فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 وقتی مرتضی پورعلی گنجی لحظهٔ پنالتی جهانبخش به امام رضا علیهالسلام متوسل میشود
👌 #محرمانه کانال حرفهایها
http://eitaa.com/joinchat/361299968Ca15e2013ea
محرمانه را به دیگران هم معرفی کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 یه کشور تو جهان هست که تنها تو یه سال ۳۳۰۰ نفر رو به خاطر فضای مجازی دستگیر کردن!
حدس میزنید کدوم کشوره؟🤔
👌 #محرمانه کانال حرفهایها
http://eitaa.com/joinchat/361299968Ca15e2013ea
محرمانه را به دیگران هم معرفی کنید
📍 سقف مبلغ کارت به کارت ماهانه محدود شد
🔹بر اساس دستور رئیس مرکز اطلاعات مالی کشور، ارائه خدمات کارت به کارت بیش از ۱۰ میلیارد ریال یا ۲۰۰ تراکنش دریافتی در ماه به اشخاص حقیقی فاقد پرونده مالیاتی در تمامی کارتهای بانکی متصل به کد ملی اشخاص مذکور ممنوع میباشد.
پ.ن: این یک کار خوب در جهت کشف و جلوگیری از فرار مالیاتی هست.
یکی از جنبه های #جهاد_تبیین مبارزه با زمزمه های ناامید کننده ی کسانی است که سالها درآمد خوبی داشتند و هیچوقت مالیات ندادند (یا به روش های گوناگون از پرداخت مبلغ درست سر باز زدند) و الان با کاهش درآمد و شفاف شدن درآمد مواجه شدند و در برابر اجرای قانون، معترضند و لجن پراکنی میکنند.
همه در برابر قانون یکسانند و بهترین درآمد دولت جهت اداره ی مملکت، مالیات است.
👌 #محرمانه کانال حرفهایها
http://eitaa.com/joinchat/361299968Ca15e2013ea
محرمانه را به دیگران هم معرفی کنید
27.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سگ_فرزندی
📌 تجمع سگ بازان در پارک تندرستی، فردیس کرج
📌انتشار دهید تا مردم بفهمند علت نگه داری سگ چیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌عیدی کارکنان دولت و بازنشستگان تعیین شد
👤 سخنگوی دولت:
♦️براساس مصوبه هیئت دولت، حداقل عیدی یا پاداش آخر سال کارمندان و بازنشستگان دولتی مبلغ 2 میلیون و 500 هزار تومان تعیین شد.
🔸برای کارکنان و بازنشستگان متاهل مبلغ 700 هزار تومان نیز اضافه میشود.
🔸به ازای هر فرزند نیز 300 هزار تومان عیدی تعلق خواهد گرفت.
📝 اخبار حکمت کارت 👇👇
✅ @hekmat_kart_ir
من در پنجمین زندان بود و من از گستاخیها و وقاحتش در آن زمان خیلی چیزها به یاد داشتم.
تو یوسف میشوی!
در یاد من خوابهای عجیبی مانده. یکی به گمانم مربوط به سال 1346 یا 1347 باشد. در آن زمان وضع سیاسی مشهد در نهایت شدت و سختی بود و اسلامگرایان دچار گرفتاری و محنت زیادی بودند. چنانکه جز چند تن از رفقا با من در میدان باقی نماندند و بقیه ترجیح دادند عرصه مبارزه را رها کنند. در آن شرایط، خواب دیدم که حضرت امام خمینی(ره) وفات کرده و جنازه ایشان در یکی از خانههای مشهد واقع در نزدیکی خانه پدر من روی زمین است. غم و اندوه وجودم را فرا گرفته بود. تابوت را روی دوش گرفتیم. جمعیت انبوهی هم در پی جنازه به حرکت در آمدند که در میان آنها شمار بسیاری از علما بودند و من هم با آنها حرکت میکردم.
