کنایه‌ سنگین معاون ستاد امربه‌ معروف و نهی از منکر به کشفیات استاد رائفی‌ پور و دخالت در همه امور👆👌✅

❓چندبار باید بگوید درست انتخاب کنید❓ ❓مگر نفرمودن به مجلسی که مرعوب غرب و آمریکا و دنبال حاکمیت جریان اشرافیگری باشد، رای ندهید که اینها مردم را بدبخت میکند😔 👌اشتباه رای دادیم و الان هم داریم میبینیم که مجلس به جای وکیل مردم بودن ، وکیل الدوله است

💎جرعه ای از نهج البلاغه 🔹ایمنی از عذاب و نومیدی از نجات 📜 امیرالمومنین علی(ع) فرمودند: بر بهترین این امت از عذاب الهى ایمن مباش، که خداى بزرگ فرموده: «از کیفر خدا ایمن نیستند مگر زیانکاران». و بر بدترینشان از رحمت خدا ناامید مباش، که خداوند فرموده: «از رحمـت خدا ناامید نمى شوند مگر کافران». حکمت 377 #کلام_امیر . @TasnimNews

هنوز درجامعه ما،آدمای مهربون زیادی وجود دارند که علاوه برکمک همنوعان خود،به دیگرموجودات خدا هم نیز توجه مینمایند‌. پویش حمایت از پرندگان همزیست↔️

. 🍃❤️🇮🇷ایرانِ زیبا🇮🇷❤️🍃 🍃🌸آواهای محتوایی🌸🍃 🍃🌸🎼❤️آوای زیبای دلتنگی 🍃🌸استاد افتخاری http://eitaa.com/joinchat/1250164756C739e0c4817 .❤️

🍃❤️🇮🇷ایرانِ زیبا🇮🇷❤️🍃 🍃🌸غروب زیبای خورشید پاییزی که رنگ زمستون گرفته و سخت بهونه ننه سرما رو میگیره😍😊. 🍃❤️ روستای ور کانه ؛ استان همدان ارسالی عضو محترم کانال @SETAREGANEIRAN .❤️

🎵 #صوت_شهدایی ✨پدر ها به شوق تو اي مولا ✨تو ميدان كمر بسته اند ✨ببين دختران شهيدان را ✨كه چشم انتظار پدر هستند 🔻با نوای حاج #میثم_مطیعی 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh

❣﷽❣ 📚 #رمان #اینک_شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 5⃣1⃣ #قسمت_پانزدهم 📖از این همه اطمینان حرصم گرفته بود -به همین سادگی؟ یا من بمیرم یا شما⁉️ به همین سادگی، انقدر میروم و می ایم تا اقا جون را راضی کنم، حالا بلند شو یک عکس از خودت برایم بیاور -عکس؟ عکس برای چی؟ من عکس ندارم میخواهم به پدر و مادرم نشان بدهم 📖-من میگویم پدرم نمیگذارد شما میگویید برو #عکس بیاور؟؟ اصلا خودم هم مخالفم⛔️ میخواستم تلافی کنم. گفت: من انقدر میروم و می ایم تا #تو را هم راضی، کنم، بلند شو یک عکس بیاور.... عکس نداشتم. عکس یکی از کارتهایم را کندم و گذاشتم کف دستش. 🖋 #ادامه_دارد... 📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh

✫⇠ #اینک_شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 6⃣1⃣ #قسمت_شانزدهم 📖توی بله برون مخالف زیاد بود. مخالف های دلسوزی که دیگر زورشان نمیرسید جلوی این وصلت را بگیرند. دایی منوچهر که همان اول مهمانی با مامان حرفش شده بود و زده بود بیرون. از چهره #مادر_ایوب هم میشد فهمید چندان راضی نیست. 📖توی #تبریز طبق رسمشان برای ایوب دختر نشان کرده بودند. کار ایوب یک جور سنت شکنی بود. داشت دختر غریبه میگرفت. ان هم از تهران. ایوب کنار مادرش👥 نشسته بودو به ترکی میگفت: ناسلامتی بله برون من است آ...اخم هایت را باز کن. 📖دایی حسین از جایش بلند شد. همه ساکت شدند. رفت #قران را از روی تاقچه برداشت و بلند گفت: -الان همه هستیم؛ هم شما خانواده داماد، هم ما خانواده عروس. من قبلا هم گفتم راضی به این وصلت نیستم❌ چون شرایط پسر شما را میدانم. اصلا زندگی با #جانباز سخت است. ما هم شما را نمیشناسیم. از طرفی میترسیم دخترمان توی زندگی عذاب بکشد، مهریه ای هم ندارد که بگوییم پشتوانه درست و حسابی مالی دارد. 📖دایی قران را گرفت جلوی خودش و گفت: -برای ارامش خودمان یک راه میماند این که قران را #شاهد بگیریم. بعد رو کرد به من وایوب و گفت: بلند شوید بچه ها، بیایید دستتان را روی قران بگذارید. 📖من و ایوب بلند شدیم و دست هایمان را کنار هم روی قران گذاشتیم. دایی گفت: قسم بخورید که هیچ شیله پیله ای توی زندگیتان نباشد، به مال و ناموس هم خیانت نکنید هوای هم را داشته باشید. #قسم خوردیم. قران دوباره بین ما حکم شد. 🖋 #ادامه_دارد... 📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh

🦋🌼🦋🌺🦋🌼🦋 یک نفر هست👤 كه خود #نيست ولي خاطره اش #هرشب مرا سخت بغل💞 مي گيرد برگرد و تنها یه بغل #بابای_من باش 🍁نازدانه شهید #شهید_حیدر_جلیلوند روزتون_شهدایی🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh