eitaa logo
باهم
269 دنبال‌کننده
36.2هزار عکس
30.5هزار ویدیو
852 فایل
استقلال آزادي جمهوري اسلامي @Gh123 Admin @Arangeh @Malardiha
مشاهده در ایتا
دانلود
زنده زنده سوخت.... اما آخ نگفت....‍ 😭😭 حسین خرازی نشست ترک موتورم. بین راه، به یک نفربر پی ام پی، برخوردیم که در می سوخت. فهمیدیم یک داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده می سوزد! من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده ی خدا با بقیه همراه شدیم. گونی سنگرها را برمی داشتیم و از همان دو سه متری، می پاشیدیم روی آتش! جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت می سوخت، اصلا و نمی زد! و همین پدر همه ی ما را درآورده بود! بلند بلند فریاد می زد: ! الان پاهام داره می سوزه! می خوام اون ور ثابت قدمم کنی! خدایا! الان سینه ام داره می سوزه! این سوزش به سوزش سینه ی حضرت نمی رسه! خدایا! الان دست هام سوخت! می خوام تو اون دنیا دست هام رو طرف تو دراز کنم! نمی خوام دست هام گناه کار باشه! خدایا! صورتم داره می سوزه! این سوزش برای امام زمانه! برای ولایته! اولین بار حضرت زهرا این طوری برای ولایت سوخت! آتش که به سرش رسید، گفت: خدایا! دیگه طاقت ندارم، دیگه نمی تونم، دارم تموم می کنم. لااله الا الله، خدایا! خودت باش! خودت شهادت بده آخ نگفتم! آن لحظه که جمجمه اش ترکید، من دوست داشتم خاک گونی ها را روی سرم بریزم! بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت. حال حسین آقا از همه بدتر بود. دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه می کرد و می گفت: خدایا! ما جواب اینا را چه جوری بدیم؟ ما ایناییم؟ اینا کجا و ما کجا؟ اون دنیا خدا ما رو نگه نمی داره بگه جواب اینا رو چی می دی؟ زیر بغلش را گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم. تمام مسیر را، پشت موتور، سرش را گذاشت روی شانه ی من و آن قدر کرد که پیراهن و حتی زیر پوشم خیسِ شد. بعد از شهدا ما چه کردیم؟ شهدا شرمنده ایم ‌‌↶【‌کانال سیاسی مذهبی اجتماعی ابرار】↷ eitaa.com/Abraar
هدایت شده از ملارد / ارنگه / مارليک / انديشه
🏳🏴🏳🏴🏳🏴🏳🏴🏳 🏴 ⭕️ به (س) و شرح جزییات آن (بخش چهارم) 🔶در و به (ع)، آنان در هجوم خود را عملی ساختند. 💠ادامه حملات در نقلهای دیگر 🔷ابان بن ابی عیاش از سُلیم بن قیس نقل می کند که گفت: نزد عبدالله بن عباس در خانه اش بودم، و گروهی از پیروان علی(ع) با ما بودند، ابن عباس برای ما سخن می گفت. از جمله ماجرای هجوم را برای ما بازگو کرد. او گفت: «ای برادران! بعد از (ص) به درب (س) آمد و بر در کوبید و فریاد زد: ای پسر ابوطالب! در را باز کن! (س) فرمود: «ای ! ما را به تو چه کار؟! ما را در مصیبت مان هم رها نمی کنی؟»؛ گفت: در را باز کن وگرنه آن را بر سر شما به آتش می کشیم. (س) فرمود: «یا عُمَرُ! أَمَا تَتَّقِی اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ تَدْخُلُ عَلَی بَیتِی وَ تَهْجُمُ عَلَی دَارِی؟؛ ای ! از خدا نمی ترسی که به سرایم درآمدی و به خانه ام یورش آوردی؟!». برنگشت، سپس ، و را زد و در آتش گرفت. [کتاب سلیم بن قیس، ج۲، ص۸۶۴] 🔷 هیزم ها را شعله ور می ساخت و خالد بن ولید، مغیره و ابوعبیده بن جراح و قنفذ هم در حال جمع آوری هیزم بودند، و با شعله گرفتن هیزم ها آتش به در خانه سرایت کرد و دود وارد خانه شد، در حالی که (س) پشت در نشسته بود! در این حال، سعی می کرد در را باز کند، تا به داخل خانه هجوم بیاورند. (س) برخاست و دو دست خود را بر دو طرف چهار چوب در گذاشت و با تمام بدن خود مانع باز کردن در شد. کم کم به سوی در خانه رسید، در حالی که شعله می کشید و آن بر و (س) می خورد. در آن لحظه ناگهان چنان با به در نیم سوخته زد که باز شد. پیش از آنکه (س) بتواند خود را کنار بکشد، بر آن (س) برخورد کرد و (س) بین در و دیوار قرار گرفت و بر آن حضرت (س) رسید. 🔷در این هنگام (س) بر روی زمین افتاد و آتش همچنان شعله ورتر می شد و در این هنگام وارد خانه شدند. فشار در، بر بدن حضرت(س) به حدی بود که در همان لحظه (ع) در رحم مادر به رسید. حضرت(س) در این هنگام صیحه ای زد و ناله زنان فرمود: «یا أَبَتَاهْ! یا رَسُولَ اللَّهِ(ص)! هَکذَا کانَ یفْعَلُ بِحَبِیبَتِک وَ ابْنَتِک؟؛ ای پدرم! ای رسول خدا (ص)! این چنین رفتار می شود با حبیبه ات و دخترت!» سپس ناله زد: «آهِ یا فِضَّةُ! إِلَیک فَخُذِینِی فَقَدْ وَ اللَّهِ قُتِلَ مَا فِی أَحْشَائِی مِنْ حَمْلٍ؛ آه ای ! مرا دریاب! به خدا قسم را که در داشتم، !». [بحار الانوار، ج۳۰، ص۲۹۴] ابن حجر عسقلانی می نویسد: «إنَّ عُمَرَ رَفَسَ فاطِمَةَ(س) حَتَّی أسقَطَت بمُحسِن(ع)؛ در این هنگام به (س) زد که (ع) گردید». [لسان المیزان ابن حجر عسقلانی، ج۱، ص۴۰۶] سپس حضرت (س) عاملین این کار را نفرین کرد. سپس از زمین برخاست و خود را به زحمت بلند کرد و از و ، بر دیوار تکیه داد. 🔷 خود می گوید: به طرف در رفتم، او استقامت کرد؛ با بر زدم، به دردش آورد، صدای و گریه اش را شنیدم. نزدیک بود دلم به رحم بیاید و برگردم که به یاد (ع) و حرص و ولع او در ریختن خون بزرگان عرب پس در حالی که او خود را به در چسبانده بود تا مانع شود با تمام توان به در زدم و ناگهان پشت در افتاد. [بحارالأنوار، ج ۳۰، ص۲۹۴] در این هنگام وارد خانه شده بود و قبل از رسیدن فضه بر هر دو (س) ، که (س) پر از شد. که هنوز آتش کینه اش شعله ور بود، با به و (س) زد. با ، بی محابا بر هر دو پهلوی حضرت(س) می زد. ناگهان را بر (س) زد. با بر بازوی فاطمه (س) زد، تا اینکه؛ بازو و کتف ایشان مانند دستبدی سیاه، شد. [الهدایه الکبری خصیبی، ص۴۰۷] در این حال صدای حضرت(س) به «یا ابتاه!» بلند شد؛ و لا حول و لا قوه الا بالله... ... منبع: اختصاصی حوزه نت @tabyinchannel