‌کند در میانِ دوستان، والا زعامت می‌کند دست، سوی بیعتِ مولا کند، عاشق دراز آرزوی رؤیت او را کند، عاشق دراز دَم زدن از حیدر کرار، عزت آورد چون صراطِ مستقیمَش، فتح و نصرت آورد با علی بودن، جوانمردانه غیرت آورد دوری از مولا، به هر ترتیب ذلت آورد گولِ بَخِّ بَخِّنِ فرعونِ امت را مخور هم فریبِ دَم زدن، از رأیِ ملت را مخور رأیِ ما را از ازل، قالوا بلا معلوم کرد آنکه در آب و گِلِ ما، حبِّ خود مرقوم کرد دشمنی با ظالم و همراهیِ مظلوم کرد گرچه او را دشمنَش، از حقِ خود محروم کرد تیغِ مظلومیتَش بُرّان، به اوج اقتدار لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار عهد و پیمان با علی بستن، به فرمان خداست تا علی با پای دل رفتن، به فرمان خداست دست از غیر از علی شُستن، به‌ فرمان خداست یاعلی را در عمل گفتن، به فرمان خداست پای، جایِ پایِ او بنهادن، از ایمانِ ماست با علی بودن دمادم، شیوه‌ی سلمانِ ماست هرچه گوئیم از علی، کوهِ فضائل باقی است هرچه حُسنِ خُلقِ از او گوئی، خصائل باقی است کم مخواه از او، که انبوهِ مسائل باقی است لطفِ او باقی است، تا حاجاتِ سائل باقی است آن مقام و منزلت، اِحصا نمی‌گردد، بلی تا خداوند و نبی، باشند مداحِ علی اُنس با نهج‌البلاغه، اُنس با راه علی است خطبه‌های دردمندانه، بِزنگاه علی است قاصِعه تا شِقشِقیه، شاهدِ آه علی است آه، از آن دردهایی که، تَهِ چاه علی است از غدیر خُم نگیرد فاصله، درد آشنا تا بِگردَد با علی هم قافله، درد آشنا در غدیر خم چرا، امرِ ولایت می‌شود؟ ترکِ این ابلاغ، توبیخِ رسالت می‌شود؟ حکمرانی چون، به دستانِ امامت می‌شود با امامت نیز، ایجادِ عدالت می‌شود در حقیقت، او که با جرمِ عدالت، کشته شد در مسیرِ حکمرانیِ ولایت، کشته شد با فساد و ظلم و استکبار، در افتاد علی سخت با شرک و نفاق و نار، در افتاد علی با خوارج، همچنان کفار، در افتاد علی گه مهاجر، گاه با انصار، در افتاد علی قاسطین و ناکثین مارقین را دور کرد در حقیقت خوب، چشمِ فتنه را، او کور کرد هيچکس در کارزار، از واهمه باقی نماند ناجوانمردی دگر، زان دَمدَمه، باقی نماند تا به غیر از چند یار از آن‌همه، باقی نماند روز تنهایی به غیر از فاطمه، باقی نماند خوشترین روزش، سرِ دستِ پیمبر بود و بس بدترین روزش، تهاجم سوی کوثر بود و بس دوره‌ی خانه‌نشینی نیز او، راحت نبود خار در چشم، استخوانی در گلو، راحت نبود نیمه‌شب با قبرِ مخفی گفتگو، راحت نبود با در و دیوار می‌شد روبرو، راحت نبود بیتِ او، چون قلبِ او می‌سوخت، در این ماجرا شعله‌هایش، رفت سوی خیمه‌های کربلا ✍ .
