سحر دوم...یک روز...گذشت! به همین #سادگی
لحظات #مهمانی، به سرعت به پیش میروند...
و من نمیدانم، چند سحر، فرصت آرام گرفتن در آغوش تو را دارم...؟
خدایا همهی سال، دلواپسی، مهمان دلم بود، نکند از سجاده رمضانت جا بمانم!
و این تویی که باز #گداپروری کردی...
و مرا، گوشهای، در لابلای اشراف ضیافت،جای دادی.
خدایا نکند؛ امراضِ دلم، مرا از تو بگیرند.
نیمهشب را به قصد #علاج آمدهام...#طبیب تویی؛ #نفسِ بیمارم را، شفا نداده، رها مکن!
دستان خالیام، پر از تکرار "یاطبیب" شده، یقین دارم بیاجابت، رهایم نخواهی کرد.
#قرارگاه_سیدابراهیم
@karrare135