با صدای بلند میگریستم و از شدت تالّم و تاثّر با دست روی زانوی خود میزدم. چیزی که بر درد من میافزود این بود که میدیدم برخی علما بدون اینکه توجهی بکنند و عبرتی بگیرند و بیآنکه احساس اندوهی در آنها مشاهده شود با هم صحبت میکنند و میخندند! جنازه به آخر شهر رسید. بیشتر تشییعکنندگان بازگشتند اما جنازه راه خود را در بیرون از شهر ادامه داد. بیست سی تشییعکننده همچنان در پی جنازه حرکت میکردند. بیشتر تشییعکنندگان در پایین تپه ماندند. جنازه به همراه چهار پنج تشییعکننده به سمت بالای تپه رفت که من هم با آنها به دنبال جنازه بودم. تابوت را بالای تپه قرار دادیم. من به پایین پا نزدیک شدم تا درحالی که چهره حضرت امام را میبینم، با او وداع کنم.
ناگهان دیدم دست راست ایشان که انگشت سبابه آن به حالت اشاره بود به سمت بالا حرکت میکند تا اینکه انگشت اشارهاش به پیشانی من رسید و آن لمس کرد یا نزدیک بود لمس کند. با شگفتی و حیرت نگاه میکردم. لبهایش را گشود و دو بار گفت: تو یوسف میشوی... تو یوسف میشوی! خوابم را برای خیلی از بستگان و دوستان نقل کردم از جمله برای مادرم (رحمهاللهعلیها) که فوراً آن را چنین تعبیر کرد: بله یوسف خواهی شد به این معنی که همواره در زندان خواهی بود!
عضویت در شورای انقلاب چهار ماه بعد از تبعید
[مهر 1357] در یزد بودم که شنیدم امام به پاریس عزیمت کردهاند. از یزد با هواپیما به تهران و از آنجا به مشهد رفتم. در مشهد ماندم و مشغول فعالیتهای انقلابی بودم تا اینکه به فرمان امام راحل برای حضور در شورای انقلاب به تهران فراخوانده شدم. روز 22 بهمن 1357 انقلاب به پیروزی رسید. در اواسط سال 1360 به ریاست جمهوری انتخاب شدم. فاصله میان آزادی من از تبعید تا عضویت در شورای انقلاب حدود چهار ماه بود. همچنانکه بین آزادی و انتخاب به ریاست جمهوری، سه سال فاصله شد.
خوابیم یا بیدار؟!
در آن روزها ما در یک حالت بُهت بودیم. در حالی که در همه فعالیتهای آن روزها ما طبعاً داخل بودیم. همانطور که میدانید ما عضو شورای انقلاب بودیم و یک حضور دائمی تقریباً وجود داشت. لکن یک حالت ناباوری و بهت بر همهی ما حاکم بود. من یک چیزی بگویم که شاید شما تعجب بکنید.
من تا مدتی بعد از 22 بهمن هم که گذشته بود بارها به این فکر میافتادم که ما خوابیم یا بیدار. و تلاش میکردم که از خواب بیدار شوم. یعنی اگر خواب هستم، این رویای طلایی که بعدش لابد اگر آدم بیدار شود هر چه قدر خواهد بود خیلی ادامه پیدا نکند، اینقدر برای ما شگفتآور بود مسئله.
پایگاه خبری ساعدنیوز را در شبکههای اجتماعی دنبال کنید.
هرچند این سخن در جزیره خارگ (خارک) بیان شده و گویا مربوط به کارکنان صنعت نفت شاغل در جزایر و مناطقی با شرایط بسیار سخت است(که ان شاالله اینگونه بوده باشد) اما :
اولا چرا برداشتن سقف و بازگشت به بی انضباطی در پرداختی ها؟! می توانید همین سقف را با دستورالعملی منطقی و جامع و مانع برای آن عزیزان افزایش دهید
ثانیا چرا فقط کارکنان نفت؟! پس بقیه چه می شوند؟!
ثالثا بر فرض، این تصمیم صددرصد ضروری، بجا و عادلانه بوده باشد چرا آن را جار می زنید و بی عدالتی را القاء می کنید؟!
#عدالت
✍ "قاسم اکبری"
✌️جنبش مستضعفین
@jonbeshmostazafin
هدایت شده از کشکول داستاندونی.....( صلوات )
من در پنجمین زندان بود و من از گستاخیها و وقاحتش در آن زمان خیلی چیزها به یاد داشتم.
