بَدَل کردم به مستی عاقبت زهدِ ریایی را
رسانیدم به آب از یُمْنِ مِیْ بنیادِ تقوا را
ز سینه این دلِ بیمعرفت را میکنم بیرون
چرا بیهوده گیرم در بغل مینای خالی را؟
تعلّق نیست با جان گر نیفشاندم به پای او
منِ بیدل نمیفهمم تکلّفهای رسمی را
گذشتن از جهان ناید ز پای همّت هر کس
نباشد هیچ معجز بهتر از تجرید عیسی را
بُوَد آرایشِ معشوق، حالِ دَرهمِ عاشق
سیه روزیِّ مجنون، سرمه باشد چشمِ لیلی را
پس از دردِ جدایی محنتِ ایّام نَنْماید
ز آتش هیچ پروا نیست دور از آب ماهی را
دو مصرع در سبکروحی کلیم آن طور میباید
که در پروازِ شهرت، بال باشد مرغِ معنی را...
#کلیم_کاشانی
🍀💙 #کشکولطنازی