eitaa logo
کشکول حاجی
372 دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
7.5هزار ویدیو
88 فایل
مدیر کانال : @kashkolPM ادمین تبادل و انتقادات و پیشنهادات @pahlevanan313
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴🍃 سر پیــــرے پســـری نـیست عصـایش بـشود گــریه دار است، عـجـب ایـن لقـب ... (س)، تسلیت باد💔
مادر ! این لحظه‌ی آخر کمی از ماه بگو از قد و قامت آن دلبرِ دلخواه بگو ... روضه مَشک بخوان پُشتِ سَرَت گریه کنیم یک دلِ سیر برای قمرت گریه کنیم ... 🏴 وفات حضرت (س) تسلیت باد. 🖤 (س) 💔 ۱➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ⭕Join 👉 @kashkolhaji
22.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
السَّلامُ عَلَیکِ یَا أُمَّ البُدُورِ السَّوَاطِع ۱➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ⭕Join 👉 @kashkolhaji
12.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۱➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ⭕Join 👉 @kashkolhaji وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها
8.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺هندوستان، مداحی فوق العاده زیبا در مراسم سوگواری برای حضرت زهرا(سلام‌‌الله‌ علیه) ۱➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ⭕Join 👉 @kashkolhaji
🌷🌷🌷 درک تفاوت های کلامی زن و مرد: وقتی زن از ناراحتی های خود می گوید درمقابل جمع از او جانبداری کنید! وقتی مرد از برخورد هایش با دیگران گله می کند به او بگویید تقصیر تو نیست! مرد وقتی آزرده و عصبانی می شود به درون غار (تنهایی )می رود می رود تا به آرامش برسد! زن وقتی آزرده و عصبانی می شود ، شروع به صحبت کردن می کند تا به آرامش برسد! مرد برای اینکه احساس کند همسرش او را دوست دارد به "قدر شناسی" احتیاج دارد! زن برای اینکه احساس کند همسرش او را دوست دارد به "احترام" احتیاج دارد! نشانه های فشار روحی مرد، گوشه گیری ، غرولند کردن و حرف نزدن است! نشانه های فشار روحی زن، واکنش بیش از اندازه ، خستگی ، کلافگی و بی حالی است! مرد زمانی از زن امتیاز می گیرد که به او کمک کند! زن زمانی از مرد امتیاز می گیرد که اشتباه او را فراموش کند! وقتی به مرد دستور ندهید که به شما خدمت کند ، خود به خود به ارایه ی خدمت به شما علاقه مند می شود! وقتی از زحمات و خدمات زن تعریف و تمجید کنید خود به خود ارایه ی خدمات به شما چندین برابر می شود! مرد زمانی در زندگی زناشویی احساس خوش بختی می کند که زنش در منزل شاد و خوش باشد! زن زمانی در زندگی زناشویی احساس موفقیت می کند که همسرش در همه ی امور با او مشورت کرده و نظر او را مقدم دارد! وضعیت روحی مرد بستگی به موفقیت هایش دارد! وضعیت روحی زن بستگی به احساس و کیفیت روابطش دارد! ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده ۱➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ⭕Join 👉 @kashkolhaji
📚یک‌ داستان یک ‌پند بیست سال پیش بود از تهران می‌آمدم... سوار اتوبوس شدم تا به شهرستان بیایم. ده‌‌هزار تومان پول همراه داشتم... اتوبوس در یک غذاخوری بین‌راهی برای صرف شام توقف کرد. به یک مغازه ساندویچی که کنار غذاخوری بود رفتم، یک ساندویچ کالباس سفارش دادم. در آخرهای لقمه بودم که دست در جیب کردم تا مبلغ 200 تومان پول ساندویچ را پرداخت کنم. دست در جیب پیراهن کردم پول نبود، ترس عجیبی مرا برداشت. دست در جیب سمت راست کردم؛ خالی بود! شهامت دست در جیب چپ کردن را نداشتم؛ چون اگر پول‌هایم در آن جیب هم نبود، نه پول ساندویچ را داشتم و نه پول رفتن به خانه از ترمینال. وقتی دستم خالی از آخرین جیبم برگشت، عرق عجیبی پیشانی مرا گرفت. مغازه ساندویچی شلوغ بود، جوانی بود و هزار غرور، نمی‌توانستم به فروشنده نزدیک شده و در گوشش بگویم که پولی ندارم. لقمه را آرام آرام می‌خوردم چون اگر تمام می‌شد، باید پول را می‌دادم. می‌خواستم دیر تمام شود تا فکری به حال و آبروی خودم کرده باشم. آرام در چهره چند نفری که ساندویچ می‌خوردند نگاه کردم تا از کسی کمک بگیرم ولی تیپ و قیافه و کیف سامسونت در دستم بعید می‌دانستم کسی باور کند واقعاً بی‌پولم.! با شرم نزد مرد جوانی رفتم، کارت دانشجویی‌ام را نشان دادم و آرام سرم را به نزد گوشش بردم و گفتم پول‌هایم گم شده است، در راه خدا 200 تومان کمک کن. مرد جوان تبسمی کرد و گفت: سامسونت‌ات را بفروش اگر نداری. خنجری بر قلبم زد. سرم را نتوانستم بالا بیاورم ترسیده بودم چند نفر موضوع را بدانند. مجبور شدم پشت یخچال رفته و با صدای آرام و لرزان به فروشنده گفتم: من ساندویچ خوردم ولی پولی ندارم، ساعت‌ام را باز کردم که 4 هزار تومان قیمت داشت به او بدهم. مرد جوان دست مرا گرفت و گویی دزد پیدا کرده بود، با صدای بلند گفت: «من این مغازه شاگرد هستم باید پیش صاحب مغازه برویم.» عصبانی شدم و گفتم: «مرد حسابی من کجا می‌توانم فرار کنم؟ تا وقتی که این اتوبوس هست من چطور می‌توانم فرار کنم در وسط بیایان؟؟» با او رفتیم، مردی جوان در داخل رستوران دور بخاری نشسته بود که چند نفر کنارش بودند. مرد ساندویچی گفت: «بیا برویم تو.» گفتم: «من بیرون هستم منتظرم برو نتیجه را بگو.» مرد ساندویچی رفت و با صاحب مغازه بیرون آمد. گفت: «اشکالی ندارد برو گذرت افتاد پول ما را می‌دهی.» گفتم: «نه!گذر من شاید اینجا نیفتد اگر چنین بمیرم مدیون مرده‌ام، یا ساعت را بگیر یا به من 200 تومان را ببخش یا از صدقه حساب کن، که شهرم رسیدم 200 به نیابت از شما صدقه می‌دهم.» مرد جوان گفت: «بخشیدم» آن روز یاد گرفتم که هرگز نیاز کسی را از ظاهرش تشخیص ندهم و به قول الله‌تعالی، نیازمند واقعی چنان است که انسان نادان او را از نادانی ثروتمند می‌پندارد ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 ۱➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ⭕Join 👉 @kashkolhaji
8.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ دامنت عباس پَرور 💫حاج_محمود_کریمی ۱➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ⭕Join 👉 @kashkolhaji