eitaa logo
کشکول صلوات بر محمدوآل محمدص
245 دنبال‌کننده
26.1هزار عکس
26.6هزار ویدیو
207 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم درشب #میلادحضرت_امام_حسن_عسگری_ع #پدرحضرت_صاحب_الزمان_عج #درسال_١۴٠١ این کانال درایتاراه اندازی می‌شود. #بیادشهیدبسیجی_علیرضا_فرج_زاده_وپدرمرحوممون_کربلایی_حاج_هوشنگ_فرج_زاده. که در ایام چهارمین سالگرد درگذشتش هستیم #صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
میگفت می ترسم اما جوابی نگرفت. بغل دستیشو که نگاه کرد دید بچشو بغل گرفته و داره فقط بهش نگاه میکنه. اون دورتر پیر زنی بود که معلوم بود از بس راه اومده دیگه توان نفس کشیدن هم نداره. آخه از صبح خیلی زود شهر رو ترک کرده بودن. همه اسباب و وسایل و خونه زندگیشون رو رها کرده بودن چون می دونستن اگر آفتاب طلوع کنه هیچ کدومشون زنده نخواهند موند. نه اسبی نه کالسکه ای همشون با پایه پیاده اومده بودن و همون اندک مقداری هم که در فقر اسایش داشتن رو ترک کرده بودن. رسیده بودن به بن بست. نه راه پس داشتن نه پیش و هر چی به پیرمرد نگاه میکردن یا سوال میپرسیدن جوابی نمیگرفتن. پیر مرد مطمین بود ولی بیخبر. نگاهش به آسمون بود و صحبت میکرد. گرد و غبار از دور نشون میداد سوارها دارن میان سمتشون دیگه راه برگشتی هم نداشتن. راه پیش روشون هم که دریا بود و با اون شدت آب نمیشد با تن خسته و زن وبچه به آب زد. دوباره گفت می ترسم جواب داد ترس حیله شیطونه. آروم باش خدا کارش حکمت داره سوخت و سوز هم نداره گفت من دیگه باختم عمرم رفته بر میگردم اینجا فرجی نیست. از این پیر مردم چیزی بر نمیاد برگشت و تو غبار ها گم شد. وقتی رود شکافت و ما رد شدیم و سپاه فرعون توی نیل از بین رفت وقتی غبارها خوابید و دریا اروم گرفت جنازش رو دیدم. ارتش فرعون حتی بخاطرش صبر هم نکرده بودن.
میگفت می ترسم اما جوابی نگرفت. بغل دستیشو که نگاه کرد دید بچشو بغل گرفته و داره فقط بهش نگاه میکنه. اون دورتر پیر زنی بود که معلوم بود از بس راه اومده دیگه توان نفس کشیدن هم نداره. آخه از صبح خیلی زود شهر رو ترک کرده بودن. همه اسباب و وسایل و خونه زندگیشون رو رها کرده بودن چون می دونستن اگر آفتاب طلوع کنه هیچ کدومشون زنده نخواهند موند. نه اسبی نه کالسکه ای همشون با پایه پیاده اومده بودن و همون اندک مقداری هم که در فقر اسایش داشتن رو ترک کرده بودن. رسیده بودن به بن بست. نه راه پس داشتن نه پیش و هر چی به پیرمرد نگاه میکردن یا سوال میپرسیدن جوابی نمیگرفتن. پیر مرد مطمین بود ولی بیخبر. نگاهش به آسمون بود و صحبت میکرد. گرد و غبار از دور نشون میداد سوارها دارن میان سمتشون دیگه راه برگشتی هم نداشتن. راه پیش روشون هم که دریا بود و با اون شدت آب نمیشد با تن خسته و زن وبچه به آب زد. دوباره گفت می ترسم جواب داد ترس حیله شیطونه. آروم باش خدا کارش حکمت داره سوخت و سوز هم نداره گفت من دیگه باختم عمرم رفته بر میگردم اینجا فرجی نیست. از این پیر مردم چیزی بر نمیاد برگشت و تو غبار ها گم شد. وقتی رود شکافت و ما رد شدیم و سپاه فرعون توی نیل از بین رفت وقتی غبارها خوابید و دریا اروم گرفت جنازش رو دیدم. ارتش فرعون حتی بخاطرش صبر هم نکرده بودن. 💠💠 کانال 👇👇👇👇 @kashkooleayevahadis 🌿🍀🌿🌿🌿🌿🍀🌿 👇👇👇 👇👇👇 💐 @kashkoolesalavat 💐 @kashkoolesalavat 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 https://eitaa.com/joinchat/229900502Cd65c126daa 👆👆👆👆👆
.: فلسطین قطعاً آزاد خواهد شد :. ....................................... 🔰 ؛ طراحی فرهنگی مذهبی : ✅ @Labbaik_128