هدایت شده از •✾🎓 مکتب ستاد🎓✾•
آموزش
#جلد۲
#قسمت۳۵
🌺اموری که بدن را می سازد از قبیل آب و شیر
🍃 چنانچه در روایاتی امام علیه السلام به بیمار فرمود: چه چیزی تو را از آب باز میدارد که خداوند هر چیز زنده ای را از آن آفریده است؟
🍃و نیز فرمود: چه چیزی تو را از شیر باز می دارد که گوشتت از آن روییده و استخوانت از آن محکم شده است؟
👌می بینیم که امام علیه السلام در درمان بیماری به آب اشاره فرمودند پس در طب اسلامی #آب_درمانی وجود دارد بطور مثال برای کسانی که غلبه ی صفرا دارند آب مفید هست.
لینک عضویت •✾🎓 مکتب ستاد🎓✾•👇👇
🎓 @maktab_setad
هدایت شده از ملاردی ها/ ملارد کهن
╭━═━⊰🍃💔🍃⊱━═━╮
❣﷽❣
💠 #تفسیر_زیارت_عاشورا
⬅️ #قسمت 1⃣2⃣
🤔سِر تکرار لعن ها چیست؟!
خدا می توانست در همان اول کار برای مجموع آنها لعنت بفرستد و تکرار نکند، اما برای هر کدام این لعن را بکار برد. یکی از موارد مهمی که در دین داریم همین تکرار است که انسان هیچ وقت فراموش نکند و نکته بعدی تکرار مدام لعن باعث می شود نفرت ما از این افراد بیشتر و بیشتر بشود. این تکرارها می خواهد اوج بیزاری و نفرت را در دل ما نسبت به این افراد شقی و ظالم ایجاد بکند.
💢در ادامه این فراز دارد:
«اَشْیاعِهِمْ وَ اَتْباعِهِمْ وَ اَوْلِیائِهِم»
•«اَشْیاعِهِمْ» یعنی پیروان، شیعه امیرالمومنین (ع) نه یعنی پیروان.
•«اَتْباعِهِمْ» یعنی همراهان.
•«اَوْلِیائِهِم» یعنی دوستان.
👌می گوید خدایا من نه تنها نسبت به این چهار دسته اعلام بیزاری می کنم حتی از دوستان و پیروان این افراد هم ابراز نارضایتی و لعن می کنم. این خیلی مهم است در بحث دشمن شناسی که ما فقط دشمن را نبینیم دوستان دشمن را هم ببینیم.
📜امیرالمؤمنین صراحتا در حدیثی فرموند: دوست دشمنان تو هم دشمن تو است. اینجا هم همین است در بحث دشمن شناسی خیلی اثر دارد، اگر واقعا انسان فرازهای زیارت عاشورا مباحثش را خوب یاد بگیرد دیگر اسیر مکرها و مکاری های دشمن نمی شود. پیغمبر (ص) هم می گویند: برای انتخاب همسر یا انتخاب دوست ببینید دوستان و نزدیکان این فرد چه کسانی هستند. ببینید با چه کسانی رفت و آمد می کند و از نزدیکان و آنهایی که با او رفت و آمد می کند، می توانید به خود طرف هم پی ببرید که آن طرف چه طور آدمی است.
☑️در بحث ظلم، وقتی یک ظلمی انجام شد خدا سه دسته را به خاطر این ظلم عذاب می کند؛
1⃣-خود ظالم
2⃣-معاون ظالم است، معاون از عون می آید، عون یعنی کمک کردن، کمک کار ظالم
3⃣-اما دسته سوم ممکن است در این قضیه حضور نداشتن اما راضی به ظلم بودند.
📌این سه دسته را خدا لعن کرده، اولی و دومی مشخص است، اما سومی خیلی مهم است گاها می بینیم بعضی از مردم ما، البته تعدادشان کم است زیاد هم نیستند سریع هر چیزی می شود
می گویند بله، فلسطینی ها حق شان است که اسرائیلی ها آنها را بکشند یعنی در حقیقت به این ظلم اسرائیلی ها طرف راضی است و در گناه آنها هم شریک می شود.
📃حتی روایت هم داریم فردای قیامت انسان دارد می رود ته لباسش یک لکه خون می خورد، می گوید این لکه خون چیست؟ می گویند فلان مظلوم را کشتند و تو به این کشتنش راضی بودی. بر عکس هم هست اگر یک انسانی کار خیری در گذشته ها انجام داد به کار خیر آن هم راضی بودیم آن هم در این وسط است.
