eitaa logo
کاشان
271 دنبال‌کننده
40.9هزار عکس
32.9هزار ویدیو
1.8هزار فایل
کانال کاشان اطلاعات سیاسی،فرهنگی،علمی و آموزشی وآموزش اقتصادی تاظهورعدالت گسترجهانی(عج) @kashan_vijeh آدرس کانال تلگرام: https://t.me/kashan_vijeh آدرس سروش: splus.ir/kashan_vijeh آدرس بله: https://ble.ir/kashan_vijeh https://iGap.net/kashan_vijeh
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از سم درصد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 از #تجهیزات آمریکا نهراسید 🎬 #شهید_احمد_کاظمی #یقین داشته باشید #آمریکا در برابر اراده ی آدمهایی که برای خدا کار میکنند شکست خواهد خورد #تاریخ اینو #اثبات کرده 🌍 #آخرالزمان 📡لطفا نشر دهید @entzaryar_313
محمد م: ⭕️وقتی مولایت امیرالمؤمنین(ع) باشد... در یکی از عملیات‌ها که علیه منافقین بود قرار شد منطقه‌ای را با موشک هدف قرار بدهیم. من موشک ها را آماده کرده بودم، سوخت زده با سیستم برنامه ریزی شده؛ موشک‌ها هم از آن موشک‌های مدرن نقطه زن بود. ایشان از عمق عراق تماس گرفت که مقدم آماده‌ای؟ گفتم: بله. گفت: موشک‌ها چقدر می‌ارزد؟ گفتم می‌خوای بخری؟! گفت بگو چقدر. گفتم مثلا شش هزار دلار. گفت: “مقدم نزن اینها اینقدر نمی‌ارزند.” خیلی بعید است شما فرمانده‌ای وسط عملیات گیر بیاری که اینقدر با حساب و مدبرانه عمل کند. هرکسی دوست دارد اگر کارش تمام است تیر خلاص را بزند و با این موفقیت عکس بگیرد، ولی سردار کاظمی در کوران عملیات بیت المال و رضای خدا را در نظر داشت. می‌دانید چرا؟ چون مولایش امیر المومنین(ع) بود که وقتی می‌خواست کار دشمن را تمام کند، کمی صبر کرد نکند هوای نفس، حتی کمی غالب باشد و بعد برای رضای خدا قربتاً الی الله دشمن را نابود کرد... 📚به نقل از
هدایت شده از افسران جوان جنگ نرم
🔸خیلی کم پیش می‌آمد که بچه‌هایش را همراه خود بیاورد. آنروز ظاهرا خانواده حاجی جایی رفته بودند و او مجبور شده بود محمّد مهدی را همراه خود بیاورد. از صبح که آمد خودش رفت جلسه و محمّد مهدی را پیش ما گذاشت 🔹جلسه که تمام شد مقداری موز اضافه آمده بود. یکی را به محمّد مهدی دادم تا لااقل از او نیز پذیرایی کرده باشم. نمی‌دانم چه کاری داشت که مرا احضار کرد. 🔸محمّد مهدی هم پشت سر من وارد دفتر شد. وقتی بچه اش را دید چهره اش بر افروخته شد، طوری که تا حالا اینقدر او را عصبانی ندیده بودم. 🔹با صدای بلند گفت:کی به شما گفت به او موز بدهید. گفتم: حاجی این بچه صبح تا حالا هیچی نخورده یه موز که به او بیشتر نداد م تازه از سهم خودم هم بوده. نگذاشت صحبتم تمام شود دست در جیبش کرد و هزار تومان به من داد و گفت: همین الان می‌روی و جای آن موز را می‌خری و می‌گذاری.البته به جای یک موز یک کیلو. #شهید_احمد_کاظمی #درس_اخلاق @Afsaran_ir
