#داستان٢٢٢
#ماجرای_زینب
ماجرای دختری در کلاس زبان
ماجرایی برای این روزها
زینب ۱۲ساله است.
مثل خیلی از بچههای امروز به کلاس زبان انگلیسی میرود.
او تنها دختر چادری آموزشگاهشان است.
بیش از ۴۰ روز در و دیوارهای آموزشگاه را پر از شعارهای مختلف «مرگ» دیده و طاقتش تمام شده.
به تازگی اعتراف کرده که از چند روز قبل با خودش الکل میبرده و قبل و بعد از کلاس، وقتش را به پاک کردن شعارها میگذرانده.
البته هر که از پشت سرش رد میشده، ناسزایی نثارش میکرده که با سکوت زینب ما مواجه میشده.
بله...
دانشآموزاصیل و دلاور ما برای اعتقادش هم دیوار پاک میکند، هم فحش میشنود.
اما لب به ناسزا باز نمیکند.
این است تفاوت این بچهها با بعضیهای دیگر.
این بچهها دانشآموخته کلاس قهرمانی حاجقاسم هستند...
القصه ...
معلم کلاس زبان به بچهها تکلیف داده ،مادرش که میترسد در آموزشگاه بلایی سر دخترش بیاورند، مخالفت میکند!
اما در نهایت راضی میشود.
زینب مینشیند به نوشتن و چه نوشتنی...
روضهٔ انگلیسی شنیدهاید؟
آن هم از زبان یک زینب ۱۲ساله؟...
زینب میداند نوشتن چنین متنی و خواندنش بین کسانی که فقط شعار «آزادی» میدهند یعنی چه.
ولی کارخودش رامیکند.
انشایش راسرکلاس میخواندوبرخلاف انتظارش، استادش که تفکرات ضدانقلاب دارد در حالی که اشک در چشمهایش جمع شده،
ایستاده برایش دست میزند!
چند روز بعدانشای زینب به حوزهی حاجآقا مجتهدی میرسدوحاجآقای میرهاشم حسینی از زینب تقدیرمیکند.
#از_زینب١٢ساله_یاد_بگیریم
@dastanayekhobanerozegar
#نثار_فرزندان_مؤمن_ایران_زمین
#صلوات