"رجزخوانی در محرم حسینی" بنویسید که فتحِ دگری، در راه است فتح این‌بار، بدستِ قدَری در راه است بنویسید که شیطان بزرگ است به رَجم که فروپاشیِ فرعون تری در راه است بعدِ نابودیِ صهیون، همه آماده‌ی رزم که به اربابِ سَخیفَش، سقَری در راه است گذر از فتنه‌ی دجّال، جگر می‌خواهد با علمدارِ محرم، جگری در راه است مُتمَسِّک، چو بنامِ اَبی عَبدِاللّهیم از اَباالفضل، یقیناً نظری در راه است شک نداریم که در، روضه‌ی ارباب حسین بعد از این سینه‌زنی‌ها، خبری در راه است عاشقانش، نَه تنی و نَه سری می‌خواهند مرگِ مردانِ خدا را، هنری در راه است پای دل می‌طلبد، تا که نبینی خود را گذر از جان و جهان را سفری در راه است راه نزدیک کن از، پرچمِ لبَّیک حسین آری از راهِ میان‌بُر، گذری در راه است پرچمِ مِشکیِ ما، طبق روایات همان... پرچمی هست، که با آن ظفری در راه است سِپرِ ماست اِمامی، که خودش بی‌سِپر است بعدِ یافاطمه، دفعِ خطری در راه است یاعلی گویان، در جبهه، به خط باید زد که ز سلطان نجف، دفعِ شری در راه است به ولی‌نعمتِ خود،،، تا به رضا می‌نازیم ز خراسان، مددِ بیشتری در راه است وسطِ معرکه هم، تیغِ بیان می‌خواهد رجزِ زینبیون را، اثری در راه است گوشِ دل، باز کن و صوتِ حجازی بشِنو یا لِثاراتِ لبِ دادگری در راه است □ □ □ رو به سجاده و تسبیح و مناجات بیار شبِ تاریکِ شما را، سحری در راه است با تَضرُّع دلِ شب. ناله و زاری بایست که اجابت، ز پیِ چشم تری در راه است روضه‌ی مَشک بخوان و مدد از اَشک بگیر که به رهبر، مدد راهبری در راه است رفت کفِّین ز کف، مَشک به دندان بگرفت گفت بی‌دست بجنگم، که سری در راه است یااَخا گفت و به صورت، به زمین خورد، که دید قد کمان مادری از دردسری در راه است تیر۱۴۰۴/محرم۱۴۴۷ . https://eitaa.com/karimeeh
. شده فکر و ذکرِ مدامِ ما، غمِ صبح و غصه‌ی شامِ ما که چه بگذرد به امامِ ما، ز غمِ اسارت کربلا ای عزیز دل، ای عزیز جان، غم و درد توست، غمِ شیعیان غمِ فاطمی، غمِ زینبی، چه بیاورد به سرِ شما؟ چه کنی تو با غمِ جدِّ خود، قد و قامتِ خمِ جدِّ خود که شد از غمِ پسرش دوتا، و غمِ دو دستِ شده جدا چه بگویم از دلِ پر غمت، ز هجومِ این همه ماتمت غم خیمه‌ها، غم بچه‌ها، غم نیزه‌ها، غم عمه‌ها غم حنجری که بریده شد، غم جامه‌ای که دریده شد غم معجری که کشیده شد، غم بی کفن غم بوریا چه حکایتی چه روایتی، چه مصیبتی چه عداوتی ز شهادتِ شهِ تشنه‌ای، که بریده شد سرش از قفا سمِ اسب و تن، لگد و بدن، چه تهاجمی، به امام من نه فقط به تیر، نه فقط به سنگ، به تَبَر، به تیغ و سرِ عصا همه اهل‌بیت به اسارت و، همه دشمنان به جسارت و همه خیمه‌ها شده غارت و، همه کشته‌ها به زمین رها همه چهره‌های شده کبود، پیِ سیلی و لگدِ یهود که به ریسمان همه بسته بود، همه زخمی‌اند، سر و دست و پا همه خونجگر همه دربدر، همه بی رمق همه بی سِپر به چه دشمنی شده همسفر، حرم حسین حرم خدا شده شمر و خولی و حرمله، همه جا ملازمِ قافله ز مدینه این همه فاصله، سوی شام و کوفه شده چرا؟ همه قافله پی‌ِ نافله، به دو دستشان شده سلسله شده پای دختری آبله، روی خار و سنگ و کلوخها غمِ زینب است و عِتابها، چه کند به بزمِ شرابها فقط از سِلاحِ خطابها، شده نقشه‌ها همه برمَلا به نبی قسم، به علی قسم، اگر آهِ دختِ علی نبود نرسیده بود دستِ ما، سخنی ز کشته‌ی نینوا بِشَوم اگر، به دلِ حزین، به تو ای امامِ زمان معین غم فاطمه شود آشنا، به دلی که تو بکنی دعا ز تو نصرتی اگرم رسد، و هوای تو به سرم رسد دلِ نوکرت به حرم رسد، نشوم من از شهدا جدا ✍ .