📕در نهج البلاغه آمده؛
در جنگ جمل بود که طرف به حضرت امیرالمؤمنین گفت برادر من خیلی دوست داشت در این جنگ حضور داشته باشد و ثواب این پیروزی نصیب او هم بشود، امیرالمؤمنین (ع) گفت نه تنها برادر تو بلکه کسانی که هنوز در صلب پدران و مادران خود هستند و به دنیا نیامده اند و مردمی که در آینده به دنیا می آیند موافق ما و جنگ های ما باشند در این ثواب ها شریکند. این نکته راضی بودند به ظلم بسیار مهم است.
🔹 #ادامه_دارد ...
🎤استاد #احسان_عبادی
#شرح_و_تفسیر_زیارت_عاشورا 21
✨🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج☀️✨
🔻 نفس مطمئنه
🔹 @zoohor59
╰━═━⊰🍃💔🍃⊱━═━╯
هدایت شده از کانون زبان ارم /مرتضی حیدری
#مدافع_عشق
#قـسـمـت۲۰
✍ مــیــم ســادات هــاشـمــے
همانظورکه پله هارادوتایڪےبالا میروم با ڪلافگے بافت موهایم راباز میکنم.احساس میڪنم ڪسےپشت سرم می آید.سرمیگردانم ..تویی!
زهراخانوم جلوی دراتاق تو ایستاده ماراکه میبیند لبخند میزند...
_ یه مسواک زدن اینقد طول نداره که!جاانداختم تو اتاق برید راحت بخوابید.
این رامیگوید وبدون اینڪه منتظر جواب بماند ازکنارمان رد میشود وازپله ها پایین میرود.نگاهت میکنم.شوکه به مادرت خیره شده ای...
حتی خودمن توقع این یڪے رانداشتم.نفست را با تندی بیرون میدهی و به اتاق میروی من هم پشت سرت.به رخت خواب ها نگاه میکنی ومیگویـے:
_ بخواب!
_ مگه شما نمیخوابی؟
_ من!...توبخواب!
سکوت میکنم وروی پتوهای تا شده مینشینم.بعد ازمکث چنددقیقه ای آهسته پنجره اتاقت راباز میکنی و به لبه چوبـےاش تکیه میدهی.سرجایم دراز میکشم و پتو راتازیر چانه ام بالا میکشم.چشمهایم روی دستها و چهره ات که ماه نیمی ازآن راروشن کرده میلرزد.خسته نیستم اما خواب براحتی غالب میشود...
چشمهایم راباز میکنم،چندباری پلڪ میزنم و سعی میکنم به یاد بیارم کجا هستم.نگاهم میچرخد و دیوارهارا رد میکند که به تو میرسم.لبه پنجره نشسته ای و سرت را به دیوار تکیه دادی..
خوابی!!؟؟؟..چرا اونجا!؟چرا نشسته!!
ارام ازجایم بلند میشوم،بی اراده به دامنم چنگ میزنم.شاید این تصور رادارم که اگر اینکاررا کنم سروصدا نمیشود!باپنجه پا نزدیکت میشوم..چشمهایت رابسته ای.انقدر آرامےڪه بی اراده لبخند میزنم.خم میشوم وپتویت را ازروی زمین برمیدارم و با احتیاط رویت میندازم.تکانی میخوری و دوباره ارام نفس میڪشـے.سمت صورتت خم میشوم.دردلم اضطراب می افتد ودستهایم شروع میکند به لرزیدن.نفسم به موهایت میخورد و چندتار رابوضوح تکان میدهد.ڪمـےنزدیڪ ترمیشوم و آب دهانم را بزور قورت میدهم.فقط چندسانت مانده...فکر بوسیدن ته ریشت قلبم را به جنون میکشد...
نگاهم خیره به چشمهایت میماندازترس...ترس اینکه نکند بیدار شوی!صدایی دردلم نهیب میزند!
"ازچی میترسی!!بذار بیدار شه!تو زنشی.."
#ادامه_دارد...