تو یوسف میشوی!
در یاد من خوابهای عجیبی مانده. یکی به گمانم مربوط به سال 1346 یا 1347 باشد. در آن زمان وضع سیاسی مشهد در نهایت شدت و سختی بود و اسلامگرایان دچار گرفتاری و محنت زیادی بودند. چنانکه جز چند تن از رفقا با من در میدان باقی نماندند و بقیه ترجیح دادند عرصه مبارزه را رها کنند. در آن شرایط، خواب دیدم که حضرت امام خمینی(ره) وفات کرده و جنازه ایشان در یکی از خانههای مشهد واقع در نزدیکی خانه پدر من روی زمین است. غم و اندوه وجودم را فرا گرفته بود. تابوت را روی دوش گرفتیم. جمعیت انبوهی هم در پی جنازه به حرکت در آمدند که در میان آنها شمار بسیاری از علما بودند و من هم با آنها حرکت میکردم.
با صدای بلند میگریستم و از شدت تالّم و تاثّر با دست روی زانوی خود میزدم. چیزی که بر درد من میافزود این بود که میدیدم برخی علما بدون اینکه توجهی بکنند و عبرتی بگیرند و بیآنکه احساس اندوهی در آنها مشاهده شود با هم صحبت میکنند و میخندند! جنازه به آخر شهر رسید. بیشتر تشییعکنندگان بازگشتند اما جنازه راه خود را در بیرون از شهر ادامه داد. بیست سی تشییعکننده همچنان در پی جنازه حرکت میکردند. بیشتر تشییعکنندگان در پایین تپه ماندند. جنازه به همراه چهار پنج تشییعکننده به سمت بالای تپه رفت که من هم با آنها به دنبال جنازه بودم. تابوت را بالای تپه قرار دادیم. من به پایین پا نزدیک شدم تا درحالی که چهره حضرت امام را میبینم، با او وداع کنم.
ناگهان دیدم دست راست ایشان که انگشت سبابه آن به حالت اشاره بود به سمت بالا حرکت میکند تا اینکه انگشت اشارهاش به پیشانی من رسید و آن لمس کرد یا نزدیک بود لمس کند. با شگفتی و حیرت نگاه میکردم. لبهایش را گشود و دو بار گفت: تو یوسف میشوی... تو یوسف میشوی! خوابم را برای خیلی از بستگان و دوستان نقل کردم از جمله برای مادرم (رحمهاللهعلیها) که فوراً آن را چنین تعبیر کرد: بله یوسف خواهی شد به این معنی که همواره در زندان خواهی بود!
عضویت در شورای انقلاب چهار ماه بعد از تبعید
[مهر 1357] در یزد بودم که شنیدم امام به پاریس عزیمت کردهاند. از یزد با هواپیما به تهران و از آنجا به مشهد رفتم. در مشهد ماندم و مشغول فعالیتهای انقلابی بودم تا اینکه به فرمان امام راحل برای حضور در شورای انقلاب به تهران فراخوانده شدم. روز 22 بهمن 1357 انقلاب به پیروزی رسید. در اواسط سال 1360 به ریاست جمهوری انتخاب شدم. فاصله میان آزادی من از تبعید تا عضویت در شورای انقلاب حدود چهار ماه بود. همچنانکه بین آزادی و انتخاب به ریاست جمهوری، سه سال فاصله شد.
خوابیم یا بیدار؟!
در آن روزها ما در یک حالت بُهت بودیم. در حالی که در همه فعالیتهای آن روزها ما طبعاً داخل بودیم. همانطور که میدانید ما عضو شورای انقلاب بودیم و یک حضور دائمی تقریباً وجود داشت. لکن یک حالت ناباوری و بهت بر همهی ما حاکم بود. من یک چیزی بگویم که شاید شما تعجب بکنید.
من تا مدتی بعد از 22 بهمن هم که گذشته بود بارها به این فکر میافتادم که ما خوابیم یا بیدار. و تلاش میکردم که از خواب بیدار شوم. یعنی اگر خواب هستم، این رویای طلایی که بعدش لابد اگر آدم بیدار شود هر چه قدر خواهد بود خیلی ادامه پیدا نکند، اینقدر برای ما شگفتآور بود مسئله.
