🌷🌷🌷🌷
📚 #داستان١٠٣٨
🌹 خاکریز خاطرات
(پارهکردن آخرین بند شهوت!)
📖 به نقل از:
کتاب "کوچه نقاشها"
( #خاطرات_سیدابوالفضل_کاظمی، انتشارات سوره مهر، ص۴۶۲)
✍️ داشتم آسمان را نگاه میکردم
که اصغر یکدفعه دستبرد توی یقهاش،
پلاکش را کند
و در دستش گرفت.
تعجب کردم.
گفتم:
«اِ.. چی کار میکنی اصغر؟»
با حالت عجیبی که هرگز تا آنموقع ندیده بودم،
گفت:
«شهادت هم یهجور شهوته.
میخوام گمنام بمیرم
تا اسیر این شهوات نباشم.»
اول فکر کردم جدی نمیگوید.
همینطور که نگاهش میکردم،
پلاکش را انداخت توی کانال ماهی.
با ناراحتی گفتم:
«بابا! اصغر! چی کار کردی؟
اگه طوریت بشه،
با همین پلاک پیدات میکنن.
چرا انداختیش؟»
گفت:
«حتی به اون هم نمیخوام وابسته بشم.»
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
🌹 #سردارشهیدعلی_اصغرارسنجانی
فرمانده گردان میثم -
لشگر ۲۷
دوستان خودرا
به کانال
#کشکول_صلوات_برمحمدوآلمحمددعوت کنید👇👇👇
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat
دوستان خودرا
به کانال
#کشکول_صلوات_برمحمدوآلمحمددعوت کنید👇👇👇
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat