#داستان۶٠٨
✅ #علامه_طباطبایی
#دور_همسرش_میگردید!
#همسر_علامه_طباطبایی در آن آخر عمرشان نزدیک یک ماه در بستر بیماری بودند.
وقتى #علامه دید همسرش مریض شده،
اصلا اجازه نمى داد وى از بسترش بلند شده و كارى انجام دهد و در این مدت،
لحظهاى از كنار همسرش جدا نمیشد،
تمام كارهایش را تعطیل كرده، و
#به_مراقبت_او_میپرداخت.
اما بعد از چندى آن همسر فداكار دار فانى را وداع گفت.
این رخداد تأثیر عمیقى در روح و روان علامه گذاشت،
زیرا #مهر_و_محبت_این_زن_باوفا همچون #شیر_و_شكر با ایشان در آمیخته بود و
زندگانى خوشى كه #بر_اساس_وفا_و_صفا بنیان نهاده شده بود،
به هم ریخت.
وقتى یكى از شاگردانش به خاطر این فاجعه پیام تسلیتى براى استادش فرستاد،
ایشان در پاسخ، با آن كه،
#چندین_بار_حمد_خدا را بجا آورده بود،
نوشتند:
«با رفتن او
#براى_همیشه_خط_بطلانى_به #زندگانى_خوش_و_آرامى كه داشتیم ، #كشیده_شد».
#علامه_طباطبایى تا سه چهار سال پس #از_فوت_آن_مرحومه، #هر_روز_سر_قبرش_مىرفتند و بعد از آن هم كه فرصت كمترى داشتند،
به طور مرتب #دو_روز_در_هفته ، یعنى #دوشنبهها و #پنج شنبهها، #بر_سر_مزارش حاضر مىشدند و امكان نداشت این برنامه را ترك كنند، و مىگفتند:
« #بندهى_خدا مى بایستى #حق_شناس باشد؛
اگر آدم #حق_مردم را نتواند ادا كند، #حق_خدا را هم نمى تواند ادا نماید.»
📚 مجله زن روز،
شماره ى 892، ص 7.
____
🌷 #شادی_روح_علامه_طباطبایی_ره #صلوات👇
.#کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat
هدایت شده از گاوصندوق من
☀️☀️☀️☀️🌸🌺🌼☀️☀️☀️☀️
#داستان۶٠٨
#شعر_علامه_طباطبایی
در پاسخ به :
#درخواست_ملکه_انگلیس
سال ها پیش
#ملکه_انگلستان از #ادیبان! #و_شاعران_جهان خواسته بود در گفتگوی
« #شمع_و_پروانه» شعر بسرایند و سخن بگویند.
آن دعوت انگیزه ای شد که
#مرحوم_علامه_طباطبایی شعری در #گفتگوی_پروانه_و_بلبل بسرایند.
#تاریخ_سرایش_این_شعر
#به_ظاهر_1320شمسی_است.
دوش به یاد دل ویران شدم
چون خط ایّام پریشان شدم
عاقبتم سینه زغم تنگ شد
پای شکیبائی من لنگ شد
شمع به دستی و به دست دگر
ساغر و مینا، شدم از در به در
نیمه شب از خانه گریزان شدم
گاهِ سحر سوی گلستان شدم
گاهِ بهار و شب مهتاب بود
خرگه گُل بود و لب آب بود
جشن بُد و شیوۀ سرو و سمن
کرده پر از غلغله صحن چمن
بر سر هر بوته گلی، گل زدند
پای سمن زیور سنبل زدند
نغزْ نسیمی که ز خاور وزد
خود لب گل، گل لب نسرین گزد
رقص کنان نسترن و یاسمن
چنگ زنان، چنگ زنان چمن
تازه عروسان چمن گرم ناز
پرده در افتاده برون جسته راز
مرغ سحر هر چه به دل راز داشت
چون نیِ بیخویش در آواز داشت
ما بغُنودیم بیک کُنج باغ
من خودم و شیشه و جام و چراغ
لیک دلم چون خم می جوش داشت
شاهد اندوه در آغوش داشت
بسته لب و دیده و گوش از جهان
گرمْ سر از تابش سوز نهان
چشم و لبی را که ز غم بسته بود
گریه گهی خنده گهی میگشود
دیدم و پروانه به گرد چراغ
گردد و بزمی است دگر سوی باغ
لیک سراسر همه خاموشی است
جلوه گه راز، فراموشی است
در دو سر باغ دو تا جان فروش
این بطواف آمده آن در خروش
عالم پروانه همه راز بود
عالم بلبل همه آواز بود
گفت به پروانۀ خامش، هَزار
هان تو هم از سینه نوائی بیار
با دل پر سوز ترا تب سزاست
در جلوی ناز نیازت رواست