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
بامــــاهمـــراه باشــید
➖🔝🍂اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🍂🔝➖
➬ @mataleb_mazhabi313 ♡
#نشـرپـیامصـدقهجـاریهاست💯
هدایت شده از ملاردی ها/ ملارد کهن
رمان #مدافع_عشق
#قسمت۲۱
چند تقه به در می زنم و وارد اتاق می شوم. روی تخت دراز کشیده ای و سِرُم دستت را نگاه می کنی. با قدم های آهسته سمت تخت می آیم و کنارت می ایستم. از گوشه ی چشمت یک قطره اشک روی بالشت آبی رنگ بیمارستان می افتد. با سر انگشتم زیر پلکت را پاک می کنم. نفس عمیق می کشی و همان طور که نگاهت را از من می دزدی زیر لب آهسته می گویی: همه چیز رو گفت؟
– کی؟
– دکتر.
به سختی لبخند می زنم و روی ملحفه ی بد رنگی که تا روی سینه ات بالا آمده، دست می کشم.
– این مهم نیست. الآن فقط باید به فکر پس گرفتن سلامتیت باشی از خدا.
تلخ می خندی.
– می دونی؟ زیادی خوبی ریحانه. زیادی!
چیزی نمی گویم. احساس می کنم هنوز حرف داری. حرف هایی که مدت هاست درسینه نگه داشته ای.
– تو الآن می تونی هر کاری که دوست داری بکنی. هر فکری که راجع به من بکنی درسته! من خیلی نامردم که روز خواستگاری بهت نگفتم.
لب هایت را روی هم فشار می دهی.
– گر چه فکر می کردم گفتن با نگفتنش فرق نداره. به هر حال وقتی قضیه صوری رو پذیرفته بودی یعنی…
بغضت را فرو می خوری.
– یعنی… بالاخره پذیرفتی تا تهش کنار هم نیستیم و همه چیز فیلمه. من همون اوایلش پشیمون شدم از این که چرا نگفتم. در حالی که این حق تو بود. ریحانه! من نمی دونم با این همه حق الناسی که ….چه جور توقع دارم منو…
این بار بغضت کار خودش را می کند و مژه های بلند و تیره رنگت هاله شفافی از غم را به خود می گیرد.
– نمی دونی چقد سخته که فکر کنی قراره الکی الکی بمیری. دوست نداشتم ته این زندگی این جور باشه! می خواستم… می خواستم لحظه آخر درد سرطان جونمو تو دستاش خفه نکنه. ریحانه من دلم یه سربند می خواست رو پیشونیم… که به شعاع چند میلی متری سوراخ شه. دلم پرپر زدن تو مرز رو می خواست. اقدام من برای زود اومدن جلو، بدون فکر و با عجله… به خاطر همین بود. فرصتی نداشتم. فکر می کردم رفتنم دست خودمه. ولی الآن…الآن ببین چه جوری اینجا افتادم. قراربود یک ماه پیش برم. قرار بود…
دیگر ادامه نمی دهی و چشم هایت را می بندی. چقدر برایم شنیدن این حرف ها و دیدن لحظه درد کشیدنت سخت است. سرم را تکان می دهم و دستم را روی موهایت می کشم.
– چرا این قدر ناامیدی؟ عزیزم تو آخرش حالت خوب خوب می شه. نمیگم برام سخت نبود، لحظه ای که فهمیدم بهم نگفتی…ولی وقتی فکر کردم دیدم می فهمیدم هم فرقی نمی کرد. به هرحال تو قراربود بری و من پذیرفته بودم. این که تو فقط فقط می خوای نود روز مال من باشی.
با کناره کف دستم، اشکم را پاک می کنم و ادامه می دهم: ما الآن بهترین جای دنیاییم. پیش آقا امام رضا (ع). می تونی حاجتت رو بگیری. می تونی سلامتیت رو…
بین حرفم می پری و می گویی: ریحانه حاجت من سلامتی نیست. حاجت من پریدنه. پریدن. به خدا قسم سخته که همکلاسیت دیرتر از تو قصد بستن ساکش کنه و توی کمتر از سه هفته، خبر شهادتش بیاد. کسی که هم حجره ایم بود، کسی که توی یه ظرف با من غذا می خورد، رفت. به خدا دیگه خسته شدم. می ترسم، می ترسم آخر نفس به گلوم برسه و من هنوز تو حسرت باشم. می فهمی؟ دلم یه تیر هدف به قلبم می خواد.
