هدایت شده از تبلیغات موقت👇
سلام نور چشمان!😊🌸
این آدرس کانال «تلاوت روزانه قرآن» هستش:👇👇
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2021851139Cd560dd7e3d
یعنی در این کانال هر صبحگاه :
👈یک صفحه قرآن + صوت + ترجمه ، گذاشته میشه تا کسانی که دوس دارن قرآن بخونن و در طول روز به هر دلیلی قرآن تو دسترسشون نیست بتونن از طریق گوشی خودشون روزی یک صفحه قرآن بخونن
🌺اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌺
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2021851139Cd560dd7e3d
حتماً در کانال عضو بشید 👌
این پیام رو هم منتشر کنید. نشرش هم حتماً براتون خیر و برکت داره
التماس دعای خیر...🌺
سلام ، وقت بخیر🙏🌹
سوره مبارکه فصلت آیه 22
وَمَا كُنتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ سَمْعُكُمْ وَلَا أَبْصَارُكُمْ وَلَا جُلُودُكُمْ وَلَكِن ظَنَنتُمْ أَنَّ اللَّهَ لَا يَعْلَمُ كَثِيرًا مِّمَّا تَعْمَلُونَ
بر فرض) شما گمان مى كرديد كه خداوند بسيارى از عمكردتان را نمى داند، ولى (نسبت به اعضاى بدنتان كه وسيله ى گناه شما بودند) نمى توانستيد چيزى را پنهان كنيد كه گوش و چشم ها و پوستتان بر ضد شما گواهى دهد.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
باران که میبارد همه پرنده ها به دنبال سر پناهند اما عقاب برای اجتناب از خیس شدن بالاتراز ابرها پرواز میکند.این دیدگاه است که تفاوت را خلق میکند.
When it rains, all birds fly for shelter. But the eagle alone avoids the rain by flying above the clouds.
هدایت شده از اخبار برگزيده
17.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺لطفا به دیده شدن این بی نظیر کمک کنید
نمیدانم کار چه کسانی است
متن عالی
نوع خواندن سرود عالی
همخوانی متن ، محتوا و ریتم اهنگ با تصاویر عالی تر...
هرچه در دل شماست
هرچه دوست داشتید این روزها گفته شود در این ویدئو هست
پس لطفا به دیده شدنش کمک کنید.
پرچم بالاست ✌️🇮🇷
#داستان_١۴٣
#حکایت ✏️
دو برادر مادر پیر و بیماری داشتند. با، خود پیمان بستند که یکی خدمت خدا کند و دیگری در خدمت مادر بیمار باشد.
برادری که پیمان بسته بود خدمت خدا کند به پنج وقت به عبادت مشغول شد و آن دیگری در خانه ماند و به پرستاری مادر مشغول شد.
چندی که گذشت برادر صومعه نشین مشهور عام و خاص شد و از اقصی نقاط دنیا، عالمان و عرفا به دیدارش شتافتند و آن دیگری که خدمت مادر میکرد فرصت همنشینی با دوستان قدیم هم را نیز از دست داد و یکسره به امور مادر میپرداخت.
برادر صومعه نشین کم کم به خود غره شد که خدمت من ارزشمندتر از خدمت برادر است چرا که او در اختیار مخلوق است و من در خدمت خالق، و من از او برترم!
همان شب که این کلام در خاطر او بگذشت، پروردگار را در خواب دید که وی را خطاب کرد و گفت:
«برادر تو را بیامرزیدم و تو را به حرمت او بخشیدم.»
برادر صومعه نشین اشک در چشمانش آمد و گفت:
«خداوندا، من در خدمت تو بودم و او به خدمت مادر، چگونه است مرا به حرمت او میبخشی، آنچه کردهام مایه رضای تو نیست؟!»
ندا رسید:
«آنچه تو میکنی ما از آن بینیازیم ولی مادرت از آنچه او میکند، بینیاز نیست.
تو خدمت بینیاز میکنی و او خدمت نیازمند.
بدین حرمت، مرتبت او را از تو فزونی بخشیدیم.»