Komeyl: ❤️شهید حاج احمد کاظمی❤️ 💠کارفرهنگی 💠 🍂صبح اول وقت، وارد مغازه شدم. بسم الله گفتم و نگاهی به چوب های کج و معوج تلنبار شده در گوشه مغازه انداختم. دست تنها بودم. کلی کار روی زمین مانده داشتم. برش و آماده کردن چوب ها وقت گیر بود. تو فکر بودم که رسید، ۸-۹ سالش بود گفتم: می تونی کمکم کنی؟ چه کمکی؟ برش بزنی؟ آره اندازه کن تا ببرمشون اندازه ها را خط می کشم، تو دقیق رو خط کشی ها برش بزن. باشه، خیالت راحت، می تونم. ته دلم قرص نبود. با رگه هایی از نگرانی، اره و چوب های بی زبان را دادم دست احمد و از مغازه بیرون زدم. نزدیک ظهر برگشتم. چشمانم از خوشحالی برق می زد. باور نمی کردم برش هایی به آن تمیزی و دقیقی کار پسربچه ای هشت نه ساله باشد.🍂 منبع : یادگاران، جلد 19 کتاب شهید احمد کاظمی، ص 2📚
هدایت شده از کانال خبری بهشهرنو
#کلام_شهید❤️✨ 🌹شهید کاظمی:اگر می خواهید تاثیر گذار باشید،اگر می خواهید به عمر و خدمت و جایگاهتون ظلم نکرده باشید ما راهی به جز اینکه یک شهید زنده در این عصر باشیم نداریم. #شهید_قاسم_سلیمانی #شهید_احمد_کاظمی #سالروز_شهادت شهدا گاهی نگاهی❤️ صبحتون مزین به حضور #شهدا هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
❣در محضــر شهیــــد ✍هیچ وقت دین خــدا رو ، دستور خـــدا رو ، وظایف شرعیتون رو باهیچ چیزے معاملہ نکنید. 🌹
🕊🌷 🌷🕊 🌾ارادت خاصي به حضرت صديقه طاهره (سلام ا... عليها)💖 داشت. به نام حضرت، مجلس زياد مي‌گرفت. چند تا مسجد و فاطميه هم به نام و ياد بي‌بي ساخت🕌 🌾توي مجالس روضه، هر بار كه ذكري از مصيبت‌هاي مي‌شد، قطرات اشك پهناي صورتش😭 را مي‌گرفت و بر زمين مي‌ريخت. 🌾خدا رحمت كند شهيد محسن اسدي🌷 را، افسر همراه حاجي بود. براي ضبط صحبت‌هاي ، هميشه يك واكمن📻 همراه خودش داشت، چند لحظه قبل از هواپيما🛩 همان واكمن را روشن كرده بود و چند جمله راجع به اوضاع و احوال خودشان گفته بود. 🌾درست در لحظه‌هاي سقوط، صداي و رساي حاجي بلند مي‌شود كه مي‌گويد: بفرست. همه صلوات🌺 مي‌فرستند. در آن نوار📼 آخرين ذكري كه از حاجي و ديگران در لحظه‌ي سقوط هواپيما شنيده مي‌شود، ذكر مقدس « .فاطمه.زهرا » است. 🌷 اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇 @asganshadt 🥀
🍁ناظر - شهید احمد کاظمی..mp3
984K
لحظه به لحظه ما، کار ما، حرکت ما، نیت ما، رفتار ما، گفتار ما، این شهدا نظارت و کنترل روش دارن... 🎙 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
📆 ۱۹ دی‌ماه سالروز شهادت و جمعی از دلاورمردان نیروی‌ زمینی‌ سپاه گرامیباد. 💥روایتی از : گفتیم خرمشهر در محاصره است چطور می‌توانیم برگردیم. همه خسته بودند چون ما چهل روز بعد از عملیات فتح المبین، عملیات بیت‌المقدس را شروع کرده بودیم. شهید کاظمی توانست با کمک شهیدخرازی آخرین مرحله عملیات آزادسازی خرمشهر را انجام دهد. ایشان نیروهای عراقی را در خرمشهر محاصره و با گرفتن 11 هزار اسیر, شهر را آزاد کردند. آنها با دو لشکر خرمشهر را تصرف کردند هر کدام با پنج گردان یعنی سه هزار نفر درمقابل بیست هزار نفر دشمن، لشکرهای 8 نجف و 14 امام حسین تحت فرماندهی احمد و حسین بودند. و این گونه بود که در همه عملیات‌ها تا پایان جنگ، شهید کاظمی بدون استثنا نقش فعال و موفقی داشت؛ وی از افراد مؤثر در آزادسازی خرمشهر بود و این شهر تا ابد، مرهون رشادت کاظمی است... 