ملحفه را روی سرت می کشی و من از لرزش بدنت، شدت گریه کردنت را می فهمم. کنارت می نشینم و سرم را روی تخت می گذارم. “خدایا! ببین بنده ات رو. ببین چقدر بریده. توکه خبر داری از غصه هر نفسش. چرا که خودت گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید”
گذشتن از مسئله پیش آمده برایم ساده نبود، اما عشقی که از تو به درون سینه ام داشتم مانع می شد که همه چیز را خراب یا وسط راه دستت را رها کنم. خانواده ات هم از بیماری ات خبر نداشتند و تو اصرار داشتی که هیچ وقت بویی نبرند. همان روز درست زمان برگشت بود، اما تو اعلام کردی که سه چهار روز بیشتر می مانیم. پدرم اول به شدت مخالفت کرد ولی مادرم براحتی نظرش را برگرداند. خانواده هردویمان شب با قطار ساعت هشت و نیم به تهران برگشتند. پدرت در یک هتل جدا و مجلل برایمان اتاق گرفت. هیچ کس نمی دانست بهترین اتاق ها هم دیگر برای ما دلخوشی نمی شوند.
حالت اصلاً خوب نبود و هر چند ساعت بخشی از خاطرات اخیرت را می گفتی. این که شیمی درمانی نکردی، به خاطر ریزش موهایت. هرچند دکترها گفته بودند که به درمانت کمکی نمی کند و فقط کمی پیشروی راعقب می اندازد. این که اگر از اول همراه ما به مشهد نیامدی، دنبال کارهای پزشکی ات بودی. هیچ گواهی وجود نداشت برای رفتنت. همه می گفتند آنقدر وضعیتت خراب است که نرسیده به مرز حالت بد می شود و نه تنها کمکی نمی توانی بکنی، بلکه فقط سربار می شوی و این تو را می ترساند.
از حمام بیرون می آیی و من در حالیکه جانماز کوچکم را در کیفم می گذارم، زیر لب می گویم: عافیت باشه آقا. غسل زیارت کردی؟
سرت را تکان می دهی و سمتم می آیی.
#ادامه_دارد
➖🔝🍂اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🍂🔝➖
➬ @mataleb_mazhabi313 ♡
#نشـرپـیامصـدقهجـاریه
╭━═━⊰🍃💔🍃⊱━═━╮
@zohoreshgh
❣﷽❣
💠 #تفسیر_زیارت_عاشورا
⬅️ #قسمت 7⃣3⃣
🔹«اِﻧّﯽ ﺳِﻠْﻢٌ ﻟِﻤَﻦْ ﺳﺎﻟَﻤَﮑُﻢ..» من صلح و سازش می کنم با آن کسی که با شما اهل بیت صلح می کند. «وَ ﺣَﺮْبٌ ﻟِﻤَﻦْ ﺣﺎرَﺑَﮑُﻢ..» و دشمن آن کسی هستم که با شما دشمن است.
🔹«وَ وَﻟِﯽُّ ﻟِﻤَﻦ واﻻﮐُﻢْ..»و دوست هستم با کسی که شما را دوست دارد «وَ ﻋَﺪُوُّ ﻟِﻤَﻦْ ﻋﺎداﮐُﻢ..» و دشمنم با آن کسی که شما را دشمن می دارد.
👌این در حقیقت نقشه راه یاران امام حسین (ع) است و صراحتا اینجا می گوید که من با دشمنان شما هم دشمن هستم، یعنی نقشه راه را برای زائر امام حسین مشخص کرده است:👇👇
1⃣-ای زائر امام حسین (ع) تو تا آخر تا مسیری که داری.. چون در چند فراز بعدی است که می گوید «اِﻟﯽ ﯾﻮمِ اﻟﻘِﯿﺎﻣَﺔ» تا قیام قیامت اگر می خواهی یار امام حسین باشی باید دوستان امام حسین را دوست بداری.
2⃣-باید دشمنان امام حسین را دشمن خودت بدانی. باید امثال اسرائیل و آمریکا را دشمن خودت بدانی که اینها دشمن اهل بیت هستند. دقیقا اگر کسی بخواهد زیارت عاشورا را در جامعه عمل بکند دیگر شعار مرگ بر آمریکا نباشد را هیچ وقت سر نخواهد داد که این شعار حذف بشود. زیارت عاشورا همین ها را می گوید.
📜قبلا، گفتیم زیارت عاشورا حدیث قدسی است از جانب خدای متعال بر جبرئیل بر پیغمبر (ص) و... بعد رسید تا به امام باقر (ع) رسید. حدیث قدسی را انسان باید مثل آیات قرآن برای خودش بداند و به آنها عمل بکند.
🔹 #ادامه_دارد ...