. در نسیم ، روح و روان آید ز راه در مسیر کربلا، یک کاروان آید ز راه جسم‌های خسته، اما روح های با شکوه با امیدی خاص، پرتاب و توان آید ز راه چهره‌ها زخمی، ز ضرب و شتم و هُرم آفتاب رنگ و رو رفته، به دل‌های جوان آید ز راه این عقیله، دختر زهرا و پیشاپیشِ او فاتحِ شام است، قدری ناتوان آید ز راه برتر از صد لشکرِ پیروز، همراهِ امام دسته‌ای از دخترانِ نوجوان آید ز راه رفته زیورها به غارت، زینتِ ایمان که هست نوبهارِ عشق، چون برگِ خزان آید ز راه ریختند از بامِ ناقه، بر فرازِ قبرها در گلستان هر گُلی، با صد نشان آید ز راه من نمی‌گویم رسیده، جمعِ معجر پاره‌ها لشکری از اُسوه‌های بانوان آید ز راه با اماناتِ حسین و فاطمیاتِ حرم بی رقیه، زینب کبری دوان آید ز راه از سنان و زجر و شمر و حرمله نامی نبَر پیشوازِ قافله، قَدّی کمان آید ز راه هر یکی با صاحبِ قبری بگوید درد دل روضه خوانِ ساقیِ تشنه لبان آید ز راه یکطرف آهِ سکینه، یکطرف آهِ رباب نجمه همراه یتیمان، دُرفشان آید ز راه در کنار قبرِ بابا، شِکوه‌ها از نیزه دار صحبت از بزمِ شراب و خیزران آید ز راه خواهری بهر برادر، پیرهن آورده است آستینِ پاره‌ای هم، همزمان آید ز راه عقده‌ها واشد، جگرها تازه شد با نوحه‌ها صحبت از شهر مدینه ناگهان آید ز راه گفت با زینب رباب، از کربلا من را مبر ناله‌هایم بعد از این، تا پای جان آید ز راه
. (توسل و گریز) یارسولَ الله ممنونم ز الطاف شما اینکه هستم روز و شب اطراف و اکناف شما نیستم از زمره‌ی اصحابِ ناب و راستین هستم اما از سرِ توفیق اطراف شما از خدا خواهم نگردم دور، یک آن از درت تا ندانم خویش را، پنهان ز اِشراف شما جمله ذرات جهان، هستند از اَحبابِتان کیست داند ذره‌ای از کوهِ اوصاف شما دردِ دل ناگفته دانی، یک توسل کافی است ای دلم آئینه‌ی رخسارِ شفاف شما در عمل هستم غدیری، با اِطاعت از علی نیستم هنگامه‌ی لبیک، حراف شما نیستم اهل فرار از تنگه‌ی سختِ اُحد رهسپارم با علی تا قله‌ی قاف شما تو اَبالزهرائی و من عبد کویش از ازل حبّ زهرا دارم از اَخلاف و اَسلاف شما ای علی را برترین محبوب، محبوبِ دلم ای خدایت با خبر از آن دلِ صاف شما بینِ مردم، از همه کسبِ حلالیَّت کنی جان بقریان صفا و عدل و انصاف شما قاتلَت با حیله زَهرت داد، صد لعنت به او ای شهادت جامه‌ی زیبا و زرباف شما لحظه‌ی آخر هم از یاریِ حیدر دم زدی دشمنت مانع شد از تثبیتِ اهداف شما دوزخِ اهلِ نفاق از اهلِ عصیان بدتر است در قیامت می‌شود روشن ز اَعراف شما تشنه لب را جای آب از نیزه سیرابش کنند شد گریز روضه‌ی من، سوره‌ی کاف شما از دَمِ شمشیرشان، سبطِ پیمبر کشته شد از غلافِ تیغشان، زهرای اطهر کشته شد ✍ .
