#داستان_تربیتی
روزى امام حسن و امام حسين عليه السلام در حال نوشتن بودند. امام حسن به امام حسين گفت: «خط من از خط تو بهتر است.» امام حسين عليه السلام گفت: «نه، خط من بهتر از خط توست.» نزد مادرشان حضرت فاطمه س رفتند و گفتند: «بين ما داورى كن.» مادر نمىخواست هيچيك از آنها را ناراحت كند، براى همين گفت: از پدرتان بپرسيد.
آن دو نزد پدرشان رفتند و از او پرسيدند. امام على عليه السلام هم نمىخواست هيچكدام از آنها ناراحت شوند، براى همين فرمود از جدّتان بپرسيد؛ پس نزد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رفتند و پيامبر هم فرمود: «من هم داورى نمىكنم، اما از جبرئيل مىپرسم.» وقتى جبرئيل آمد، گفت من هم بين آنها داورى نمىكنم، اما اسرافيل بين آنها حكم مىكند. اسرافيل هم گفت من بين آنها داورى نمىكنم، اما از خدا مىخواهم بين آنها داورى كند.
اسرافيل از خدا خواست و خداوند فرمود: «مادرشان فاطمه بينشان داورى كند!» حضرت فاطمه عليها السلام گفت: «پروردگارا، من بينشان داورى مىكنم.» حضرت فاطمه عليها السلام گردنبند درشتى داشت و به آنها گفت: «من دانههاى اين گردنبند را بين شما پخش مىكنم، هركدام مهرههاى بيشترى از اين گردنبند را بردارد، خط او زيباتر است.»
پس دانههاى گردنبند را بينشان انداخت و جبرئيل كه در آسمان بود، مأموريت پيدا كرد كه بر زمين نازل شود و دانۀ جواهر اضافى را نصف كند تا هيچكدامشان ناراحت نشوند. جبرئيل اين كار را بهدليل بزرگداشت و احترام به هر دوى آنان انجام داد .
بحارالانوار 309/43
#فاطمیه
https://eitaa.com/joinchat/2740191279Cf059e6c97c