🎤استاد احسان عبادی
#شرح_و_تفسیر_زیارت_عاشورا 37
✨🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج☀️✨
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
╰━═━⊰🍃💔🍃⊱━═━╯
هدایت شده از کانون زبان ارم /مرتضی حیدری
#مدافع_عشق
#قسمت۲۵
رو می کند به سمت قبله و دست هایش را با حالی رنجیده بالا می آورد: ای خدا
بی اختیار نیم خیز می شوم به سمتت و به صورتت فوت می کنم. چند تار مو روی پیشانی ات تکان می خورد. می خندی و تو هم به سمت صورتم فوت می کنی. نفست را دوست دارم. خنده ات ناگهان محو می شود و غم به چهره ات می نشیند.
– ریحانه… حلال کن منو!
جا می خورم. عقب می روم و می پرسم: چی شد یهو!؟
همان طورکه با انگشتانت بازی می کنی، جواب می دهی: تو دلت پره. حقم داری. ولی تا وقتی که این تو… (دستت را روی سینه ات می گذاری. درست روی قلبت) این تو سنگینه… منم پام بسته است. اگر تو دلت رو خالی کنی، شک ندارم اول تو ثواب شهادت رو می بری. از بس که اذیت شدی.
تبسم تلخی می کنم و دستم را روی زانوات می گذارم.
– من خیلی وقته توی دلمو خالی کردم. خیلی وقته.
نفست را با صدا بیرون می دهی. از لبه پنجره بلند می شوی و چند قدم به جلو و عقب برمی داری. آخر سر به سمت من رو می کنی و نزدیکم می شوی. با تعجب نگاهت می کنم. دستت را بالا می آوری و با سر انگشتانت موهای روی پیشانی ام را کمی کنار می زنی. خجالت می کشم و به پاهایت نگاه می کنم. لحن آرام صدایت دلم را می لرزاند.
– چرا خجالت می کشی؟
چیزی نمی گویم. منی که تا چند وقت پیش به دنبال این بودم که ببوسمت حالا…
خم می شوی سمت صورتم و به چشم هایم زل می زنی. با دو دستت دو طرف صورتم را می گیری و لب هایت را روی پیشانی ام می گذاری. آهسته و عمیق. شوکه، چند لحظه بی حرکت می ایستم و بعد دست هایم را روی دستانت می گذارم. صورتت را که عقب می بری دلم را می کشی. روی محاسنت از اشک برق می زند. با حالتی خاص التماس می کنی: حلال کن منو!
***
همان طور که لقمه ام را گاز می زنم و لی لی کنان سمت خانه تان می آیم، پدرت را از انتهای کوچه می بینم که با قدم های آرام می آید. در فکر فرو رفته. حتماً با خودش درگیر شده. جمله آخر من درگیرش کرده. چند قدم دیگر لی لی می کنم که صدایت را از پشت سرم می شنوم: آفرین! خانوم کوچولوی پنج ساله. خوب لی لی می کنیا!
برمی گردم و ازخجالت فقط لبخند می زنم.
– یه وقت نگی یکی می بینتتا وسط کوچه!
و اخمی ساختگی می کنی. البته می دانم جداً دوست نداری رفتار سبک از من ببینی. از بس که غیرت داری. ولی خب در کوچه بلند و باریک شما که پرنده هم پر نمی زند چه کسی ممکن است مرا ببیند؟ با این حال چیزی جز یک ببخشید کوتاه نمی گویم. از موتور پیاده می شوی تا چند قدم باقی مانده را کنار من قدم بزنی. نگاهت به پدرت که می افتد می ایستی و آرام زمزمه می کنی: چقدر بابا زود داره میاد خونه!
متعجب بهم نگاه می کنیم. دوباره راه میفتیم. به جلوی در که می رسیم منتظر می مانیم تا پدرت هم برسد. نگاهش جدی ولی غمگین است. مشخص است با دیدن ما به زور لبخند می زند و سلام می کند.
– چرا نمی رید تو؟
هر دو با هم سلام می کنیم و من در جواب سؤال پدرت پیش دستی می کنم و می گویم: گفتیم اول بزرگتر بره داخل ما هم پشت سر شما.
چیزی نمی گوید و کلید را در قفل می اندازد و در را باز می کند. فاطمه روی تخت حیاط لم داده و چیپس با ماست می خورد.
حسین آقا بدون توجه به دخترش فقط سلامی می کند و داخل می رود.
