#داستان۵٧۴
••┈🤍┈••
#سید_عبدالکریم_کفاش شخصی بود که مورد عنایت ویژه #امام_زمان (عجاللّٰه) قرار داشت و حضرت دائماً به او سر می زد.
روزی حضرت به حجره کفاشی او تشریف آوردند در حالی که او مشغول کفاشی بود.
پس از دقایقی حضرت فرمودند:
« #سید_عبدالکریم، کفش من نیاز به تعمیر دارد ، برایم پینه می زنی؟»،
سید عرض کرد:
«آقاجان به صاحب این کفش که مشغول تعمیر آن هستم قول داده ام کفش را برایش حاضر کنم، البته اگر شما امرم بفرمائید چون
#امر_شما_از_هر
_امری_واجب_تر_است، آن را کنار می گذارم و کفش شما را تعمیر می کنم».
حضرت چیزی نگفتند و سید مشغول کارش شد.
پس از دقایقی مجدداً حضرت فرمودند:
«سید عبدالکریم! کفش من نیاز به تعمیر دارد، برایم پینه می زنی!؟»، سید کفشی را که در دست داشت کنار گذاشت، بلند شد و دستانش را دور کمر مبارک حضرت حلقه زد و به مزاح گفت:.
«قربانت گردم اگر یک بار دیگر بفرمایید
"کفش مرا پینه می زنی" داد و فریاد می کنم
#آی_مردم_آن_امام_زمانی_که #دنبالش_می گردید، پیش من است، #بیایید_زیارتش_کنید!»
حضرت لبخند زدند و
فرمودند:
«خواستیم امتحانت کنیم تا معلوم شود نسبت به قولی که داده ای چقدر مقید هستی.»
منبع:
( #کتاب_روزنه_هایی_از
#عالم_غیب؛
آیت الله سید محسن خرازی)
.#کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat