*بچه را اینطوری نمیزنند
حرف از نصیحتهای شیخ رجب علی خیاط که به میان میآید، «مرتضی صنوبری» را یاد خاطرهای از پدرش شیخ ابوالفضل صنوبری میاندازد ومی گوید: «10 ساله بودم. اما آن روز را خیلی خوب به خاطردارم. یکی از برادرانم خیلی شیطنت میکرد. آنقدر که مادرم گاهی اوقات کلافه میشد. یک روز بعد از شیطنتهای همیشگیاش روی فرش خانه ادرار کرد. مادرم عصبانی شد و با دست محکم به پشت کمرش زد.حبیب آنقدر گریه کرد که از شدت گریه نزدیک بود نفسش بند بیاید. اما بعد از چند دقیقهای ساکت شد. فردای آن روز پدر و مادرم برای انجام کاری بیرون میروند. در طول مسیر، شیخ رجب علی را هم میبینند و ایشان را هم سوار ماشین میکنند تا به مقصد برسانند. پدرم میگفت شیخ نگاهی به مادرت که خیلی حال و روز خوبی نداشت کرد و به او گفت همشیره! آدم بچه را اینطوری میزند؟ فکر نکردی اگر نفسش بالا نیاید چه اتفاقی میافتد؟ پدرم که از ماجرای کتک خوردن حبیب بی اطلاع بوده تعجب میکند. شیخ به مادرم میگوید حبیب خوشحال شود، حال شما هم خوب میشود. آن روز پدرو مادرم برای حبیب خوراکی و مداد رنگی خریدند. مادرم حبیب را در آغوش گرفته بود واشک میریخت. آن خاطره را بارها و بارها برای بچههایم ودوستان وآشنایان تعریف کردهام.
#والد_ایمن
#کتک_زدن
https://eitaa.com/joinchat/2740191279Cf059e6c97c