می خندم و می گویم: سلام بچه! چرا کلاس نرفتی؟
– اولاً سلام. دوماً بچه خودتی. سوماً مریضم. حالم خوب نبود، نرفتم.
تو می خندی و همان طور که موتورت را گوشه ای از حیاط می گذاری می گویی: آره. مشخصه داری می میری.
و اشاره می کنی به چیپس و ماست. فاطمه اخم می کند و جواب می دهد: خب چیه مگه؟ حسودیت میشه که من این قدر خوب مریض میشم؟
تو باز می خندی ولی جواب نمی دهی. کفش هایت را در می آوری و داخل می روی. من هم روی تخت کنار فاطمه می نشینم و دستم را تا آرنج در پاکت چیپس فرو می برم که صدایش درمی آید: اوووییی …چی کار می کنی؟
– خسیس نباش دیگه.
و یک مشت از محتویات پاکت را داخل دهانم می چپانم.
– الهی نمیری ریحانه! نیم ساعته دارم می خورم. اندازه اینی که الآن کردی توی دهنت نخوردم.
کاسه ماست را برمی دارم و کمی سر می کشم. پشت بندش سرم را تکان می دهم و می گویم: به به! این جوری باید بخوری. یاد بگیر.
پشت چشمی برایم نازک می کند. پاکت را از جلوی دستم دور می کند. می خندم و بند کتونی ام را باز می کنم که تو به حیاط می آیی و با چهره ای جدی صدایم می کنی.
– ریحانه!… بیا تو بابا کارمون داره.
#ادامه_دارد…
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
بامــــاهمـــراه باشــید
➖🔝🍂اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🍂🔝➖
➬ @mataleb_mazhabi313 ♡
#نشـرپـیامصـدقهجـاریهاست💯
╭━═━⊰🍃💔🍃⊱━═━╮
@zohoreshgh
❣﷽❣
💠 #تفسیر_زیارت_عاشورا
⬅️ #قسمت 7⃣3⃣
🔹«اِﻧّﯽ ﺳِﻠْﻢٌ ﻟِﻤَﻦْ ﺳﺎﻟَﻤَﮑُﻢ..» من صلح و سازش می کنم با آن کسی که با شما اهل بیت صلح می کند. «وَ ﺣَﺮْبٌ ﻟِﻤَﻦْ ﺣﺎرَﺑَﮑُﻢ..» و دشمن آن کسی هستم که با شما دشمن است.
🔹«وَ وَﻟِﯽُّ ﻟِﻤَﻦ واﻻﮐُﻢْ..»و دوست هستم با کسی که شما را دوست دارد «وَ ﻋَﺪُوُّ ﻟِﻤَﻦْ ﻋﺎداﮐُﻢ..» و دشمنم با آن کسی که شما را دشمن می دارد.
👌این در حقیقت نقشه راه یاران امام حسین (ع) است و صراحتا اینجا می گوید که من با دشمنان شما هم دشمن هستم، یعنی نقشه راه را برای زائر امام حسین مشخص کرده است:👇👇
1⃣-ای زائر امام حسین (ع) تو تا آخر تا مسیری که داری.. چون در چند فراز بعدی است که می گوید «اِﻟﯽ ﯾﻮمِ اﻟﻘِﯿﺎﻣَﺔ» تا قیام قیامت اگر می خواهی یار امام حسین باشی باید دوستان امام حسین را دوست بداری.
2⃣-باید دشمنان امام حسین را دشمن خودت بدانی. باید امثال اسرائیل و آمریکا را دشمن خودت بدانی که اینها دشمن اهل بیت هستند. دقیقا اگر کسی بخواهد زیارت عاشورا را در جامعه عمل بکند دیگر شعار مرگ بر آمریکا نباشد را هیچ وقت سر نخواهد داد که این شعار حذف بشود. زیارت عاشورا همین ها را می گوید.
📜قبلا، گفتیم زیارت عاشورا حدیث قدسی است از جانب خدای متعال بر جبرئیل بر پیغمبر (ص) و... بعد رسید تا به امام باقر (ع) رسید. حدیث قدسی را انسان باید مثل آیات قرآن برای خودش بداند و به آنها عمل بکند.
🔹 #ادامه_دارد ...