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#صلوات بروح امام وشهدا و امواتمون
جابر جعفى به محضر مبارك امام باقر عليه السّلام عرض كرد:فرج شما اهل بيت عليهم السّلام چه زمانى خواهد بود؟
حضرت فرمودند:
هيهات،هيهات!فرج واقع نخواهد شد؛مگر بعد از آنكه شما غربال شويد،بعد[دوباره]غربال شويد،بعد[بار سوم]غربال شويد
رُوِيَ عَنْ جَابِرٍ اَلْجُعْفِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مَتَى يَكُونُ فَرَجُكُمْ فَقَالَ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لاَ يَكُونُ فَرَجُنَا حَتَّى تُغَرْبَلُوا ثُمَّ تُغَرْبَلُوا ثُمَّ تُغَرْبَلُوا ....
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#داستان_١۴٣
#حکایت ✏️
دو برادر مادر پیر و بیماری داشتند. با، خود پیمان بستند که یکی خدمت خدا کند و دیگری در خدمت مادر بیمار باشد.
برادری که پیمان بسته بود خدمت خدا کند به پنج وقت به عبادت مشغول شد و آن دیگری در خانه ماند و به پرستاری مادر مشغول شد.
چندی که گذشت برادر صومعه نشین مشهور عام و خاص شد و از اقصی نقاط دنیا، عالمان و عرفا به دیدارش شتافتند و آن دیگری که خدمت مادر میکرد فرصت همنشینی با دوستان قدیم هم را نیز از دست داد و یکسره به امور مادر میپرداخت.
برادر صومعه نشین کم کم به خود غره شد که خدمت من ارزشمندتر از خدمت برادر است چرا که او در اختیار مخلوق است و من در خدمت خالق، و من از او برترم!
همان شب که این کلام در خاطر او بگذشت، پروردگار را در خواب دید که وی را خطاب کرد و گفت:
«برادر تو را بیامرزیدم و تو را به حرمت او بخشیدم.»
برادر صومعه نشین اشک در چشمانش آمد و گفت:
«خداوندا، من در خدمت تو بودم و او به خدمت مادر، چگونه است مرا به حرمت او میبخشی، آنچه کردهام مایه رضای تو نیست؟!»
ندا رسید:
«آنچه تو میکنی ما از آن بینیازیم ولی مادرت از آنچه او میکند، بینیاز نیست.
تو خدمت بینیاز میکنی و او خدمت نیازمند.
بدین حرمت، مرتبت او را از تو فزونی بخشیدیم.»
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#صلوات بروح امام وشهدا و امواتمون
#داستان_١۴۴
📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
مردی از راه فروش روغن ثروتی کلان اندوخته بود
و به خاطر حرصی که داشت همیشه به غلام خود میگفت:
…
در وقت خرید روغن، هر دو انگشت سبابه را به دور پیمانه بگذارد تا روغن بیشتری برداشته شود و برعکس در وقت فروختن، آن دو انگشت را درون پیمانه بگذارد تا روغن کمتری داده شود.
هر چه غلام او را از این کار بر حذر میداشت مرد متوجه نمیشد...
تا این که روزی هزار خیک روغن خرید و برای فروش آنها را بار کشتی کرد تا در شهر دیگری بفروشد.
وقتی کشتی به میان دریا رسید، دریا توفانی شد.
ناخدا فرمان داد تمام بارها را به دریا بریزند تا کشتی سبک شود
و مسافران از خطر غرق شدن رهایی یابند.
آن مرد از ترس جان، خیکها را یکی یکی به دریا میانداخت.
در این حال غلام گفت:
«ارباب انگشت انگشت مَبَر..تا خیک خیک نریزی..!!»
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#نثار_روح_پیامبر_خاتم
#صلوات
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#داستان_١۴۴
📚 #صد_سال_خواب
گویند عُزیر همان ارمیای پیامبر است که خداوند بر قوم بنی اسرائیل مبعوث کرد.
روزی عزیر چون وارد باغ خود شد، دید درخت ها سبز و سایه آنها گسترده است و زمان برداشت میوه آنها نزدیک شده است.
نغمه بلبلها گوش را می نوازد و پرندگان به طرب آمده اند.
عُزیر ساعتی در این باغ بیاسود و از نسیم جان پرور آن بهره مند و از تماشای سبزه و چمن و طراوت یاس و یاسمن غرق در نشاط شد، آنگاه سبدی از انگور و سبد دیگری از انجیر و مقداری نان به همراه برداشت.
سوار بر الاغ خود شد و راه منزل خویش را در پیش گرفت.
عزیر در بازگشت خود آنچنان در اسرار آفرینش به فکر فرو رفت که راهش را گم کرد چند لحظه بعد خود را در میان ویرانه ای دید که از دهکده خرابی حکایت می کرد.
