#داستان١٩۴
#شاهزاده_ی_قجری
نقل است که #ظلالسلطان
(پسر ناصرالدین شاه و حاکم اصفهان) یه مبلغ هنگفتی رو بهزور از یه تاجری قرض میگیره و بَر نمیگردونه!
#تاجر_اصفهانی هم ناچار میره تهران از #ظلهسلطون پیش باباش شکایت کنه،
یعنی پیش #ناصرالدین_شاه.
شاه یه دستخط مینویسه و میده به تاجر که
«طلب شاکی رو هرچه زودتر بپردازید»
تاجر اصفهانی خوشحال و خندون برمیگرده اصفهان و دستخط شاه رو میده به شازده
ظلهسلطونم بعد از خوندن دستخط
یه نگاهی به تاجر میکنه و میگه:
«معلومه که این آقای محترم خیلی پُردل و رشیده، که از شازدهای مثه من به شاه شکایت میبره.
-حالا که اینطوره پس- من باید دلش رو ببینم»
بعد دستور میده شیکمش رو بشکافن و دلش رو تو سینی بذارن😳
ــــــــــــــــ
#لعن_و_نفرین_الهی
بر ظالمین تمام روزگاران
به برکت #صلوات_بر_پیامبر_اعظم_ص
@dastanayekhobanerozegar
.