🎤استاد احسان عبادی
#شرح_و_تفسیر_زیارت_عاشورا 37
✨🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج☀️✨
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
╰━═━⊰🍃💔🍃⊱━═━╯
naghshe p26.mp3
4.96M
─═༅𖣔❁•﷽•❁𖣔༅═─
🇮🇷 #عماریون_رهبریم
📖#کنفرانس_نقشه_راه_گام_دوم_انقلاب
🔖#قسمت دوم
☄ از برکات بزرگ انقلاب اسلامی
🌀پایان دادن به انحطاط استعماری تاریخی
🌀ایجاد باور ما میتوانیم .....
🎙 #جناب دکتر حسینی
🔮 #اتحـــادیه_عمـــاریون
─═༅🗯7⃣🗯༅═─
هدایت شده از ملاردی ها/ ملارد کهن
naghshe p31.mp3
5M
─═༅𖣔❁•﷽•❁𖣔༅═─
🇮🇷 #عماریون_رهبریم
📖#کنفرانس_نقشه_راه_گام_دوم_انقلاب
🔖#قسمت دوم
☄دو اندیشه در کشور وجود دارد
🌀اندیشه انقلابی ومقاومت
📌که بر اساس آموزه های قرآنی
بر این باورن که با اعتقاد واعتماد به کمک خدا باید در مقابل استعمار ایستاد وپیروز شد
🌀اندیشه سازش
📌که معتقد به ما نمیتوانیم و هضم شدن درنظام دهکده جهانی وتبعیت از قوانین کدخدای استعماری جهان دارن باشعارما نمیتوانیم مستقل باشیم
🎙 #جناب دکتر حسینی
🔮 #اتحـــادیه_عمـــاریون
─═༅🗯6⃣🗯༅═─
naghshe p33.mp3
5.09M
─═༅𖣔❁•﷽•❁𖣔༅═─
🇮🇷 #عماریون_رهبریم
📖#کنفرانس_نقشه_راه_گام_دوم_انقلاب
🔖#قسمت دوم
☄در آیه 6سوره فتح،خدا میفرماید👇
🌀به من اعتماد کنید ،پیروزید
🌀اعتماد وتکیه به غیر من ، سوء ظن به من ومنجر به شکست است
🌀در انقلاب هرجا تکیه به داخل واعتماد به مردم و عمل به فرمایشات رهبری نبوده دچار شکست شدیم
🎙 #جناب دکتر حسینی
🔮 #اتحـــادیه_عمـــاریون
─═༅🗯5⃣🗯༅═─
هدایت شده از ملاردی ها/ ملارد کهن
naghshe p34.mp3
5.48M
─═༅𖣔❁•﷽•❁𖣔༅═─
🇮🇷 #عماریون_رهبریم
📖#کنفرانس_نقشه_راه_گام_دوم_انقلاب
🔖#قسمت دوم
☄محصول 40 ساله انقلاب اسلامی متعدد وفراوان است
🌀نمره انقلاب اسلامی بیست
🌀هر جا انتخاب خوب ونگاه به داخل بوده موفق وسربلند شدیم
🌀هر جا نه نگاه به داخل ونه انتخاب خوب بوده ناموفق ومتضرر شدیم
🎙 #جناب دکتر حسینی
🔮 #اتحـــادیه_عمـــاریون
─═༅🗯4⃣🗯༅═─
naghshe p35.mp3
5.37M
─═༅𖣔❁•﷽•❁𖣔༅═─
🇮🇷 #عماریون_رهبریم
📖#کنفرانس_نقشه_راه_گام_دوم_انقلاب
🔖#قسمت دوم
☄تبعات خسارت بار غفلت از شعارها وجریان های انقلابی
🌀دو نگاه کلان مدیریتی از منظر مقام رهبری
🌐نگاه معطوف به ظرفیت های درون کشور،باعث اعتماد به مردم وبه میدون آوردن توانایی ها،و در نهایت شکست توطئه های دشمن است
🌐نگاه معطوف به بیرون ،باعث معطل ماندن ظرفیت های عظیم مردم وکشور ..ونگاه کاملا غلط وعقیم وبی فایده است
🎙 #جناب دکتر حسینی
🔮 #اتحـــادیه_عمـــاریون
─═༅🗯3⃣🗯༅═─
هدایت شده از ملاردی ها/ ملارد کهن
naghshe p32.mp3
4.94M
─═༅𖣔❁•﷽•❁𖣔༅═─
🇮🇷 #عماریون_رهبریم
📖#کنفرانس_نقشه_راه_گام_دوم_انقلاب
🔖#قســــمت چهـــــارم
⭕️جریان انقلابی در قرآن
☄☆خدا در آیات متعدد انر به اعتماد واطاعت از خود فرموده
☄☆بدانید یهود وکفار از شما راضی نخواهند شد وآنقدر با شما میجنگند که شما رو به زانو در آورند
🗯☆ بر من توکل کنید
🗯☆قدرتتوت رو زیاد کنید
🗯☆از تجهیزاتتون مراقبت کنید
🗯☆وبه من اعتماد کنید
🗯☆حتما موفق خواهید شد
🎙 #جناب دکتر حسینی
🔮 #اتحـــادیه_عمـــاریون
─═༅🗯3⃣🗯༅═─
داستان بنی اسرائیل در قرآن(۳۰):
۱- خداوند به آنان کتاب آسمانی و حکومت و نبوت بخشید و از روزیهای پاکیزه به آنها عطاء کرد و آنها را بر مردم عصر خویش برتری داد.( سوره الجاثیه).