پایگاه خبری ساعدنیوز را در شبکههای اجتماعی دنبال کنید.
هدایت شده از کشکول طنازی...😂😂( صلواتی )
🔷🔹🔹🔹🔹🔹🔹
🔗این پست رو ذخیره کنین به دردتون میخوره:
🔹۱. اگه گاز خونهتون قطع یا ضعیف شد :
تماس با شماره ۱۹۴
🔹۲. اگه برق خونهتون قطع یا ضعیف شد :
تماس با شماره ۱۲۱
🔹۳. اگه آب خونهتون قطع یا ضعیف شد :
تماس با شماره ۱۲۲
🔹۴. اگه تلفن ثابت شما قطع شد :
تماس با شماره ۲۰۱۱۷
🔹۵. اگه از سر و صدای ساخت و ساز تو محله
یا خیابون یا ،کوچه یا کلافه و اذیت شدید :
تماس با شماره ۱۳۷
🔹۶. استعلام وضعیت سود سهام عدالت :
تماس با شماره ۱۵۶۹
🔹۷. استعلام وضعیت یارانه :
ارسال کدملی سرپرست خانوار به سامانه ۶۳۶۹
🔹۸. استعلام کالا برگ الکترونیک :
شماره گیری * ۷۸۸۲۸* یا #۱۴۶۳*۵۰۰*
🔹۹. استعلام خلافی خودرو :
🔹۱۰. استعلام تعداد سیم کارت :
ارسال کد ملی به سامانه ۳۰۰۰۱۵۰
شماره گیری کد #۴۱۴۲۰*
🔹۱۱. شکایت از مدرسه :
تماس با سامانه تلفنی ۴۳۱۷
در شهرستان ۰۲۱ اضافه کنید
🔹۱۲. استعلام وضعیت پاسپورت :
اعتبار ممنوع الخروجی و ضعیت صدور
کد #۱۱۰ یا ارسال کد ملی به شماره ۱۱۰۰۳۰۰
🔹۱۳. وضعیت سربازی معافیتها و غیبتها :
ارسال علامت سوال (؟) به سامانه ۱۱۰۲۰۶۰۱۰
🔹۱۴. استعلام نمره منفی گواهینامه :
ارسال کد ملی به سامانه ۱۱۰۱۲۰۲۰۲۰
🔹۱۵. استعلام کد پستی منزل، محل کار یا
هر جایی : ارسال شماره ثابت منزل یا
محل مورد نظر به ۷۰۸۷
۰۹۶۴۴۰ (فرض کنید وسط جاده یا مسافرت
🔹۱۶. استعلام مرسوله پستی
کد #۱۱۰ گزینه خدمات قابل ارائه
🔹۱۷.کد رهگیری مرسولات
ارسال پیامک به سامانه ۴۰۴۰۷۰۱۷۰۱
🔹۱۸. استعلام کارت سوخت خودرو
تماس با ۰۹۶۲۷
🔹۱۹. استعلام سبد کالا معیشتی :
کد #۷۹۹* و یا #۲۷۶۷*
🔹۲۰. استعلام پروازها با شماره ۱۹۹
اطلاعات کامل پرواز رو به شما
مثلاً پرواز تاخیر داره یا نه
حتما بعد از خواندن، این مطلب را جهت اطلاعرسانی دیگر هموطنان، به دیگران نیز ارسال فرمائید....
🌺کانال خبری صدای بازنشستگان🌺
🌺
علیرضابیگی: برای پرونده شاسیبلندها برای من یک سال حبس صادر شد، اما رائفیپور حتی مدارکی هم ارائه نداد
تاریخ انتشار: 1402/11/15 - 15:55
akhr.ir/9938352
هدایت شده از کشکول طنازی...😂😂( صلواتی )
🌹سلام.
در چهل و پنجمین سالگرد پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، مروری بر سفاکی های رژیم پهلوی داشته باشیم.