. دل زنده می‌شوم ز وجود تو یا حسن ما را تو برده‌ای نجف و کربلا حسن دست تمام اهل سماوات سوی توست خوانده کریمِ آل عبایت، خدا حسن هرگز کسی ز کوی تو نالان نمی‌رود حتی کسی که کرده جسارت ترا حسن سوزِ دلِ تو، نغمه‌ی قرآنی خداست دل می‌برد قرائتت از مرتضا حسن اول کسی که شِبهِ پیمبر شده تویی آئینه‌ی تمام رخِ مصطفا حسن بالِ فرشته فرش قدم‌های فاطمیت ای خاکِ پات، سرمه‌ی چشمانِ ما حسن با این وجود، کاش بمیرم برای تو وقتی قَدَت، به مادرتان شد عصا حسن آن صحنه‌ی بلا که تو در کوچه دیده‌ای حق داشتی، که عمر تو شد در عزا حسن سیلی چنان مقابل چشمت به یاس خود کز ضربِ آن، نشست به دیوار جا حسن از بس که اعظم است مصیباتِ حضرتت والله کربلاست به تو مبتلا حسن وقتی به خانه، همسرِ تو قاتلِ تو شد گفتی برو، حسین نبیند ترا حسن آهِ رباب هم ز غمِ تو شنیدنی است وقتی کند ز جاریِ خود شِکوه‌ها حسن شد خانه‌ات ز پاره جگر، قتلگاهِ تو گودال هم برای تو دارد نوا حسن آماجِ تیر شد بدنت، از روی کفن گریانِ توست، بی کفنِ کربلا حسن ✍ .
. پاره جگر منم، که به مرگم رضا شدم آخر ز فرطِ غصه، چنان مجتبا شدم گاهی ز داغِ مادرِ مظلومه‌ی جوان راضی به مرگِ خویش، به دست دعا شدم مظلومیِ علی، که مرا کشت بارها اصلاً فدائیِ علیِ مرتضا شدم احکام، زیرِ پا شد و دین منحرف ز راه عمری قرینِ دردِ دلِ مصطفا شدم هجرِ پدر، چنان همه عمرِ مرا گرفت گوئی که خویش، حبس به سجنِ بلا شد از غصه‌های سخت و گلوگیرِ جدّ خویش صاحب عزای خامسِ آل عبا شدم آنقدر روز و شب به غمِ او گریستم تا عاقبت شهید رهِ کربلا شدم در حجره دست و پا زدنم چون حسین شد نیزه نخورده، بر غمِ او مبتلا شدم وقتی جواد، بر سرِ بالینِ من رسید جان دادم و ز غصه و غم‌ها رها شدم اما حسین، در برِ جسمِ علی چه گفت؟ برخیز، پیشِ نعشِ تو من‌هم فدا شدم زینب فقط برادرِ خود را نجات داد گفتا اگر به خیمه نیایی، فنا شدم عباس کودکانِ حرم را نگاه داشت گفتا چو روح از بدنِ خود جدا شدم حالا برای امر فرج می‌کنم دعا با مرگ خویش، یاورِ صاحب لوا شدم ✍ .