۲- خداوند دلایل روشنی از امر نبوت و شریعت در اختیارشان قرارداد ولی آنان اختلاف کردند در حالی که علم و آگاهی داشتند. چون آنان حس برتری جویی داشتند و ستم کردند.(سوره الجاثیه).
۳- عبدالله بن سلام یکی از دانشمندان یهود در مدینه بود، او ابتدا در حضور هم کیشان خود و در محضر رسول خدا از یهودان اعتراف گرفت به دانایی و آگاهی خود به کتاب تورات و احکام دین یهود،سپس در حضور همه به اسلام ایمان آورد،لذا خدا او را با عنوان شهادت دهنده ای از بنی اسرائیل نام می برد.(سوره الاحقاف).
۴- یهود بنی نضیر با رسول خدا پیمان صلح داشتند،اما در اثر اتفاقی فرصتی یافتند تا اقدام به ترور آن حضرت کنند، خداوند آن حضرت را آگاه ساخت و این شد که رسول خدا با آنان به جنگ برخاست، سرانجام آنان از مدینه اخراج شدند و از شدت خشم و کینه هنگام خروج از شهر با دست خود خانه هایشان را ویران می کردند تا سالم به دست مسلمانان نیافتد.( سوره الحشر).
۵- عیسی(ع) بشارت آمدن رسول خدا(ص) را به بنی اسرائیل داده بود و نام آن حضرت را با اسم《احمد》بیان کرده بود و این در کتب آنان آمده است.(سوره الصّف).
۶- یهود بشارت پیامبر آخر را در تورات و انجیل خوانده بودند،ولی حاضر به ایمان آوردن به نمی شدند،لذا خداوند مثل آنان را که فقط کتب آسمانی را می خوانند ولی عمل نمی کنند،مانند چهارپایی می داند که بارش کتاب است ولی از کتاب فقط سنگینی بارش را می فهمد.(سوره الجمعه)
۷- یهود مدعی است که فقط آنان هستند که برگزیده و دوستان خدایند،لذا خداوند می فرماید که اگر راست می گویید تمنای مرگ کنید، اما آنان هرگز چنین نمی کنند.(سوره الجمعه)
۸- آنان بسیار دنیا دوست هستند،خداوند مرگ و بازگشت به خدا را بر ایشان متذکر می شود.(سوره الجمعه).
۹- علت ترس از مرگ در نزد یهود بخاطر اعمالی است که مرتکب شده اند و خود به آن آگاهند.(سوره الجمعه)
۱۰- یهود یمن که قرآن آنان را 《اصحاب الاخدود》می نامد، که پادشاهی به نام 《ذونواس》داشتند که مسیحیان نجران را به اجبار در برگشتن دینشان و قبول دین یهود شکنجه کردند و آنها را در گودالی از آتش انداخته و آتش زدند.(سوره البروج).
باسلام و درود:
این تلاشی بود حدودا"یک ساله در باب بررسی قرآنی قوم بنی اسرائیل و تحقیقی قرآنی درباره آنها از تمام جنبه ها و زوایایی که خداوند منّان درباره شان بیان فرموده است. امیدوارم که مورد پسند و استفاده برادران و خواهران مومن قرار گرفته باشد.
قرآن را به ۳۰ جزء تقسیم فرموده اند،و چه زیبا که تلاش ما در این کار به قسمت ۳۰ ام به پایان رسید، ان شاءالله که مورد قبول حضرت حق قرار بگیرد.
#آقای_تفسیرگر
#قسمت۳۰(آخر)
🎙@zaghsefid