👈هادی غفاری:
شما معنای جنایت را نمیتوانید بفهمید، مگر اینکه به آن دچار شده باشید. این شعر یادتان باشد، «به دریا رفته میداند مصیبتهای طوفان را.» آب در ۱۰۰ درجه به نقطه جوش میرسد و دمای سیگار ۴۰۰ درجه سانتی گراد است. بدن من پر از جای سیگار است، هنوز سیاهی برخورد سیگار بر بدنم، پاک نشده است. وقتی سیگار روی بدن من روشن میکردند، صدایی بدتر از حیوان از من خارج میشد.
حدود ۴۴ سال از سالهایی که شکنجه میشدم، میگذرد. الان که حضور شما نشسته ام خدا را گواه میگیرم که ضربات کابل آن چنان رگهای پای من را پاره پاره و متلاشی کرده است، که الان هم پاهایم میسوزد.
هر روز صبح که از خواب بلند میشوم باید کلی پایم را در آب سرد نگهدارم تا خونهایی که کف پای من میآید، برگردد. افرادی که از شاه و هویدا دفاع میکنند این چیزها را ندیدند و اظهار نظر میکنند. «آپولو» را ندیده اند. ظرف یا استوانه مسی بزرگ روی سر میانداختند و با چوب یا آهن به آن میزدند، به طوری که صدایی شبیه انفجار بمب اتم در گوش شما طنین افکن میشد.
آقایانی که امروز از عملکرد رژیم گذشته دفاع میکنند به پنکه بسته نشده اند تا ۱۰-۱۵ روز ادرارشان دست خودشان نباشد. ۶ ماه شما را حمام نبرند تا بدنتان بوی عفونت و نجاست بگیرد. روزی هر چقدر ناله کردم که اسهال گرفته ام و نمیتوانم خودم را نگه دارم اجازه ندادند به دستشویی بروم. در کاسهای مدفوع و ادرار کردم. نیم ساعت بعد در همان کاسه غذا خوردم...
هویدا مسئول مستقیم تمام شکنجهها بود. خواهر من را لخت کردند و مرا تهدید کردند که اعتراف نکنی با خواهرت چنان میکنیم. آنها ندیده اند دست انسان را از پشت ببندند و بالا بکشند و آویزان کنند. این شکنجه بیشتر از ۳۰ ثانیه انجام نمیشود، چون انسان را میکشد. سوزاندن پاها با اتوی داغ را ندیدند و نمیدانند چیست.
کف پای من قطرش به بیش از ۲۰ سانت میرسید حسینی شکنجه گر ساواک یا همان «استوار شعبانی معروف» برای اینکه پاهای من عفونت نکند و نیازی به بیمارستان نباشد و بار بعد هم بتواند شکنجه کند با بیش از ۱۰۰ کیلو وزنش روی جفت پای من میایستاد تا چرکها خارج شود در این وضعیت صدایی بدتر از صدای حیوان از انسان خارج میشود.
از پدرم میخواستند که من را با شلاق بزند. بعد همان شلاق را به من میدادند و میگفتند پدرت را بزن. وقتی من امتناع میکردم آن چنان مرا کتک میزدند که پدرم به من گفت: «بزن پسر، خودت را راحت کن!»
در دانشکده الهیات بازداشتم کردند و تا خود زندان اوین داخل ماشین کتکم میزدند. سال ۵۴ به زور به من سم خوراندند و بلافاصله آزادم کردند. یکی، دو ساعت نگهم داشتند، بعد در خیابان رهایم کردند. گوشه خیابان نشستم و خون استفراغ کردم. الان معده من یک سوم معده انسان معمولی است.
«ازغندی» سربازجوی من در زندان بود. چنان با پوتین بر دهان من زد که فک من شکست و دندان هایم خورد شد (دهانش را باز میکند و میگوید) اینها که میبینید دندانهای من نیست و استخوان مصنوعی است. آقایان یادشان نیست، چون ندیدند و تجربه نکردند و امروز متاسفانه هویدا را تطهیر میکنند.
#خباثت
#واقعیت_پهلوی
✅لطفا نشر دهید
@Pahlavireality