گفت به مرغ سحر آرام شو
بستۀ دامی، برو و رام شو
راستی ار عاشق دل رفتهای
این همه از بهر چه آشفتهای
گفت مرا یار بدینسان کند
بیخود و بیتاب و پریشان کند
گفت بگو زنده چرا ماندهای
تخم وفا گر به دل افشاندهای
صاعقۀ عشق به هر جا فتاد
نام و نشان سوخته بر باد داد
یا به دل اندیشۀ جانان میار
یا به زبان نام دل و جان میار
پیش نیاور سخن گنج را
ور نه فراموش نما رنج را
فارغ ازین پند چو پروانه گشت
از دل و جان بیخود و بیگانه گشت
خویش بر آتش زد و خاموش شد
رخت برون بُرد و فراموش شد
ازکتاب
📚 زمهر افروخته،
علی تهرانی، ص134-135
____________________
🌷 #شادی_روح_علامه_طباطبایی_ره
#صلوات👇
#کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat
هدایت شده از گاوصندوق من
☀️☀️☀️☀️🌸🌺🌼☀️☀️☀️☀️
#داستان۶٠٨
#شعر_علامه_طباطبایی
در پاسخ به :
#درخواست_ملکه_انگلیس
سال ها پیش
#ملکه_انگلستان از #ادیبان! #و_شاعران_جهان خواسته بود در گفتگوی
« #شمع_و_پروانه» شعر بسرایند و سخن بگویند.
آن دعوت انگیزه ای شد که
#مرحوم_علامه_طباطبایی شعری در #گفتگوی_پروانه_و_بلبل بسرایند.
#تاریخ_سرایش_این_شعر
#به_ظاهر_1320شمسی_است.
دوش به یاد دل ویران شدم
چون خط ایّام پریشان شدم
عاقبتم سینه زغم تنگ شد
پای شکیبائی من لنگ شد
شمع به دستی و به دست دگر
ساغر و مینا، شدم از در به در
نیمه شب از خانه گریزان شدم
گاهِ سحر سوی گلستان شدم
گاهِ بهار و شب مهتاب بود
خرگه گُل بود و لب آب بود
جشن بُد و شیوۀ سرو و سمن
کرده پر از غلغله صحن چمن
بر سر هر بوته گلی، گل زدند
پای سمن زیور سنبل زدند
نغزْ نسیمی که ز خاور وزد
خود لب گل، گل لب نسرین گزد
رقص کنان نسترن و یاسمن
چنگ زنان، چنگ زنان چمن
تازه عروسان چمن گرم ناز
پرده در افتاده برون جسته راز
مرغ سحر هر چه به دل راز داشت
چون نیِ بیخویش در آواز داشت
ما بغُنودیم بیک کُنج باغ
من خودم و شیشه و جام و چراغ
لیک دلم چون خم می جوش داشت
شاهد اندوه در آغوش داشت
بسته لب و دیده و گوش از جهان
گرمْ سر از تابش سوز نهان
چشم و لبی را که ز غم بسته بود
گریه گهی خنده گهی میگشود
دیدم و پروانه به گرد چراغ
گردد و بزمی است دگر سوی باغ
لیک سراسر همه خاموشی است
جلوه گه راز، فراموشی است
در دو سر باغ دو تا جان فروش
این بطواف آمده آن در خروش
عالم پروانه همه راز بود
عالم بلبل همه آواز بود
گفت به پروانۀ خامش، هَزار
هان تو هم از سینه نوائی بیار
با دل پر سوز ترا تب سزاست
در جلوی ناز نیازت رواست
گفت به مرغ سحر آرام شو
بستۀ دامی، برو و رام شو
راستی ار عاشق دل رفتهای
این همه از بهر چه آشفتهای
گفت مرا یار بدینسان کند
بیخود و بیتاب و پریشان کند
گفت بگو زنده چرا ماندهای
تخم وفا گر به دل افشاندهای
صاعقۀ عشق به هر جا فتاد
نام و نشان سوخته بر باد داد
یا به دل اندیشۀ جانان میار
یا به زبان نام دل و جان میار
پیش نیاور سخن گنج را
ور نه فراموش نما رنج را
فارغ ازین پند چو پروانه گشت
از دل و جان بیخود و بیگانه گشت
خویش بر آتش زد و خاموش شد
رخت برون بُرد و فراموش شد
ازکتاب
📚 زمهر افروخته،
علی تهرانی، ص134-135
____________________
🌷 #شادی_روح_علامه_طباطبایی_ره
#صلوات👇
#کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat