eitaa logo
مؤسسه مداحی کریمه
20.8هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
3.6هزار ویدیو
108 فایل
آموزش اصول وفنون مداحی،روضه خوانی و سینه زنی ومولودی خوانی و...باتمرکزبرمهارت افزایی 📌به صورت حضوری،مجازی وخصوصی 📌اعطای گواهینامه معتبر 📌اساتید مجرب حوزه و دانشگاه پشتیبانی:@karimeadmin 🏢قم،عطاران
مشاهده در ایتا
دانلود
مرغ پریده دلم خدا خدا خدا کند گرد مدینه گردد و تو را تو را صدا کند بلکه خدا برای تو مرا مرا فدا کند تیغ فلک هزار بار اگر سرم جدا کند نمی شوم نمی شوم از تو دمی جدا حسن کریم ال فاطمه امام مجتبی حسن **** ای به سرشک فاطمه شسته شده مزار تو مهدی صاحب الزمان زائر بی قرار تو بهشت قرب اولیا هماره در جوار تو از تو کسی غریب تر نبوده در دیار تو ستم کشیده روز و شب ز غیر و اشنا حسن کریم ال فاطمه امام مجتبی حسن **** ای که به شانه رضا کوه بلا کشیده ای بیشتر از ستارگان زخم زبان شنیده ای زخم زخم دل همین لحظه به لحظه دیده ای با همه اشنا ولی از همه دل بریده ای هر کسی از شرار ای سوخت دل تو را حسن کریم ال فاطمه امام مجتبی حسن **** ای دل دل شکستگان عاشق و مبتلای تو روح گرفته ابرو از نفس صفای تو نغمه عشق عاشقان زمزمه ولای تو بود و نبود عالمی در نعم از ولای تو ای حرم غریب تو کعبه قلب ما حسن کریم ال فاطمه امام مجتبی حسن **** روز ازل سرشته شد با غم عشق تو گلم بقیع بی چراغ تو چراغ روشن دلم نقل حدیث عشق تو نقل مدام محفلم کرامتی که بنده ام عنایتی که سائلم مرا مران مرا مران از در خویش یا حسن کریم ال فاطمه امام مجتبی حسن
4_5821403680930269843.mp3
8.73M
دلبرم از داغِ تو می‌سوزه از پا تا سرم مادرم وای مادرم .. مجتبی‌علیه‌السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍀🍀 یک چشم او، اشک حسن، چکیده به رخسار مصطفی روی حسین بر روی قلب پیمبر است دیگر نداشت جان که کند هر دو را سوار بر روی دوش خویش به هر کوی و هر گذر توبستر افتاده، حسنین اومدن کنار بستر. زد بوسه‌ها به حلق حسین و لب حسن از جان و دل گرفت چو جان هر دو را به بر هر لحظه یاد کرد به افسوس و اشک و آه گاهی ز تشت و گاه ز گودال قتلگاه اشاره کنم، حسنین و در آغوش گرفت.علی اومد بچه هارو جداکنه.پیغمبر فرمود: علیجان کاری باهاشون نداشته باش. یا رسول الله.خودتون فرمودید: لحظه ای که کسی میخواد جون بده‌، حتی یه پیراهن روسینه ش سنگینی میکنه. صدازد علیجان، وقتی حسن و حسین رو سینه ی من باشن، من راحت جون میدم. آخ یا رسول الله.کجابودی کربلا، گودی قتلگاه، یا اباعبدالله، گف بعضی روضه ها گریه داره، بعضی روضه ها داد داره.من از امام رضا معذرت میخوام. الشمر جالسُ علی صدرک. زینب وقتی رسید.دید نانجیب رو سینه ی حسین نشسته. آی جمعیت بگن حسییین.الهی نشنوی من چی میگم. او مینشست و من مینشستم اوروی سینه من در مقابل او میکشیدو من میکشیدم اوخنجرازکین من آه از دل او می برید و من می بریدم او از حسین سر من از حسین دل حسیییییین... 🍀 ✍️ التماس دعای فرج🤲 🍀🍀
🕯گفتم که عمر ماه صفر رو به آخر است 🕯 دیدم شروع محشر کبرای دیگر است 🕯گردون شده سیاه و فضا پر زدود و آه 🕯تاریک تر ز عرصه تاریک محشر است 🏴 رحلت پیامبر اکرم(ص) و شهادت امام حسن(ع)وامام رضا (ع) تسلیت باد.😭😭 🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
