هدایت شده از ملارد / ارنگه / مارليک / انديشه
#آیات_موضوعی22 ، #انواع_گریه
✨وَ جٰاؤُ أَبٰاهُمْ عِشٰاءً يَبْكُونَ﴿ #سوره_یوسف۱۶﴾
و شامگاهان، گریان نزد پدر خود آمدند. ✨
💠در قرآن چهار نوع گریه و اشک داریم؛
🔹 #اشک_شوق : گروهی از مسیحیان با شنیدن آیات قرآن اشک می ریختند.
《تَرىٰ أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ اَلدَّمْعِ مِمّٰا عَرَفُوا مِنَ اَلْحَقِّ ، #مائده》
🔹 #اشک_حزن و #حسرت : مسلمانان عاشق همین که از رسول اکرم (ص) می شنیدند امکانات برای جبهه رفتن نیست گریه می کردند.
《تَفِيضُ مِنَ اَلدَّمْعِ حَزَناً أَلاّٰ يَجِدُوا مٰا يُنْفِقُونَ ، #توبه》
🔹#اشک_خوف : همین که آیات الهی برای اولیا تلاوت میشد، گریه کنان به سجده می افتادند.
《خَرُّوا سُجَّداً وَ بُكِيًّا ، #مریم 》،
《وَ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقٰانِ يَبْكُونَ وَ يَزِيدُهُمْ خُشُوعاً ، #اسراء 》
🔹اشک قلابی و ساختگی : همین آیه که برادران یوسف گریه کنان نزد یعقوب آمدند که گرگ یوسف را درید.
( #دقایقی_باقرآن ،استاد #قرائتی )
http://eitaa.com/joinchat/434176022Ccdffb24a58
هدایت شده از ملارد / ارنگه / مارليک / انديشه
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ ۖ لَا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ ۚ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ
ای اهل ایمان، شما خود را محکم نگاه دارید، که اگر همه عالم گمراه شوند و شما به راه هدایت باشید زیانی از آنها به شما نرسد.
بازگشت همه شما به سوی خداست و همه شما را به آنچه کردید آگاه میسازد.
#مائده/۱۰۵
#علیکم_انفسکم
📌معنای جهاد از منظر رسول خدا...
⭕️جهاد یعنی انسان یک کاری کند موانع را برطرف کند؛ پیغمبر فرمودند: ما از جهاد اصغر خارج شدیم ولی جهاد اکبر بر ما ماند! عرض کردند: ای رسول خدا ! دیگر از این جهادی که ما کردیم مهم تر چه بود؟ سرها از بدن جدا شد، دست ها افتاد!
حضرت فرمود:
⭕️ جهاد با نفس! آن خیلی مشکل تر است! چون انسان در این مجاهدهٔ ظاهری در میدان میرود، یا کشته می شود یا می کشد، تمام است دیگر؛ یک کشتن که بیشتر نیست! اما مجاهده با نفس، هر لحظه اش یک مرگ است.
ــــــــــــ
📗مبانی تشیع، صفحه ۱۲۰
#جهاد_با_نفس
#جهاد_اکبر #مراقبه
هدایت شده از زنگان اولدوزلاری ( ستاره های زنجان )
مائده آسمانی
با یکی از برادران #پاسدار تماس گرفتم که امورات #بسیج را پیگیر شوم، حال منقلبی داشت ،
بعد از پرس و جو گفت مثل سنوات گذشته با اصرار #مادرشهید را دعوت کردم به منزلمان، ادامه داد،
تو که می دانی او برکت خانه ماست...
او مادر #رفیق شهیدم است...
و آن پاسدار گفت:
وقتی #مادرشهید به منزلمان آمد، حال عجیبی داشت،
از او پرسیدم: حاجیه خانم چیزی شده؟!
گفت؛مادر جان جلال برایم پول فرستاده!
پرسیدم خوابش را دیدید؟!
گفت؛نه! چند روزی است وحید (پسر کوچک تر حاجیه خانم) تصادف کرده و روز های آخر بستری اش، شدید پول نیاز بودم، بعد از #نمازصبح به جلال گفتم؛ داداشت بیمارستانِ و منم پولی ندارم، حتی پول کرایه ماشین... حالا چیکار کنم؟..
و همینطور که داشتم باهاش حرف میزدم خوابم برد،
وقتی بیدار شدم صبح شده بود، آماده شدم برم #بیمارستان در را که باز کردم پایم خورد به چیزی!..
یه بسته پول!..
من بنا به عادت همیشگی در ورودی را قفل می کردم!
و یادم آمد دیشب از جلال پول خواستم
فقط جلال هست که نیازی به باز کردن در ندارد!
و آن پاسدار گفت؛ یکی از آن پول ها را از حاجیه خانم گرفتم! چرا که آن پول از طرف #شهید آمده بود!
مگر نه اینکه #شهدا زندهاند،
آن پول #مائده آسمانی بود که تا آخر عمرم باخود همراه خواهم داشت.
#داستانواقعی
از اجابت خواسته #مادرشهيد از فرزند شهيد اش
#سردارپاسدارشهیدجلالبیات
👈👈👈(ببینید)
✨زنگـــــاناولـــבوزلارے💫
شـــــادیارواحطيبــــــہشهداصـَـــــلوات