🚩عنایت حضرت زهرا(س) به حاج احمد کاظمی: 👈 اوایل سال 1361 در عملیات بیت المقدس در خدمت حاج احمد بودیم. او فرمانده تیپ نجف بود. نیروها خیلی به او علاقه داشتند... در حین عملیات به سختی مجروح شد، ترکش به سرش خورده بود. با اصرار او را به بیمارستان صحرایی بردیم. شهید کاظمی می گفت «کسی نفهمد من زخمی شدم. همین جا مداوایم کنید. میخواست روحیه ی نیروها خراب نشود.» 🌟دکتر گفت «این زخم عمیق است، باید کاملاً مداوا و بعد بخیه شود» به همین دلیل بستری شد. خونریزی او به قدری زیاد بود که بی هوش شد. مدتی گذشت، یک دفعه از جا پرید!... گفت «بلندشو، باید برویم خط» هر چه اصرار کردیم بی فایده بود. بالاخره همراه ایشان راهی مقر نیروها شدیم. در طی راه از ایشان پرسیدم: شما بی هوش بودی، چه شد که یک دفعه از جا بلند شدی؟ 🌟هر چه می پرسیدم جواب نمی داد. قسمش دادم که به من بگویید که چه شد؟ نگاهی به چهره ی من انداخت و گفت👈 می گویم، به شرطی که تا وقتی زنده ام به کسی حرفی نزنی... بعد خیلی آرام ادامه داد «وقتی در اتاق خوابیده بودم، یک باره دیدم خانم فاطمه زهرا (س) آمدند داخل اتاق، به من فرمودند: چرا خوابیدی؟ گفتم: سرم مجروح شده، نمی توانم ادامه دهم. حضرت زهرا (س) دستی به سر من کشیدند و فرمودند: بلند شو، بلندشو، چیزی نیست، برو به کارهایت برس... وقتی حاج احمد به منطقه برگشت در جمع نیروها گفت 👈من تا حالا شکی نداشتم که در این حنگ ما برحق هستیم، اما امروز روی تخت بیمارستان این موضوع را با تمام وجود درک کردم... 💐 🌸چند ساعت بعد از اینڪه زلزله بم رخ داد، شهیدحاج احمد ڪاظمی با من تماس گرفت و گفت می خواهیم با سردار قاسم سلیمانی برای ڪمڪ رسانی بہ بم برویم ... از من خواست تا بہ سرلشڪر صفوی اطلاع دهم . آن زمان من رئیس دفتر سرلشڪر صفوی بودم ... صبح موضوع را بہ سرلشڪر صفوی اطلاع دادم و ایشان هم بہ سرعت بہ بم رفت. وقتی رسید دید شهید ڪاظمی یڪ سر برانڪاردی را گرفتہ و سر دیگرش در دست حاج قاسم است و درحال جا بہ جا ڪردن مجروحین هستند. 🌸 در اربعین شهادت شهید ڪاظمی او را در خواب دیدم و احوالش را پرسیدم ؛گفت خوبم و ادامه داد ڪه ماجرای بم را بہ خاطر داری ؟ ڪاری ڪه آنجا انجام دادیم اینجا نتیجه داد ... » 👌این حرف را شهید ڪاظمی ای زد ڪه در عرصہ نبرد هشت سالہ و در فتح خرمشهر و در عرصہ های نظامی اثرگذار بود ، با این وجود حرفی از آن نمی زند و بہ خدمت جهادی اشاره می ڪند ... برشی از زندگی سرلشگر شهید احمد کاظمی, فرمانده نیروی زمینی سپاه
~🕊 🌿💌 اگر کار می‌خواهید، اگر زن خوب می‌خواهید، اگر خانه می‌خواهید، اگر سلامتی می‌خواهید باید بروید به درگاه خدا، وسیله اش اول نمازه؛ اول اینکه آدم تمیز، پاکیزه، مطهر به درگاه خداوند متعال وارد بشود.. ♥️🕊 🍂 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh