eitaa logo
کشکول
1.9هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
4.9هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷خلیج فارس رو که به چین ندادن اما بحرین رو دادیم به آل خلیفه(توسط محمدرضا) 🇮🇷دریای خزر رو نمیدونم اما مرزمون به مدیترانه رسیده 🇮🇷پراید با این قیمت تقدیم نمیشه اما در عراق قدرت اول حکمرانی خارجی هستیم 🇮🇷پول ملت رو خرج کردیم برای امنیت ملت که با داعش و اسرائیل در تهران نجنگیم 🇮🇷بنزین رو مفت که ندادیم اما هم پول گرفتیم و هم کنار گوش آمریکا حیاط خلوت خریدیم 🇮🇷برق رو هم مفت ندادیم اما بزودی دستاوردهای این رو هم میبینیم 🇮🇷 بخشی از مردم به دلیل بی توجهی دولت قبل گرسنه بودند که الان داره برطرف میشه: یارانه زیاد شد وام های حمایتی زیاد شد(ازدواج،فرزندآوری و...) اما اغتشاش قطعا مشکلات رو زیادتر میکنه ❣️ @kashkool
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام حسین فرموده به مادر آرمان بگو؛ خیالش راحت باشه؛ پسرش تو بغل من بوده ❣️ @kashkool
15.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃بچه ها خداروشکر به مردم نخورد ما فدایی همان دختر کم حجابیم ؛ حتی همان که مرگ بر دیکتاتور می‌گفت ❣️ @kashkool
🔴 احسنت 👏👏👏 🔹 نباید گذاشت ویروس خطرناک بی حجابی در کشور منتشر شود و همه ما در هر جا و هر شغلی که هستیم وظیفه داریم در مقابل این پدیده شوم ایستادگی کنیم ولو با نوشتن یک متن بر روی شیشه، تا فضا را برای کسانی که کشف حجاب می کنند ناامن شود و به راحتی هیچ زنی به خودش جرأت ندهد کشف حجاب کند خود مردم باید برای حفظ حیا و عفاف و پاکی و سلامت نهاد خانواده وارد میدان شوند و کاری بکنند . اینکه به امید نهادها و سازمان ها بنشینیم آنها نمی‌توانند هیچ تحول مثبتی را رقم بزنند. ❣️ @kashkool
۴۷ کشور در اغتشاشات اخیر مشارکت داشتند «یزدی‌خواه» عضو کمیسیون فرهنگی مجلس: 🔹در جریان اغتشاشات اخیر ۴۷ کشور و ۱۱ سرویس جاسوسی مشارکت فعال داشته‌اند. 🔹کشورهایی ازجمله عربستان، مصر، ترکیه، امارات و سرویس‌های جاسوسی تمام توان خود را علیه ایران به کار بستند تا کار کشور را یکسره کنند. 🔹بیش از یک میلیون فراخوان برای تجمعات در فضای مجازی منتشر شده که اگر به ازای هر فراخوان یک نفر به میدان می آمد، یک میلیون نفر باید در تجمعات حضور پیدا می کرد اما نهایتا ۱۳۰ هزار نفر در سراسر کشور در این جریانات حضور داشتند. ❣️ @kashkool
جانِ شیعه اهل سنت کنج اتاق چمباته زده و دل شکسته از تلخ زبانی‌های پدر، بی‌صدا گریه می‌کردم و میان گریه‌های تلخم، هر آنچه نتوانسته بودم به پدر بگویم، با دلم نجوا می‌کردم. فرصت نداد تا بگویم من از همنشینی با کسی که در معرفی خودش فقط از شغل و تحصیلاتش می‌گوید، لذت نمی‌برم و به کسی که به جای افکار و عقایدش از حساب‌های بانکی‌اش می‌گوید، علاقه‌ای ندارم که درِ اتاق با چند ضربه باز شد و گریه‌ام