«ارمیا آن روز که از شهری که بام هایش یکسر فرو ریخته بود، عبور کرد و با خود می گفت:
چگونه خداوند اهل این ده ویرانکده را پس از مرگشان زنده می کند؟
پس خداوند او را به مدت صد سال میراند.
آنگاه او را برانگیخت و به او گفت؛ چقدر درنگ کردی؟
گفت:
یک روز یا پاره ای از روز را درنگ کردم.
خداوند فرمود:
نه، بلکه صد سال درنگ کردی، به خوراک و نوشیدنی خود بنگر که طعم و رنگ آن تغییر نکرده است و به دراز گوش خود نگاه کن، که چگونه از هم متلاشی شده است. این ماجرا برای آن است که هم به تو پاسخ گوییم و هم تو را در مورد معاد نشانه ای برای مردم قرار دهیم.
و به این استخوانها بنگر، چگونه آنها را برداشته و به هم پیوند می دهیم.
پس گوشت بر آن می پوشانیم. پس هنگامی که چگونگی زنده ساختن مرده برای او آشکار شد. گفت:
اکنون می دانم که خداوند بر هر چیزی تواناست.»
🌸🌸🌺🌺
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#نثار_روح_پیامبر_خاتم
#صلوات
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#کلام_علما
💠علامه حسن حسنزاده #آملی : دو چیز باعث تاریکی قلب و بی حالی در عبادت می شود :
۱- زیاد حرف زدن
۲- زیاد خوردن
💢 #کانال_داستانای_خوبان_روزگار 👇
آی دی کانال:👇
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
27.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بنام خدا
سلام رفقا ، با اینکه امتحان داشتم ، از داغ دل ام ، ۳ساعت ونیم نشستم این کلیپ رو درست کردم و نمیگم خوبه . بضاعت من همینقدربود..
واقعا همه تلاشمو کردم خوب دربیاد
حالا اگه در انتشار کوتاهی بشه ،
دیگه از گردن ما ردشده....
🔷 سید رضایی
#خدایا ظلم همه ظالمین رو بخودشون برگردون . آمین
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#نثار_روح_پیامبر_خاتم
#صلوات
🌸🌺🌼😊😊😊🌼🌺🌸
#داستان_١۴۵
#ضرب_المثل_های_تاریخی
ریشه ی ضرب المثل" #بادمجان_دور_قاب_چین " کنایه از #افراد_متملق_و_چاپلوس...به #دوره_ی_ناصرالدین_شاه برمیگردد..
در آنزمان برخی رجال سیاسی ودرباریان برای تظاهر وریا واظهار مراتب چاکری وارادت به شاه و نوکری به آشپزخانه ی سلطنتی میرفتند ومشغول پوست کندن بادمجان وچیدن آن به دور ظرف آش یا بشقاب خورشت میشدند.
(اینکار را عامدانه طوری انجام میدادند که ناصرالدین شاه هنگام سرزدن به آشپزخانه آنها را ببیند)..!!
#دکتر_فورویه_مینویسد:
"اعلیحضرت از من هم خواست که در آشپزان شرکت کنم..
بنده هم اطاعت کردم ومشغول پوست کندن بادمجان شدم..
درهمین موقع ملیجک به شاه گفت :
بادمجان هایی که توسط یک فرنگی پوست گرفته میشود نجس است..
شاه این حرف را به شوخی گرفت ولی محمدخان(پدر ملیجک) با نوک کارد بادمجان هایی را که من پوست کنده بودم برچید و جمع کرد تا مبادا دستش به آنها نخورد..!!!
به #روایت_و_قلم
عبدالله مستوفی(مورخ و نویسنده شهیر ایرانی)
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#نثار_روح_خوبان_تاریخ
#صلوات
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
≼• #مکتب_سلیمانے🌷 •≽
#سپهبد_شهید
#حاج_قاسم_سلیمانے:
▫️بیش از دویـست هزار نفر در جنـگ تحمیلی به شهـادت رسیدند، و امروز یڪ میـلیـون نفر دیـگر شهـیـد بشود؛ این جامعه و ایـن نظام ارزش ایـن فداڪارے ها را دارد...
.
.
چَشمـِ تو بـود
ڪه پرِ پـروازِ ما شـد🕊 ..
≼•🌷.•
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
با سلام
دوستان ارجمند خودرا با کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
#در_ایتا
آشنا بفرمایید...
@dastanayekhobanerozegar
#نثار_روح_امیددهندگان_تاریخ
#صلوات