eitaa logo
کشکول صلوات بر محمدوآل محمدص
245 دنبال‌کننده
26هزار عکس
26.4هزار ویدیو
206 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم درشب #میلادحضرت_امام_حسن_عسگری_ع #پدرحضرت_صاحب_الزمان_عج #درسال_١۴٠١ این کانال درایتاراه اندازی می‌شود. #بیادشهیدبسیجی_علیرضا_فرج_زاده_وپدرمرحوممون_کربلایی_حاج_هوشنگ_فرج_زاده. که در ایام چهارمین سالگرد درگذشتش هستیم #صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 * آقای حسین شرفخانلو نویسنده و معاون توسعهٔ مدیریت منابع شهرداری خوی، بر کتاب عزيز زيباى من:* 🔰روزهای نابسامان بعد از زلزلهٔ ۵.۸ ریشتری ۸ بهمن ۱۴۰۱ خوی، وقتی از زمین و آسمان، هی سیل محبت و کمک می‌بارید به شهر، یک‌روز یک بنده خدائی از انتشارات مکتب حاج قاسم زنگ زد و نشانی خواست برای فرستادن کتابی که تازه منتشرش کرده بودند و ضمنش از اوضاع خوی و مردم و لرزه و پس‌لرزه‌های مدام و اسکان و اضطرار همشهری‌ها پرسید و شنید که مردم هنوز در دِهشَت و وحشت زلزلهٔ ۸ بهمن که شدیدترین لرزهٔ شهر در ۱۶۰ سال اخیر بوده، هی هر روز ده پانزده تا پس‌لرزه می‌پذیرند تا مگر کِی انرژی گسل‌های متراکم و بیدار شدهٔ زیر پوست شهر تمام شود و هرکس برگردد سر خانه و زندگیش. 🔸من آن روزها تازه جابجا شده بودم و جای شغل جدیدم مجال کمتری به خواندن و نوشتن می‌داد و مثل سابق، فراغت خواندن و نوشتن نداشتم و این‌که زلزله مسالهٔ علی‌حده شده بود برای‌مان و از خروس‌خوان تا پاسی از نیمه شب، دنبال هماهنگی و اسکان و رفع اضطرار و آواربرداری و تامین اقلام برای کمپ بودیم و نیمه‌های شب در کانکس، چند پتو به خود پیچیده از سرما، نه که بخوابیم، بیهوش می‌شدیم تا فجر فردا. 🔸غرض این‌که عمر آن‌روزهای تلخ، کم بود و در اثنای آن روزهای سخت، کتاب جدیدالانتشار مکتب حاج قاسم «عزیز زیبای من» رسیده بود و لای نایلون، بسته مانده بود تا روزهای بحران سپری شوند و دست مریزاد به دوستان مکتب حاج قاسم که وقتی پی گرفتند «کتاب رسیده دستت یا نه؟» سراغ از حال مردم هم گرفتند و فردایش مبلغی جور کردند در حق کمک به رفع و رجوع اوضاع نابسامان و حواله‌اش کردند به حساب موسسه‌ای که مشغول رتق و فتق اوضاع زلزله خوی بود. و من اثنای عید ۱۴۰۲ بود که بسته‌ی محبتیِ دوستان مکتب حاج قاسم را باز کردم به خواندن و این اولین کتابی بود که در سال نو خواندم. 🔸«عزیز زیبای من» تعبیر نغز شهید خوشبخت و خوش عاقبت انقلاب، حاج قاسم سلیمانی است از «شهادت» که قضا را و به حق، آخر سر روزیش شد و دوستان مکتب حاج قاسم، این تعبیر عاشفانه را به رنگ خون و با خط خود شهید روی جلد جاگذاری کرده‌اند و چه مراعات نظیر زیبائی ساخته است خط زیبا و رنگِ زیبنده‌ای که به جا انتخاب شده و دست آخر، از پراکندگی لکه‌های خون، پرنده ساخته که اوج بگیرد تا آسمان تا خود خدا. 🔸خط اصلی روایت کتاب، مربوط است به سه روز آخر عمر شهید در دنیا و البته روایتی خصوصی‌تر است از زندگی سردار بزرگ و عزیز ما. نویسنده این بخت را داشته که چراغ بیاندازد در خانهٔ شهید و زینبِ حاج قاسم را ببیند و شنوای کلمات این دو به هم باشد و دلواپسی پدری پا به سن گذاشته را تماشا کند از احوال دخترک دهه هفتادیش و ببیند سردار را که حتا وقتی رسیده سوریه، با خط امن زنگ زده به تهران به خانه که «زینبم امشب را که مادرت نیست، تنها نمان توی خونه» 🔸 نه فقط زینب که فاطمه هم حرف دارد برای خواننده و همان اول کتاب از چشم‌ انتظاری و دلواپسی‌ای می‌گوید که سال‌های سال نگران و امیدوار پشت سر پدرشان داشته‌اند و همه‌ی آن امیدها به یکباره در شب ۱۳ دی ۹۸ برای همیشه ناامید شد. و لابلای صفحات کتاب، عاشقانه شاهد ارتباط روحی عمیق این پدر و دختریم حتا پس از شهادت و می‌شنویم که سردار رفته به خواب کسی و گفته «این‌قدر فاطمه بی‌تابی می‌کنه که نمی‌تونم برم به خوابش. هم خودش اذیت می‌شه هم من!» و نه فقط زینب و فاطمه که «عزیز زیبای من» مجال تماشای پدرانگی عاشقانه حاج قاسم است با همه بچه‌هایش. و نه فقط بچه‌ها که خواننده این بخت را خواهد یافت که عکسی را ببیند از بازی حاجی با نوه‌ها لابلای برگ‌های خزان ریخته کف حیاط. 🔸کاش «عزیز زیبا»ی حاج قاسم، نصیب همه‌مان بشود.   📚 * مستند روایی روزهای پایانی زندگی شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی از زبان خانواده، همرزمان و دوستان ایشان* *ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید.* ‏📲 @soleimanipub ایتا | بله | تلگرام | روبیکا
🔰 به مناسبت سالگرد شهادت شهید احمد کاظمی [«ما خیلی سر به سر احمد می‌ذاشتیم. هربار که می‌شنیدیم بدون ما رفته سفر، یه برنامه‌ای می‌چیدیم که برگردونیمش تهران. یه بار که رفته بود شمال، با محمدباقر یه برنامه‌ای چیدیم برش گردونیم.» حاجی این خاطره را می‌گفت و همه می‌خندیدند. خیلی هوای رفیقش را کرده بود. هرکسی رابطهٔ او با شهید احمد کاظمی را می‌دانست، نمی‌توانست باور کند روزی آنها از هم جدا شوند. چقدر سر به سر هم می‌گذاشتند و چقدر حاجی دلش برای خنده‌هایشان تنگ شده بود.] 📚 ، مستند روایی روزهای پایانی زندگی شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی از زبان خانواده، همرزمان و دوستان ایشان 🔰دسترسی به محتوای مرتبط با شهید حاج قاسم سلیمانی https://eitaa.com/joinchat/2687369483C7f0d8815b1