را در گلو خفه کرد. عبدالله در چهارچوبِ در ایستاده بود و با چشمانی سرشار از محبت و نگرانی، نگاهم می‌کرد. صورتم را که انگار با اشک شسته بودم، با آستین لباسم خشک کردم و در حالی که هنوز از شدت گریه نفس‌هایم بُریده بالا می‌آمد، با لحنی پر از دل شکستگی سر به شِکوه نهادم: _من نمی‌خوام! من این آدم رو نمی‌خوام! اصلاً من هیچ کس رو نمی‌خوام! اصلاً من نمی‌خوام ازدواج کنم! عبدالله نگران از اینکه پدر صدایم را بشنود، به سمتم آمد و با گفتن: _یواش‌تر الهه جان! کنارم نشست. با صدایی آهسته و بریده گفتم: _عبدالله! به خدا خسته شدم! از این رفت و آمدها دیگه خسته شدم! و باز گریه امانم نداد. چشمانش غمگین به زیر افتاد و من میان گریه ادامه دادم: _گناه من چیه؟ گناه من چیه که تا حالا یکی نیومده که به دلم بشینه؟ مگه تقصیر منه؟ خب منم دلم می‌خواد کسی بیاد که ازش خوشم بیاد! با سر انگشتانم قطرات اشک را از روی صورتم پاک کردم و با لحنی حق به جانب گفتم: _عبدالله! تو می‌دونی، من نه دنبال پولم، نه دنبال خوشگلی‌ام، نه دنبال تحصیلات، من یکی رو می‌خوام که وقتی نگاش می‌کنم، آرومم کنه! این پسره امروز فکر می‌کرد اومده خونه بخره! خیلی مغرور پاشو رو پاش انداخته بود و از اوضاع کار و کاسبی و سود حساب‌های بانکیش حرف می‌زد. عبدالله! من از همچین آدمی بدم میاد! نگاهش را به چشمان پر از اشکم دوخت و گفت: _الهه! تو رو خدا اینجوری گریه نکن! تو که بابا رو میشناسی. الآن عصبانی شد، یه چیزی گفت. ولی خودشم می‌دونه که تو خودت باید تصمیم بگیری! سپس لبخندی زد و ادامه داد: _خُب تو هم یه کم راحت‌تر بگیر! یه کم بیشتر فکر کن... که به میان حرفش آمدم و با دلخوری اعتراض کردم: _تو دیگه این حرفو نزن! هر کی میاد یا بابا رَد می‌کنه یا اونا خودشون نمی‌پسندن... و این بار او حرفم را قطع کرد: _بقیه رو هم تو نمی‌پسندی! سرم را پایین انداختم و او با لحنی مهربان و امید بخش ادامه داد: _الهه جان! منم قبول دارم که علف باید به دهن بُزی شیرین بیاد! به تو هم حق میدم که همچین آدم‌هایی رو نپسندی، پس از خدا بخواه یکی رو بفرسته که به دلت بشینه! و شاید از آمدن چنین کسی ناامید شده بودم که آه بلندی کشیدم و دیگر چیزی نگفتم. عبدالله نگاهی به ساعت مچی‌اش انداخت و به خیال اینکه تا حدی آرامم کرده، گفت: _من دیگه برم که برای نماز به مسجد برسم. تو هم بیا بیرون. می‌ترسم بابا دوباره عصبانی شه. و در برابر سکوت غمگینم، با دلواپسی اصرار کرد: _الهه جان! پاشو بریم دیگه. اصلاً برو تو آشپزخونه پیش مامان و لعیا. باور کن اوندفعه هم معجزه شد که بابا آروم شد. دلم برای این همه مهربانی‌اش سوخت که لبخندی زدم و با صدایی گرفته پاسخ دادم: _تو برو، منم میام. از جا بلند شد و دوباره تأکید کرد: _پس من برم، خیالم راحت باشه؟ و من با گفتن: _خیالت راحت باشه! خاطرش را جمع کردم. او رفت، ولی قلب من همچنان دریای غم بود. دستم را روی زمین عصا کرده و سنگین از جا بلند شدم. با چهارانگشت، اثر اشک را از صورتم پاک کردم و از اتاق بیرون رفتم. سعی کردم نگاهم به چشمان پدر نیفتد و مستقیم به آشپزخانه پیش مادر رفتم. ادامه دارد... ❣️ @kashkool
7.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 پیغمبر اسلام (صلی‌الله‌علیه و آله) را در خواب دیدم : تَشتی جلوی دستانش بود، گفت خون حسین علیه‌السلام است! چند قطره خون روی چشمانم پاشید! بیدار شدم ... نابینا شده بودم! 🔺 من فقط تماشاچیِ لشکر عمرسعد بودم، همین! ❣️ @kashkool
"مارپیچ سکوت" رو بشکنید تیم ملی ایران در مقابل تیم ولز برنده شد و همه ما خوشحال بودیم؛ منتها در دقایق اولیه بعد از اتمام بازی؛ به جز چند جای مشخصِ شهر تهران که مردم تجمع کرده بودن، بقیه جاها ساکت بود! حتی خیلی جاها ماشین زیاد بود، آدم زیاد بود، اما کسی بوق نمیزد و خوشحالی نمی‌کرد! پس دست به کار شدم؛ رفتم پمپ بنزین و باک موتورو پر کردم و افتادم به جون خیابون.. اول رفتم سمت یه ترافیک سنگینی که سکوتِ کامل توش حاکم بود؛ دقیق رفتم وسط ماشینا و یهو گاز موتورو تا ته گرفتم با بوقِ ممتد! وقتی که کامل توجه همه جلب شد؛ پرچم ایرانمو گرفتم بالا! و اتفاقی که افتاد این بود: بعد از ده ثانیه کم کم صدای بوقِ ماشینا اضافه شد، بعد از یک دقیقه‌ پنجاه درصد ماشینا همراه شدن، بعد از دو دقیقه یه عده با شیپور و پرچم از پنجره ماشین اومدن بیرون! و بعد از تقریباً پنج دقیقه، تمام اون ترافیک همراهی میکردن! بعد از اینکه سکوتِ این ترافیکو شکستم، سریع از بین ماشینا بیرون رفتم و به سمت ترافیک بعدی! شاید نزدیک به بیست بار این کارو توی نقاط مختلف شهر تکرار کردم و هر بار هم همین اتفاق افتاد! خیلی از مردمِ ما چون ترس و "توهمِ اقلیت بودن" دارن؛ توی اینجور مواقع شور و هیجان خاصی نشون نمیدن و میترسن که ضایع بشن! اما وقتی ببینن عده ای شبیه خودشون هم هستن؛ باهاشون همراه میشن و اعتقادشونو بروز میدن! خلاصه که شما وطن پرست ها بیشُمارید! فقط باید سکوتتون شکسته بشه.. سعی کنید همیشه به سهم خودتون؛ "مارپیچ سکوت" رو بشکنید ❣️ @kashkool
💠 آغوش رایگان بو کوموله بو دموکرات ❣️ @kashkool
8.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 این دختر بچه خارجی از شنیدن صدای اذان بهت زده می شود و از پدرش سوال می کند: بابا این صدای چیه؟ ❣️ @kashkool
استوری قشنگ روزبه چشمی ❣️ @kashkool
اگر ۱۰۰ مورچه سیاه و ۱۰۰ مورچه قرمز را در یک شیشه بریزید، هیچ اتفاقی نمی‌‌افتد 🔹اما اگر شیشه را تکان دهید، مورچه‌ها شروع به کشتن یکدیگر می‌کنند. 🔹مورچه‌‌های قرمز معتقدند سیاه دشمن است، در حالی که سیاهان معتقدند قرمز دشمن است. 🔹اما دشمن واقعی کسی است که شیشه را تکان داده است. 🔹در جامعه ما هم همینطور است. قبل از شروع مبارزه با یکدیگر، باید از خود بپرسیم: چه کسی شیشه را تکان داد؟ ❣️ @kashkool