🌷🌹🌻🌻🌻🌻🌻🌹🌷
📚 #داستان٧٧١
🔴 #شیخ_و
ریزش کوه بر ریل قطار
⚡️آورده اند روزی شیخ و مریدان در کوهستان سفر می کردندی و به ریل قطاری رسیدندی که ریزش کوه آن را بند آورده بودی.
🚞و ناگهان صدای قطاری از دور شنیده شد.
شیخ فریاد برآورد که جامه ها بدرید و آتش بزنید که این داستان را قبلن بدجوری شنیده ام.
✨و مریدان و شیخ در حالی که جامه ها را آتش زده و فریاد می زدند ، به سمت قطار حرکت کردندی.
🤔مریدی گفت:
” یا شیخ !
نباید انگشت مان را در سوراخی فرو ببریم؟
” شیخ گفت:
” نه! حیف نان!
آن یک داستان دیگر است.”
😦راننده ی قطار که از دور گروهی را لخت دید که فریاد می زنند، فکر کرد که به دزدان زمینی سومالی برخورد کرده و تخت گاز داد و قطار به سرعت به کوه خوردی و همه ی سرنشینان جان به جان آفرین مردند.
🤔شیخ و مریدان ایستادند و شیخ رو به مریدان گفت:
” قاعدتن نباید این طور می شد!” سپس رو به پخمه کردی و
گفت:
”تو چرا لباست را در نیاوردی و آتش نزدی؟”
😁پخمه گفت:
”آخر الان سر ظهر است!
گفتم شاید همین طوری هم ما را ببینند و نیازی نباشد.
✾📚 #کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat 📚✾