سلام علیکم، رحلت جانگداز رسول گرامی اسلام خاتم الانبیا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم و شهادت دومین أختر تابناک آسمان امامت و ولایت ، کریم اهل بیت حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام را خدمت همسفران ارجمند و اعضای محترم گروه تسلیت و‌تعزیت عرض مینمائیم . https://eitaa.com/joinchat/3808494021Cb3e43d17af
11.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله: کسی که امانت‌دار نیست، ایمان ندارد. 📚حکمت نامه پیامبر اعظم(ص)، جلد۸ صفحه ۱۰۲ 🏴فرا رسیدن رحلت رسول اکرم (ص) و شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام را تسلیت می گوییم. ┄┅═══••✾••═══┅┄ @jz_news | کانال رسمی جامعه الزهرا
همگی از بقیع برگشتند همگی خسته و غبار آلود روی چشم حسین اشک عزا چشم عباس هم پر از خون بود زینب آمد کنار در آرام سر خود را گذاشت گوشه‌ی در با سوالی حسین را گریاند ای حسین از برادرم چه خبر؟ در کنار مزار پیغمبر تن او را به خا ک‌ها دادید؟ تن سبز غریب مادر را به سوی فاطمه فرستادید؟ بنشین خواهرم صبوری کن تا بگویم چه در بقیع رخ داد؟ بغض آقا شکست و چشمش را اشک غربت گرفت و پاسخ داد: کاش خواهر تن برادر را ساده و مخفیانه می‌بردم کاش مانند حیدر و زهرا بدنش را شبانه می‌بردم کاش خواهر زمان تشییعش زره جنگ خویش بر تن داشت کاش تابوت مجتبی خواهر جنس محکم شبیه آهن داشت نگران‌تر شدم برادر جان حرف تو بوی جنگ را دارد روی دوشت چرا شده خونی؟ شانه‌ات بوی مجتبی دارد دست بر روی این دلم بگذار تا بگویم چه شد که مبهوتم من همین قدر با تو می‌گویم که عزادار تیر و تابوتم بنشین زینبم مرو بیرون خوشی ما تمام شد خواهر دیدی آخر حسین تو زینب بی‌حسن بی‌امام شد خواهر در کنار مزار او گفتم که بمیرم برای این تن تو غصه و ماتمت چه سنگین است غارتم کرده داغ رفتن تو گر چه با غصه غارتم کردند خواهر این انتهای غارت نیست در کنار حسن همه بودیم خوردن تیر اوج غربت نیست اوج غربت برای من مانده غارت خیمه‌ها برای شما غارت پیکرم برای من داغ کرب و بلا برای شما غارت هر چه بر تنم مانده از عبایم گرفته تا نیزه این لباسی که مادرم داده از تنم می‌برند با نیزه خواهرم یک به یک سواران را می‌دوانند بر تن و پشتم بعد از آن یک نفر که جامانده خواهد آمد سراغ انگشتم مجتبی شکریان
باید امشب بلند گریه کنیم مثلِ زینب بلند گریه کنیم که مرتب بلند گریه کنیم سوخت از تب..‌. بلند گریه کنیم   گریه کن گریه گرچه تسکین است غمِ غربت عجیب سنگین است بر غریبی کریم ، گریه کنید پایِ دردی عظیم گریه کنید یادِ حالی وخیم گریه کنید بشنوید از قدیم گریه کنید چشمها را پُر آب‌تر بکنید حالِ ما را خراب‌تر بکنید زهر نوشید فاطمه نالید سبز پوشید فاطمه نالید هرچه کوشید فاطمه نالید خون که جوشید فاطمه نالید روی دامان مادرش اُفتاد روی دست برادرش اُفتاد بی وفایی  نوایِ او را بُرد چنگی آمد عبایِ او را بُرد نیزه‌ای رانِ پای او را بُرد هق هقِ بی صدایِ او را بُرد دست بر قلبِ مضطرش نزنید پیشِ ما حرف همسرش نزنید ظرف یکسو آب هم یکسو طشت و قلبی کباب هم یکسو زینب و اضطراب هم یکسو جعده یکسو رباب هم یکسو پیشِ قاسم مقابل پسرش میچکد از محاسنش جگرش بعد مادر مغیره را می‌دید هِی مُکرر مغیره را می‌دید رویِ منبر مغیره را می‌دید پیش آن در مغیره را می‌دید او که این روزها کنارش بود زدنِ خانم  افتخارش بود یادش اُفتاد رویِ پا برخواست از دهانش که ناسزا برخواست دستِ نامرد بی هوا برخواست آنچنان خورد که صدا برخواست روضه‌ام گیرِ سنگِ دیوار است همه تقصیرِ سنگ دیوار است پسر ارشدش زمین اُفتاد با تمامِ قَدَش زمین اُفتاد بعدِ ضربِ بدش زمین اُفتاد چقدر بد زدش زمین اُفتاد خواست تا پا شود دوباره ، نشد  بعد از آن حرف گوشواره نشد تاب دیگر قلم ندارد حیف وای آقا حرم ندارد حیف نه حرم سنگ هم ندارد حیف خادمی محترم ندارد حریف همگی زیرِ دِینِ آقاییم روضه خوانِ حسین آقاییم از خودش کاست از حسینش گفت او خودش خواست از حسینش گفت تا که برخواست از حسینش گفت یاد لبهاست از حسین گفت گفت رویِ لبت ترک بخورد بعد تو خواهرم کتک بخورد حسن لطفی
میسوزد از زهر جفا پا تازبانم چون چوب خشکی گُر گرفته استخوانم من کشتهء همخانه ای نامهربانم در بین شهر خویش هم بی آشیانم من طعمه گاه سوء قصد زهر هستم با کوچه های زادگاهم قهر هستم من سفره داری کردم و آزار دیدم از غم فلک را بر سرم آوار دیدم دشمن که جای خود ستم از یار دیدم بین خلائق خویشتن را خوار دیدم کردم صبوری غصّه را بر خود خریدم من از حرامی فحش ناموسی شنیدم هر کس رسید از راه قصد جان من کرد زخم زبان یا ناسزا مهمان من کرد یا شک به اسلام من و ایمان من کرد یا که خیانت بر من و احسان من کرد یکروز مانند خدا من را ستودند روز دگر سجاده از پایم ربودند من این همه غم دیده ام امّا غمی نیست پیش غمی که مثل این غم ماتمی نیست بر داغ جانسوز دل من مرهمی نیست من داغدار مادرم داغ کمی نیست من داغدار کوچه ام افسرده حالم کابوس کوچه مانده در خواب و خیالم یادم می آید که فدک را پس گرفتیم ارث پیمبر ما تَرَک را پس گرفتیم سهمیهء نان و نمک را پس گرفتیم از چاه تیره ما فلک را پس گرفتیم خوشحال سوی خانه مان بودیم راهی یکدفعه زد سایه به ما ابر سیاهی ابر سیه سایه به روی ماه انداخت دربین کوچه بحث تُندی راه انداخت بر آن سند تا چشم خود ناگاه انداخت بر جان من تا روز محشر آه انداخت آمد سند را از کف مادر بگیرد طوری به مادر زد که در کوچه بمیرد نامرد وقتی دست نحسش را هوا بُرد حتّی خدا را در فلک این صحنه آزُرد با کینه طوری زد که گفتم مادرم مُرد که استخوان گونهء مادر تَرَک خورد یک لحظه قلب مادرم از کار افتاد جای سرش بر صفحهء دیوار افتاد مجتبی صمدی شهاب
مثل یک سایه چه زود از سرِ این خانه گذشت چه غریبانه،غریبانه،غریبانه گذشت چشم را بست ولی صبر نکردند این قوم پیشِ او بود علی صبر نکردند این قوم ای دل از غربتِ این لحظه ی تشییع بگو از غریبانه ترین لحظه‌ی تشییع بگو او غریبانه ترین لحظه‌ی رفتن دارد روضه‌ی رفتن او گفتن و گفتن دارد اندک اندک اثرِ زهر به جانش اُفتاد رویِ دامانِ علی بود توانش اُفتاد شهر در مَکر و سکوت است علی تنها شد یک تنه گرم حنوط است علی تنها شد   یک طرف داشت علی آب به پیکر می ریخت یک طرف داشت جماعت سرِ مادر می ریخت آب غسلش به تنش بود که هیزم پُر شد شعله پیچید به در نوبتِ یک چادر شد بدنش روی زمین بود به زحمت اُفتاد وای ناموس علی بینِ جماعت اُفتاد در عزای پدرش بود که سیلی را خورد سوگوار پسرش بود که سیلی را خورد   تا که مولا کفنش کرد زنش را کُشتند تا  کفن روی تنش کرد زنش را کُشتند دست بر پهلوی خود داشت پرش خورد به در درد پهلو که خَم اش کرد سرش خورد به در حسن لطفی